رفتار بازارهای سهام در سال جاری تا حد زیادی از منطق دیرینه اقتصاد فاصله گرفته است. علیرغم وقوع مجموعهای از شوکهای بیرونی از جمله جنگ تجاری ترامپ، افزایش کسری بودجه کشورها، ریسکهای ژئوپلیتیک و چشمانداز نزولی رشد اقتصاد جهانی، شاخصهای بورسی در بیشتر کشورها به روند صعودی خود ادامه دادهاند. این بیتفاوتی، خلاف رفتار همیشگی بازارهای سهام بوده است.
با مدنظر قرار داد شاخص مورد علاقه وارن بافت (نسبت ارزش کل بازار سهام به تولید ناخالص داخلی)، بازار سهام آمریکا هم اکنون در بالاترین سطوح تاریخی خود قرار دارد. علاوه بر این، شاخص فوتسی۱۰۰ در بریتانیا نیز به سطوح جدیدی رسیده است. سایر بازارهای توسعهیافته نیز تابآوری غیرمنتظرهای را در مواجهه با این دسته از ریسکها نشان دادند. همچنین در حال حاضر با نزدیک شدن به ضربالاجل تعرفهای دونالد ترامپ در تاریخ ۱ اوت، بازارها دیگر علایمی از وحشت از خود نشان ندادند و صرفا به اصلاحی جزیی اکتفا کردند.
در وهله اول این رفتار را میتوان به پدیدهای که تحلیلگر مطرح روزنامه فایننشالتایمز، راب آرمسترانگ، آن را تاکو، مخفف عبارت ترامپ همیشه در آخرین لحظات عقبنشینی میکند (Trump Always Chickens Out)، نسبت داد. این ذهنیت و نوع نگاه به اقدامات دونالد ترامپ موجب شده است که سرمایهگذاران دیگر تهدیدهای تعرفهای را جدی نگیرند.
ثانیا در حال حاضر بازارها مجذوب مرحله بعدی انقلاب دیجیتال شدهاند. اگرچه کسی نمی داند هوش مصنوعی چگونه جهان را متحول خواهد کرد، اما این تصور در میان بیشتر افراد وجود دارد که هوش مصنوعی ساختار سرمایه و نیروی کار را دگرگون کرده و درنتیجه معنای کار و حتی انسان بودن را بازتعریف خواهد کرد. به این ترتیب، سوخت لازم برای رشد سودآوری شرکتها و ارزشگذاری بازار سهام به مرور توسط هوش مصنوعی و انقلاب دیجیتال فراهم خواهد شد.
امروزه شاهد ظهور حباب قیمتی ناشی از سرخوشی بیحد و اندازه سرمایهگذاران هستیم. چارلز مککی در کتاب «توهمات عامه پسند و جنون جمعی» در قرن ۱۹ این پدیده را به طور کامل شرح داده است. در حال حاضر هیجان ناشی از تحولات و نوآوریها باعث افزایش بیش از حد ریسکپذیری، استفاده افراطی از اهرم مالی و رفتار تودهوار در بازارها شده است. بازار سهام ایالات متحده نیز رشد اخیر خود را مدیون هجوم خریداران به سهام شرکتهای فناوری است، به طوری که ارزش بازار شرکت انویدیا با ثبت رکوردی جدید، به بیش از ۴تریلیون دلار رسید. علاوه بر این، مازاد نقدینگی منجر به سفتهبازیهای بیرویه در بازار رمزارزها شده است به طوری که امروزه ارزهای دیجیتال به طرز چشمگیری به عنوان وثیقه مورد استفاده قرار میگیرند.
همزمان برخی شرکتها، از جمله رسانه متعلق به خانواده ترامپ، به انباشت داراییهای رمزارزی روی آوردهاند چرا که ترامپ وعده داده است که قصد دارد آمریکا را به پایتخت رمزارز جهان تبدیل کند. علاوه بر این استارتآپهایی نظیر Thinking Machines Lab که توسط مدیر پیشین فناوری OpenAI، میرا موراتی، راهاندازی شدهاند، با بهره گیری از فضای هیجانی فعلی مبالغ کلانی را جذب کردهاند. این در حالی است که این دسته از شرکتهای نوظهور شفافیت کافی را نداشته و اطلاعات لازم از فعالیتهایشان را منتشر نمی کنند. این جریان یادآور داستان یک عرضه اولیه در طی حباب قرن ۱۸ است. در شرح فعالیت عرضه اولیه این شرکت عنوان شده بود: شرکتی برای اجرای پروژهای بسیار سودآور که هیچ کس نمی داند چیست!
پدیدههایی که امروزه شاهد آن هستیم بار دیگر اعتبار فرضیه کارآیی بازارها را زیر سوال برده است. این تئوری ادعا میکند قیمتها همواره بازتابی صحیح از اطلاعات موجود بوده و بازار همواره به درستی قیمت گذاری شده است. در مقابل اقتصاددانان تلاش میکنند تا رفتارهای سفتهبازانه را بر اساس نسبت بازدهی به ریسک تحلیل کنند. علاوه بر این، معیار رایج اقتصاددانان برای سنجش ریسک یک دارایی، میزان نوسان آن است، اما این تعریف از ریسک برای بسیاری از افراد عادی چندان ملموس و قابل درک نیست. در چنین شرایطی، ذهن ناخودآگاه به سوی ضربالمثل معروف والاستریت میرود که میگوید بازارها تحت تاثیر دو عامل ترس و طمع حرکت میکنند، بهویژه ترس.
هاوارد مارکس، یکی از بنیانگذاران شرکت مدیریت سرمایه اکتری، در این زمینه عنوان میکند: «بیشتر سرمایهگذاران ترسی از نوسان ندارند. در واقع، هرگز نشنیدهام که کسی بگوید بازدهی احتمالی یک دارایی آنقدر بالا نیست که تحمل این میزان نوسان را توجیه کند. درواقع آنچه آنها را میترساند، احتمال از دست دادن سرمایه و زیان دائمی است.»
در همین راستا، باید توجه داشت که زیان ناشی از ترکیدن حباب بازار میتواند بسیار سنگین و ویرانگر باشد. الروی دیمسون، پل مارش و مایک استاونتون در گزارش اخیر UBS تحت عنوان «سالنامه بازدهی سرمایهگذاری جهانی» برآورد کردهاند که ترکیدن حباب داتکام در سال ۲۰۰۰، زیان حقیقی معادل ۴۹ درصد (تعدیلشده با تورم) به سرمایهگذاران بازار بریتانیا وارد کرد. جبران این زیان تا اکتبر ۲۰۰۶ به طول انجامید. در ادامه نیز در بازه زمانی ژوئن ۲۰۰۷ تا مارس ۲۰۰۹ و در پی شکلگیری حباب اعتباری و بحران مالی جهانی، بازار سهام بریتانیا بار دیگر ۴۷ درصد از ارزش حقیقی خود را از دست داد.
امروزه به نظر میرسد تجربه گذشته سرمایهگذاران از زیانهای سنگین به فراموشی سپرده شده و آن چه بازارها را هدایت میکند ترس از جنسی دیگر است. ترسی که امروزه سرمایهگذاران آن را تجربه میکنند، ترس از دست دادن و جا ماندن از فرصتها یا فومو(FOMO) است، نه ترس از زیان.
فومو نخستینبار در میانه دهه ۲۰۰۰میلادی توسط روانشناسان برای توصیف نوعی اضطراب اجتماعی در میان نوجوانان به کار رفت؛ احساس ناشی از تماشای مداوم تصاویر موفقیتها و خوشگذرانیهای همسنوسالان در فضای مجازی که این تصور را القا میکرد که دیگران در حال تجربه زندگی بهتری هستند.
ایده نهفته در اصطلاح فومو قابل تعمیم به بازارهای مالی است. تاریخ مالی مملو از نمونههایی است که این نوع ترس را به خوبی نشان میدهد. چارلز کیندلبرگر، مورخ اقتصادی، در کتاب خود «هیجانات، پنیک و سقوط» روایت میکند که آیزاک نیوتن ابتدا سهام خود در شرکت ساوث سی را با سود قطعی ۷۰۰۰پوند، معادل دو برابر سرمایه اولیه، فروخت. چند ماه بعد وقتی نیوتون سود چشمگیر دیگران را دید، دچار هیجان جمعی شد و مجددا با سرمایهای بالاتر وارد بازار شد. این بار وی متحمل ضرری بالغ بر ۲۰۰۰۰ پوند شد که معادل حدود ۳.۶میلیون پوند به ارزش امروز است.
امروزه به نظر میرسد که نگرش سرمایهگذاران به مفهوم ریسک در حال تغییر است. راب آرنوت و ادوارد مکواری در مقالهای با تکیه بر شواهد تجربی نشان میدهند که ریسک بهتنهایی قادر به توضیح پیچیدگیهای احساسی و رفتاری انسان در بازارهای مالی نیست، و ارتباط میان ریسک و بازده نهتنها ضعیف، بلکه گاه کاملا بیمعناست.
نویسندگان بر این باورند که باید «نظریه ترس» را جایگزین نظریه ریسک کرد. نظریه ترس بر این مبنا استوار است که رفتار سرمایهگذاران معمولا تحتتاثیر دو نیرو احساسی ترس از جا ماندن (FOMO) و ترس از زیان(FOL) قرار دارد.
آرنوت و مکواری معتقدند که برخلاف دیدگاه سنتی، «طمع» نقش چندانی در تصمیمگیریهای مالی ایفا نمیکند. آنها استدلال میکنند که در مواجهه با عدمقطعیتهای بنیادین، ترس واکنشی منطقی است. این ترس زمانی شدت میگیرد که روایتهایی از «تحولهای انقلابی» در بازار سینه به سینه نقل میشود. مصداق این موضوع در دوران رونق شرکتهای داتکام یا در موج اخیر اخبار هوش مصنوعی مشاهده شد.
علاوه بر این، ترس از جاماندن(فومو) موجب میشود که سرمایهگذاران سهام شرکتهای کوچکی که کمتر از ارزش حقیقیشان قیمت گذاری شدهاند، نادیده بگیرند. در این شرایط فومو آنها را به سمت گزینههایی سوق میدهد که به ظاهر کمریسک، نوآورانه و تضمینشده به نظر میرسند درحالیکه تحلیلهای بنیادی چنین چیزی را تائید نمی کنند.
تسلیم شدن در برابر فومو لزوما به معنی حماقت و نادانی فرد نیست. یکی از عواملی که میتواند به شدت گرفتن این پدیده دامن زند، نگرانی از بسته شدن «پنجرههای فرصت» در بازار است؛ چرا که در این حالت فرصتهای سودآور سرمایهگذاری از دست میروند.
یکی از بهترین مثالها در این زمینه، بازارهای خصوصی است. شرکت مدیریت سرمایه اُکتری، به رهبریهاوارد مارکس، پس از بحران مالی و در دورهای که نرخ بهره بهشکل بیسابقهای کاهش یافته بود، مدلی را در پیش گرفت که بر پذیرش و مدیریت هدفمند ریسک اعتباری در بازارهای خصوصی متمرکز بود.
منطق این رویکرد آن بود که در شرایطی که ورود گسترده سرمایههای خرد به بازارهای عمومی موجب رشد بیش از حد قیمت داراییها میشود، بازده مورد انتظار کاهش مییابد. بنابراین، یکی از مزایای کلیدی بازارهای خصوصی برای اُکتری این بود که در آن زمان، صندوقهای سرمایهگذاری مشترک و ETFها هنوز در این حوزه حضور چشمگیری نداشتند. همین غیبت، فرصتی منحصربهفرد برای بهرهبرداری از «پاداش نقدشوندگی پایین» در اختیار سرمایهگذاران حرفهای قرار میداد.
با این حال امروزه شرایط تغییر کرده است. مدیران دارایی در سراسر جهان در حال هدایت سرمایههای خرد بهسوی ابزارهای سرمایهگذاری جمعی در بازارهای خصوصی هستند. این تغییر جهت به معنای بسته شدن تدریجی پنجره فرصت برای کسب بازدهی اضافی ناشی از نقدشوندگی کم در بخشهایی مانند سهام خصوصی و اعتبار خصوصی است.
بیشتر معاملهگران بر این باورند که سرمایهگذاریهای پرریسک، بازده بیشتری داشته و اگر خواهان سود بیشتر هستید، باید ریسک بیشتری بپذیرید. این عقیده آن چنان درست به نظر نمی رسد چرا که اگر سرمایهگذاریهای پرریسک همیشه بازدهی بالاتری داشتند، دیگر در دسته داراییهای پرریسک قرار نمی گرفتند.
در جهان امروز، بازار رمزارزها یکی از بهترین نمونههای فومو است. ارزش بازار رمزارزها در ماه جاری، برای نخستین بار به ۴ تریلیون دلار رسید. امروزه سفتهبازان براین باورند که در صورت تصویب قوانین جدید داراییهای دیجیتال در آمریکا، موجی عظیم از سرمایهها به این حوزه تزریق شود. با توجه به اینکه رمزارزها فاقد ارزش ذاتی بوده و سهم بسیار ناچیزی از تولید در اقتصاد دارند، ثبت این ارقام تعجب برانگیز است.
در حال حاضر بیشترین کاربرد رمزارزها برای تسهیل پرداختهای غیرقانونی و کلاهبرداری است. با این حال به واسطه ارزهای دیجیتال، طلا که همواره به عنوان پناهگاهی امن برای سرمایهگذاران در برابر موج نوسانات شناخته میشد، به حاشیه رانده شده و جذابیت خود را از دست داده است.
برخی معتقدند حمایت دولت ایالات متحده و تعهد ترامپ برای ایجاد ذخایر ملی استراتژیک بیتکوین میتواند به مثابه پشتوانهای برای این دارایی ظاهر شود. با این حال آن درسی که از تاریخ آموختهایم، خلاف این است. حباب میسیسیپی در قرن هجدهم گواه خوبی بر این موضوع است. این حباب نخستین بار توسط جان لا، نظریهپرداز اقتصادی و قمارباز اسکاتلندی، مطرح شد. امتیاز انحصاری توسعه سرزمینهای تحت تملک فرانسه در لوئیزیانا در اختیار جان لا قرار داشت.
علاوه بر این، حق انحصاری مواردی چون تجارت تنباکو، برده، جمعآوری مالیات و چاپ پول فرانسه نیز در اختیار وی بود. در این شرایط همه چیز عالی و بینقص به نظر میرسد. دولت حمایت تمام قد خود از جان لا و شرکتش را نشان داد. درنتیجه مردم در دام فومو افتاده و همگی به سرمایهگذاری در شرکت او هجوم بردند. ناگهان ورق برگشت.
حباب قیمتی ترکید، ارزش سهام سقوط کرد، تورم اوج گرفت و بدهی دولت به شدت افزایش یافت. در نتیجه، کل سیستم اقتصادی شناخته شده توسط جان لا در سال ۱۷۲۰ بهشدت فروپاشید.
درس نهفته در این واقعه تاریخی این است که حتی حمایت تمام قد دولت از یک دارایی نیز نمی تواند به آن اعتبار لازم را ببخشد.
طرفداران رمزارزها معتقدند استیبلکوینها ویژگیهای لازم و کافی برای حضور پررنگ در پرتفو سرمایهگذاران را دارند. با این حال حتی این دسته از داراییهای با پشتوانه نیز از موج نوسان در امان نیستند.
ییمینگ ما، یائو زِنگ و آنتونی لی ژانگ در مقالهای ادعا کردند که حتی استیبلکوینها نیز نسبت به هجوم سرمایهگذاران (مشابه آنچه که هنگام هجوم مردم برای برداشت پول از بانکها در بحران رخ میدهد) آسیبپذیرند؛ زیرا این ارزها در حالی وعده بازخرید با ارزش ثابت را میدهند که داراییهای نگهداریشده توسط آنها نقدشوندگی کمی دارد. این مساله یادآور ضرب المثلی معروف در بازار لندن است: «در زمینه سرمایهگذاری، همیشه در ورودی، بزرگتر از در خروجی است. این نابرابری اغلب در بازدهیهای وسوسه برانگیز، اما ناپایدار بازتاب مییابد.»
به عبارتی هنگامی که یک دارایی به ناگهان نقل محافل میشود، ورود به بازار آسان و دردسترس است اما هنگامی که بازار دچار فروپاشی میشود، دیگر خروج از آن به آسانی روز اول نیست. درنتیجه یکی از عوامل دخیل در بازدهی بالای یک دارایی، سختی خروج از آن است.