تقابل اخیر با آمریکا/اسرائیل هر چند وسیعتر از ماجرای ترور قاسم سلیمانی و رخدادهای بعد از آن است، اما در عوض اتفاقات سال ۱۳۹۸ عملا بیسابقه بود در حالی که طی ۶سال بعد آنقدر اتفاقات عجیب و غریب رخ داده بود که به لحاظ آمادگی روانی جامعه و مسوولان می توان ۱۴۰۴ را با ۱۳۹۸ مقایسه کرد، اما چرا در آن برهه بازار سرمایه پس از یک شوک چند روزه سریعا به مسیر صعود برگشت اما در این بحران خیر؟ آیا داریم زود قضاوت میکنیم و با توجه به تفاوتهای این حادثه با حادثه قبلی باید حداقل چند هفته دیگر زمان در اختیار بازار قرار دهیم تا عیار و ظرفیت خود را نشان دهد؟ اگر پاسخ به این سوال خیر است، سوالات بعدی را بپرسیم، آیا گرفتن انگشت اتهام به سمت صندوقهای بسیار بزرگ و خاص (از جمله صندوق های اهرمی) که در برهه زمانی ۱۳۹۸ وجود خارجی نداشتند درست است؟ آیا تفاوت ناشی از تیم مدیریت فعلی و قبلی سازمان است؟ آیا فعالان بازار جنس این تقابل را با تقابل قبلی متفاوت میدانند؟
بلافاصله پس از جنگ تحمیلی ۱۲روزه و پایان ناگهانی آن و پیش از بازگشایی بازار در تحلیلی برای یکی دیگر از نشریات داخلی پیش بینی کردم همانطور که بلافاصله پس از پایان درگیری دلار بهیکباره سقوط کرد و به محدود ۸۲هزار تومان پیش از آغاز درگیری رسید، در حداقل یکی دو روز ابتدایی بازگشایی بازار شاهد مثبتهای خوبی خواهیم بود اما پس از چند روز واقعیتهای جدید بر بازار تحمیل شده و جلو موجهای صعودی بعدی را خواهد گرفت، اما این بار با ۱۳۹۸ تفاوت داشت و با وجود آتشبس، صاحبان سرمایه به شدت فروشنده شدند و تحلیلهای امثال ما عملا غلط از آب درآمد، شاید وارد دورهای شدیم که در تحلیلهای خود باید همواره بدترین سناریوها را در نظر بگیریم و کمتر خوشبینانه و حتی واقعبینانه صحبت کنیم و به جای واقعبینی محض تا حدی بدبینی را چاشنی پیشبینیهای خود کنیم. چرا که بیش از اینکه با ریسک سر و کار داشته باشیم امروزه درگیر عدم اطمینان های غیرقابل سنجش هستیم.
در فاصله زمانی سالهای ۱۳۹۸ تا ۱۴۰۴ عوامل متعددی مانند موریانه در حال مستهلک کردن و از بین بردن ظرفیتهای اقتصادی، سیاسی و سرمایههای اجتماعی جامعه بودند، تا شرایط به جایی برسد که برخلاف سال ۱۳۹۸ که علیرغم حوادث عجیبوغریب داخلی ناشی از افزایش قیمت بنزین و همچنین اولین تقابل مستقیم با ایالات متحده پس از جنگ تحمیلی هشت ساله، بازار دنبال بهانه برای صعود بیشتر بود، در شرایط فعلی برعکس بازار به دنبال بهانه برای ایجاد صف فروش باشد.
شهریور ۱۴۰۱ و رخدادهای پس از آن که عملا تا ماه ها ادامه یافت، یک لایه ریسک جدید بر سر بازار سرمایه ایجاد کرد، انتظار و احتمال تغییرات در جامعه که خواه ناخواه باعث تاثیر شدید بر بازارها و نااطمینانیهای جدید خواهد شد، انتظاری که هنوز پایان نیافته و با این جنگ تحمیلی ۱۲روزه تشدید نیز شد.
پاندمی کرونا در وهله اول باعث مستهلک شدن زیرساختهای بهداشتی و درمانی کشور شد که متاسفانه به دلیل مشکلات اقتصادی و تحریمها این زیرساختها ترمیم نشده باقی مانده است، اما هزینههای سنگین آن عملا یک لایه جدید از کسری بودجه را به اقتصاد ایران تحمیل کرد و در شرایط اضطرار یک گام دیگر دولت در مسیر دستاندازی به درآمدهای شرکتهای بزرگ و خصوصی و به ویژه نیمهخصوصی اکثرا بورسی پیش آمد، در ادامه با تغییر تیم دولت و رئیس جمهور جدید که افکار تصدیگرایانه بیشتر داشته و کمتر برای بخش خصوصی اهمیت قائل بودند، این روند تشدید شد، دولتی که بدون توجه به واقعیات اقتصادی و نقش بخش خصوصی در ارزآوری در شرایط بحرانی بعضا به دنبال دستاندازی به درآمد شرکتها بود و گمان میکرد مثلا با ۱۰ برابر کردن عوارض و بهره مالکانه (که در کلام مقامات آن دوره به وضوح شنیده میشد) شرکتها باز به فعالیت خود ادامه خواهند داد و حتی طرحهای توسعه جدید اجرا خواهند کرد، عملا صنایع پتروشیمی، فلزات اساسی و معدنی را که سه صنعت اصلی بورس هستند را با مشکل مواجه کرد و باعث تضعیف زیرساخت مالی این شرکتها و توان آنها برای توسعه و حتی حفظ فعلی سطح فعالیت خود شد.
به نظر میرسد بسیاری از این موارد اقتصادی که عملا تهمانده ظرفیتهای اقتصاد کشور برای تابآوری در برابر بحرانها را کاهش داده، در کنار تضعیف جبهه مقاومت (که از نظر بسیاری خاکریز مستحکم کشور در برابر هجوم خارجی بود)، باعث شده فعالان بازار سرمایه در هر بحرانی نتوانند امیدی به ظرفیتهای حکمرانی اقتصادی جهت حمایت از صنایع و بخشهای مختلف اقتصادی داشته باشند، در مورد بازار سرمایه نیز به صورت مشخص طی ۲۰سال اخیر نیز به تدریج شاهد کاهش حمایتها از آن هستند (زمانی بود که با تصویب قطعنامه در شورای امنیت نه تنها بازار سقوط خاصی نمیکرد بلکه به پشتوانه توان اقتصادی بالای حکومت حتی شاهد صعود بازار هم بودیم)، و لذا خروج (حداقل موقتی) از بازار را تنها راه چاره خود بیابند.
* تحلیلگر بازارهای مالی