عصر ایران؛ عباس پازوکی - چشمانداز کنونی اقتصادی، سیاسی و نهادی ایران، نه محصول عملکرد یک دولت خاص، بلکه نتیجه تجمیع روندهای متراکم، متضاد و ناپایدار در سیاستگذاری طی دو دهه گذشته است. نظام حکمرانی در ایران، در این سالها میان دو قطب عمده در نوسان بوده است: پوپولیسم ایدئولوژیک از یک سو و تکنوکراسی خوشبینانه به تعامل جهانی از سوی دیگر. هیچکدام نیز نتوانستند بهتنهایی زیرساختهای تابآور برای مدیریت بحران و توسعه پایدار را فراهم کنند.
مطالعات تطبیقی در حوزه حکمرانی در کشورهای در حال گذار و در معرض تحریمها نشان میدهد که ساختارهایی که بر چرخههای متناوب پوپولیسم و مدیریتگرایی بنا شدهاند، دچار نوعی «نزدیکبینی سیاستی» میشوند؛ یعنی تمرکز بر اقدامات کوتاهمدت به جای بنیانگذاری ظرفیتهای بلندمدت (آجماوغلو و رابینسون، ۲۰۱۲؛ فوکویاما، ۲۰۱۴). ایران نیز مشمول همین الگوست.
دوره احمدینژاد–جلیلی با اتکای بیش از حد به پوپولیسم ایدئولوژیک، کشور را با انزوای بینالمللی، کاهش دسترسی به بازارها و سستشدن سرمایه اجتماعی مواجه ساخت. در مقابل، دولت روحانی–ظریف نیز علیرغم موفقیت اولیه در توافق برجام، نتوانست اجماع داخلی را نهادینه کند و از اثرات ضربات ناگهانی سیاست خارجی آمریکا محافظت نماید.
در یک نگاه کلان، هر دو الگو (چه در قالب تهاجم گفتمانی و چه در قالب خوشبینی دیپلماتیک) از خلق ظرفیتهای پایدار برای سیاستگذاری ناکام ماندند. بازگشت به الگوهای دوره احمدینژاد در دولت شهید رئیسی، بار دیگر نشان داد که این چرخهها فرسوده و ناکارآمدند.
با این حال، نشانههایی حاکی از یک چرخش راهبردی جدید در درون ساختار تصمیمگیری کشور مشاهده میشود. انتخاب دکتر مسعود پزشکیان به ریاستجمهوری و انتصاب افرادی چون دکتر عراقچی، گویای تلاشی هدفمند برای گذار از منازعات فرسایشی و ورود به فاز حکمرانی تطبیقی و متکی بر انسجام ملی است.
برخلاف تجربههای گذشته، پزشکیان تاکنون از تبدیل سیاست خارجی به میدان نزاع داخلی پرهیز کرده و گفتمانی را پیگیری میکند که به جای دوقطبیسازی، بر وفاق ملی، شفافیت، انسجام درونی و در عین حال همراهی با رهبری نظام تأکید دارد. این سبک حکمرانی، اگرچه هنوز در مراحل آغازین خود است، اما با تجربههای موفق در کشورهایی نظیر کره جنوبی در دهه ۱۹۸۰ و اندونزی پسا سوهارتو قرابت دارد.
در کره جنوبی، در دوران ریاستجمهوری چون دو-هوان، با وجود سابقه نظامی و اقتدارگرایانه وی، تدریجاً مسیر عبور از تمرکزگرایی ایدئولوژیک بهسوی نهادسازی، تقویت دیوانسالاری حرفهای و آمادهسازی کشور برای انتقال دموکراتیک قدرت آغاز شد. این تجربه نشان داد که حتی در شرایط سخت، اگر مجموعه دولتمردان به فهم ضرورت تحول برسند، میتوان با مهندسی تدریجی ساختارهای حکمرانی، مسیر پایداری را رقم زد (Slater, 2010).
برخی انتقادات به دولت جدید، مبنی بر کندی یا ناتوانی در حل مشکلات، مبتنی بر «شتابزدگی عملکردی» است؛ مفهومی که در ادبیات سیاستگذاری به معنای انتظار نتایج فوری از تحولات نهادی بلندمدت است (مارچ و اولسن، ۱۹۸۹). حل بحرانهایی که محصول سه دهه فشار، تحریم، سوءمدیریت و اصطکاکهای درونساختاری است، نیازمند یک مسیر تدریجی و مبتنی بر ثبات روانی و اجماع عمومی است.
از سوی دیگر، شایعاتی چون استعفای قریبالوقوع رئیسجمهور یا جایگزینی توسط افراد دیگر، بیش از آنکه مبتنی بر تحلیل نهادی باشد، بازتابدهنده نوعی آشفتگی سیاسی در فضای عمومی است. از منظر نظریههای حکمرانی، زمانیکه نظام سیاسی ریسکپذیرانه در شرایط بحرانی از یک الگوی جدید حمایت میکند، این نشانهای از اجماع نخبگانی بر ضرورت تغییر مسیر است، نه تصمیمی تصادفی.
در این مقطع تاریخی، اولویت راهبردی کشور باید روشن باشد: ورود به عصر سیاستگذاری مبتنی بر شایستگی، تداوم، عقلانیت و سازگاری نهادی. مسأله امروز ایران، داوری میان چهرههایی چون جلیلی، ظریف، روحانی یا لاریجانی نیست. مسأله اصلی آن است که:
چگونه میتوان دولتی ساخت که در میانه فشارهای نظامی، امنیتی، اقتصادی و روانی، قادر به بازسازی قرارداد اجتماعی و بازیابی سرمایه حکمرانی باشد؟
پاسخ در پرهیز از تحلیلهای هیجانی، کمک به تثبیت روانی دولت، پرهیز از تولید بحرانهای رسانهای و تقویت مسیر سیاستگذاری بر پایه شواهد، خرد جمعی و منافع بلندمدت ملت است.