به گزارش خبرورزشی، دیروز مقابل باشگاه پرسپولیس اتفاقی تکراری با رویکردی تازه افتاد.
این سالها به لطف رباتها و پیجهای پولی فضای مجازی، پدیدهای تازه وارد فوتبال ما شده که به آن «تجمع هواداران» میگویند. افرادی که در بهترین تعریف لااقل دغدغه فوتبال و تیمی را ندارند و صرفا کاری را می کنند که بابتش حقوق گرفته اند! چهرههایی که در این گونه حرکات پای ثابت ماجرا هستند، کاملا تابلو و شناخته شدهاند. آنها که هیچ کاری به پرسپولیس و استقلال یا فوتبال ندارند، آدمها هم برایشان مهم نیست و تنها اهداف کسی را دنبال میکنند که برایشان «هزینه» کرده است!
دیروز عصر پس از مدتها مقابل باشگاه پرسپولیس تجمع شد. می گوییم پس از مدتها، چون هر چقدر باشگاه استقلال مدام با این پدیده دست به گریبان است، باشگاه پرسپولیس این سالها کمتر با این پدیده مشکل داشته و معمولا کار افراد در نیمه سرخ پایتخت با «طوفان توئیتری» و «هشتگ اخراج» راه افتاده و نیازی به «حضور فیزیکی» نبوده است!
اما چرا این اتفاق با همیشه فرق داشت؟ چون اولاً تمام آن حدودا ۱۰-۱۵ نفر چهره ناآشنا بودند که میتوان به آنها هوادار واقعی و دلواپس پرسپولیس لقب داد. خلاف همیشه خبری از فراخوان و لشگرکشی دوستان همیشگی در فضای مجازی هم نبود و آنها بعد انتشار خبر جذب ابرقویی، خودجوش آمده بودند.
و دوم اینکه رضا درویش مدیرعامل پرسپولیس، خلاف روش همیشگی خود و کاری که سایر مدیران عامل میکنند، از باشگاه بیرون آمد و دقایقی هر چند کوتاه، با این هواداران صحبت کرد. او هم متوجه شده بود که این عده «مزد بگیر» نیستند که تحریک شده باشند.
اما آنچه پیجهای فضای مجازی از این ملاقات بیرون دادند، حمله به درویش با رمز این جمله بود؛ «هوادار فقط باید تشویق کند، هر وقت سرمربی شدید تصمیم بگیرید!»
این روش کهنه که ابتدا و انتهای یک پاراگراف را بزنیم و تنها همان جمله را که میخواهیم، برای کوبیدن فرد و انتشار فضای منفی و مسموم علیه او در ذهن هواداران، منتشر کنیم را همه میشناسند. اما اگر فرض کنیم که درویش از در بیرون آمده و همین جمله را گفته و رفته، باز نمیتوان به او خرده گرفت!
تقریبا تمام کارشناسان و دستاندرکاران فوتبال موافقند که فضای مجازی تبدیل به مردابی شده که پیکر نحیف این فوتبال را ذره ذره در خود میبلعد. همه فوتبالیها بر این باورند که هر کس در فوتبال حرفهای باید کار خود را بکند. همه منتقد این هستند که مدیران بر اساس حرف این و آن و پیجهای مجازی تصمیم بگیرند.
همین چند روز قبل تاجرنیا به این پیجها در حضور هواداران حمله کرد و گفت: «شما کاپیتان ملی پوش را فراری دادید» و البته نگفت که خودش و سایر مدیران استقلال چرا باید اینقدر چشم به دهان این و آن بدوزند؟ وقتی باور دارید که این سمپاشی ها در فضای مجازی به ضرر استقلال است، چرا در همان جهت حرکت می کنید؟
پس اینکه درویش گفته هوادار باید هوادار باشد و در تصمیمات مربی و مدیران در تیم بستن و سرنوشت بازیکنان دخالت نکند، حرف کاملا درستی است. حتی اگر با لحن و ادبیات بد گفته شود، باز نمی توان از حرف درست ایراد گرفت. از آن طرف هوادار هم حق اعتراض و انتقاد دارد. در همه جای دنیا هواداران در ورزشگاه علیه مربی و بازیکنان شعار میدهند. البته کسی موافق توهین و فحاشی نیست اما وقتی صدای هوادار شنیده نشود، طبیعی است که او صدایش را بالاتر و لحنش را بدتر میکند.
اتفاقی که دیروز مقابل باشگاه پرسپولیس افتاد، درست شبیه فیلم «عروس آتش» بود. شاهکار خسرو سینایی در سال ۱۳۷۸ اکران و موجی بزرگ در جامعه و هنر به راه انداخت. آنقدر حرف فیلم شنیده شد که نماینده آبادان در مجلس علیه آن موضع و به روال برخی مسئولان، همه چیز را از بیخ و بن تکذیب و خواست صورت مسئله را پاک کند!
آن فیلم به خاطر هیاهوی حاشیهای، آنقدر که حقش بود قدر ندید اما بزرگان تاریخ سینما در یک جمله مشترکاند و ان اینکه ارزش و تعریف فیلم خوب نه به جوایز بین المللی چون اسکار و کن، نه به فروش بالای گیشه، نه به نقدهای مثبت منتقدان و نه به تعریف دولتمردان یا استقبال مردم است. فیلم خوب فیلمی است که تاریخ مصرف ندارد، بعد از دههها نیز قابل دیدن و حرفش نسل های مختلف را به تفکر وا میدارد.
در آن فیلم تمام پرسوناژهایی که مقابل هم بودند، در ذهن مخاطب و با منطق حق پیدا میکردند. چه «فرحان» شخصیت منفی فیلم، چه خانم دکتر و چه آقای دکتر شهری که به خواستگاری دختر مورد علاقه اش میرفت، چه بزرگان آن عشیره و چه وکیل دادگستری که نقشش را «سعید پورصمیمی» بازی میکرد. حتی قاتل جوان که یک سکانس بازی داشت، هم حق داشت...
آن قصه، قصه حق داشتن همه در زندگی بشر بود. درست مثل اتفاقی که مقابل باشگاه پرسپولیس افتاد...
اینجا را ببینید: ادبیات عجیب مدیرعامل پرسپولیس در گفتوگو با هواداران؛ وظیفه شما فقط تشویق کردن است/ هروقت سرمربی شدید، در مورد نقل و انتقالات نظر بدهید!