این مطلب را عطاءالله مهاجرانی، وزیر ارشاد دولت خاتمی در روزنامه ایران نوشت و افزود: «سرانجام صدام حسین و قذافی و خاندان اسد و خاندان پهلوی و نظام شوروی، به دلیل سنگین بودن وزن سیاست زندگی مردم بود. مردم در دفاع به خیابان نیامدند. ما در ایران و در نظام جمهوری اسلامی میبایست از این پنج سرنوشت عبرت بگیریم.
مردم ایران بهرغم همه نارساییها، ناترازیها، آزردگیها و توطئه بسیار سنگین سالیان متمادی جنگ روانی برای جدا کردن آنان از نظام و... که به عنوان استراتژی آمریکا و اسرائیل و اروپا و همپیمانان، سالهاست پیگیری میشود، بهگونهای در میدان دفاع از کشور و بالطبع نظام حضور پیدا کردند که حیرت همگان از دوست و دشمن و تحسین ناظران را برانگیخت. آیتالله خامنهای در سپاسگزاری از مردم ایران از تعبیر «هزار بار تشکر» استفاده کردند. بسیار خب، این حضور بایست یکی از دستاوردهایش تجدیدنظر منطقی و اندیشیده و سنجیده در برخی راهبردها، سیاستها و کاهش وزن سنگین سیاست باشد. مردم بایستی نشانههایی را ببینند که مطلقاً برای نظام هزینهای دربر ندارد. بلکه برعکس تداوم آن شیوهها خسارتبار و هزینهافزاست. به دو مورد مشخص در کاهش سنگینی وزن سیاست اشاره میکنم.
یکم: نظارت استصوابی شورای نگهبان در انتخابات مجلس و ریاستجمهوری و خبرگان، بهگونهای که اعمال شده است؛ قابل دفاع نیست... دوم: برخی منتقدان، حتی اگر زبان تیز و تندی هم داشته باشند، که دارند، اما میدانیم که افراد مستقل و دلسوزی هستند. جای اینان در زندان نیست. آنان که به هر ترتیب حرفشان را میزنند. چرا با نگهداشتن آنان در زندان برایشان اعتبار و مشروعیت اضافی و ناخواسته ایجاد کنیم که نتوان به نقد نظر و آرای آنان پرداخت!؟»
باید از نویسنده این متن پرسید که قدرشناسی از پایمردی مردم، چه ربطی به برداشتن نظارت انتخاباتی یا آزاد کردن مجرمانی دارد که بعضی از آنها مرتکب وطنفروشی قطعی شدهاند؟!
آقای مهاجرانی در موقعیتی از مجرمیت ایستاده که کسی باید شفاعت خود او را بکند. نه اینکه با وجود سوابق توهمزدگی و خیانت، تازه بخواهد نسخه هم بپیچد. وزیر ارشاد دولت خاتمی، اواخر مسئولیت ادعا کرد از سیاست کناره میگیرد. او مدعی شد آمدنش به میدان سیاست، به خاطر شیر درازگوشی بوده که به او خوراندهاند: «سیاست در کام من در این میانسالی، طعم شیر درازگوش میدهد که جرعههایی از آن را در دهه اول عمر نوشیدهام و پیرزنی کولی و طالعبین در جام جهاننمای چشمان کبودش انگار مثل پیرزنی که نقش خشت خام را میخواند، از پیشانیام خواند که وکیل و وزیر میشوم!»
سپس، مباحثی درباره اختلافات خانوادگی وی سر زبانها افتاد و مدتی بعد، خبر آمد که مهاجرانی در لندن اقامت گزیده است. امکانات مالی گسترده و تامین هزینههای مسکن و... موجب شد تا صدای جاسوس کارکشتهای مثل نوریزاده دربیاید که مهاجرانی، بدون کمک چگونه میتواند در لندن اقامت کند؟
مدتی بعد، اسناد درخواست مهاجرانی از سفارت سعودی برای بورس کردن پسرش منتشر شد. دولت عربستان، آذرماه ۱۳۹۱ مؤسسهای را در وین تحت عنوان «مرکز گفتوگوی ادیان» با پرداخت سالانه ۱۵میلیون یورو تاسیس کرد که مهاجرانی یکی از اعضای آن بود.
سال ۱۳۸۸، هنگامی که فتنه سبز طبق نقشه آمریکا، انگلیس و اسرائیل رخ داد، مهاجرانی به سیاست برگشت؛ اما اینبار به مراتب افراطیتر. او «اتاق فکر جنبش سبز در خارج کشور» را در لندن را با حضور سروش، کدیور، بازرگان و گنجی تشکیل داد.
مهاجرانی آن روز به خدمت شبکهای درآمده بود که با دروغ بزرگ تقلب، و برای شورش علیه رای ۲۴/۵ میلیونی مردم (در مقابل رای ۱۳میلیونی نامزد اصلاحطلبان) به خط شده بودند. حتی خاتمی هم بارها به دروغ بودن ادعای تقلب اذعان کرد؛ اما بر مبنای همان دروغ، خسارات سیاسی و امنیتی و اقتصادی بزرگی به کشور وارد آمد. سردمداران فتنه، هر کدام در این جنایت بزرگ سهیم هستند؛ از جمله مهاجرانی.
فردی با این مختصات طبیعتاً باید محاکمه و مجازات شود، نه اینکه در روزنامه دولتی ایران دست به قلم شود و خواستار آزادی مجرمان امنیتی و حذف نظارت بر انتخابات شود.
منظور این طیف از حذف نظارت استصوابی چیست؟ مگر نه اینکه از خاتمی و موسوی و معین تا روحانی و همتی و پزشکیان در گود انتخابات حاضر بودهاند و برخی از همینها هزینههای هنگفتی به کشور تحمیل کردهاند؟! دنبال کدام گزینه بودهاند که نوبر نکرده باشند؟!
مردم در جنگ تحمیلی آمریکا و رژیم صهیونیستی پایمردی کردند و در مقابل جنگ ترکیبی برای براندازی ایستادند. این مردم شریف و شجاع و باشعور کجا، و سیاستبازانی که در انواع فتنهها، مُهره بازی CIA و موساد و MI۶ شدند، کجا؟!
اتفاقاً برای تقدیر از شرافت و شهامت و پایمردی این مردم، باید بر پایوران بازی دشمن سخت گرفت، همچنان که باید از سرنوشت اعتماد شوروی و لیبی به آمریکا و اروپا درس گرفت.
جنگ اخیر، نمایش خیرهکننده اقتدار مردمی جمهوری اسلامی ایران بود. و عجیب نیست که عناصر بدسابقه و منافق، مامور باشند این اقتدار و انسجام را تحریف، و به شکل ضعف و تفرقه بازنمایی کرده و عقبنشینی از اصول انقلاب را نتیجه بگیرند؛ یعنی همان آرزو ناکام دشمنان در جنگ ترکیبی همیشگی.