در تاریخ هفتم ژوئن ۱۹۸۱ (۱۷ خرداد ۱۳۶۰)، جهان شاهد رخدادی بیسابقه شد؛ اسرائیل با اجرای عملیاتی به نام “اپرا” (Operation Opera) یا “بابل” (Operation Babylon)، رآکتور هستهای اوسیراک عراق را پیش از راهاندازی کامل آن نابود ساخت. این نخستین حمله هوایی ثبتشده بود که یک نیروگاه اتمی را پیش از بهرهبرداری هدف قرار میداد. اسرائیل مدعی بود عراق با هدف ساخت سلاح هستهای برنامهریزی میکند و باید جلوی این کار گرفته شود. همین ادعا دستاویزی شد برای جریانسازی رسانهای و شکلدهی افکار عمومی جهان، تا جایی که این اقدام تجاوزکارانه را ضرورتی برای امنیت منطقه و جهان جلوه دهند.
پس از آن، دورهای از تهدید و واکنش بین عراق و اسرائیل شکل گرفت؛ هرچند عراق تلاش کرد با شلیکهای پراکنده موشکی واکنش نشان دهد، اما این اقدامات نه تنها تاثیری عمیق نداشت، بلکه اصلاً قابل قیاس با ضربات راهبردی ایران طی سالهای اخیر بر پیکر رژیم صهیونیستی نبود. تقویت فشارها از سوی تلآویو و نقشآفرینی آن در تحریک ایالات متحده برای دخالت مستقیم در منطقه، زمینهساز مرحله نوینی از تحولات شد.
در همین حال، آمریکا که همواره برای خود نقش “پلیس جهانی” را قائل بوده، در جستجوی بهانه برای نمایش قدرت و مشروعیتبخشی به مداخلات خود بود. حادثه یازده سپتامبر نقطه عطفی شد تا واشنگتن الگوی بحرانسازی و تهدید مصنوعی را علیه عراق، اینبار با ادعای وجود سلاحهای کشتار جمعی، به اجرا بگذارد. نتیجه این مداخله نظامی که با سرنگونی حکومت عراق در سال ۲۰۰۳ همراه شد، سرنوشتی خونبار و ویرانگر برای مردم و زیرساختهای این کشور به ارمغان آورد؛ چنانکه بر اساس برآوردها، حدود ۴۶۱ هزار نفر از شهروندان عراقی بر اثر خشونتها و پیامدهای حمله و اشغال نظامی جان خود را از دست دادند و زندگی میلیونها نفر تا سالها دستخوش ویرانی شد. همزمان، تلفات نیروهای آمریکایی و ائتلاف هم به حدود ۶ هزار کشته رسید.
باز هم آمریکا و متحدانش، با پشتوانه رسانهای و فضاسازی بینالمللی، خود را منجی امنیت جهان معرفی میکردند و حتی در مواجهه با مقاومت دولتها، تهدید نظامی و ابزارهای فشار خود را به رخ میکشیدند تا کشور هدف را به تسلیم وادار سازند.
با گذشت زمان، موضوع پرونده هستهای ایران تبدیل به مرحله جدیدی از این دکترین شد. آمریکا و اسرائیل این بار با بهانه جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای، در پی آن بودند تا مشابه سناریوی عراق را تکرار کنند و با پروندهسازی و فریب افکار عمومی، راه را برای دخالت خود هموار سازند. اما ایران با تکیه بر قدرت بازدارندگی، عمق استراتژیک و حمایت مردمی، نشان داد که مانند عراق و افغانستان نیست و حاضر به تسلیم در برابر هیچ فشاری نخواهد شد.
به تعبیر رهبر انقلاب، اسرائیل در مواجهه با ایران بیچاره و زمینگیر شده؛ و ایران نشان داده است که هم در سطح منطقه، و هم در سطح بینالملل، به خوبی توان دفاع مؤثر و پاسخ قاطع، و تحمیل هزینه به دشمنان را دارد. ایران با سیلیهای سیاسی و حتی نظامی به آمریکا و اسرائیل، بارها ثابت کرده که دوران دخالت بیدردسر غرب در غرب آسیا پایان یافته است.
به طور ویژه، اتحاد و حضور مردم ایران و نیروهای مقاومت در حوادثی چون “جنگ ۱۲ روزه”، نشان میدهد که اگرچه ممکن است اختلافات داخلی وجود داشته باشد، اما درباره غرور، غیرت و خطوط قرمز ملی هیچ تعارفی میان ملت ایران و مدافعانش نیست. تکیه بر قدرت مردمی و تجربه مقاومت، بزرگترین تفاوت ایران با کشورهای قربانی سناریوهای غربی است و تکرار الگوی عراق درباره ایران نه تنها بیثمر، بلکه فصلی تازه از افشای ضعف محور غرب در مدیریت بحرانهای منطقهای را رقم خواهد زد.
در تاریخ هفتم ژوئن ۱۹۸۱ (۱۷ خرداد ۱۳۶۰)، جهان شاهد رخدادی بیسابقه شد؛ اسرائیل با اجرای عملیاتی به نام “اپرا” (Operation Opera) یا “بابل” (Operation Babylon)، رآکتور هستهای اوسیراک عراق را پیش از راهاندازی کامل آن نابود ساخت. این نخستین حمله هوایی ثبتشده بود که یک نیروگاه اتمی را پیش از بهرهبرداری هدف قرار میداد. اسرائیل مدعی بود عراق با هدف ساخت سلاح هستهای برنامهریزی میکند و باید جلوی این کار گرفته شود. همین ادعا دستاویزی شد برای جریانسازی رسانهای و شکلدهی افکار عمومی جهان، تا جایی که این اقدام تجاوزکارانه را ضرورتی برای امنیت منطقه و جهان جلوه دهند.
پس از آن، دورهای از تهدید و واکنش بین عراق و اسرائیل شکل گرفت؛ هرچند عراق تلاش کرد با شلیکهای پراکنده موشکی واکنش نشان دهد، اما این اقدامات نه تنها تاثیری عمیق نداشت، بلکه اصلاً قابل قیاس با ضربات راهبردی ایران طی سالهای اخیر بر پیکر رژیم صهیونیستی نبود. تقویت فشارها از سوی تلآویو و نقشآفرینی آن در تحریک ایالات متحده برای دخالت مستقیم در منطقه، زمینهساز مرحله نوینی از تحولات شد.
در همین حال، آمریکا که همواره برای خود نقش “پلیس جهانی” را قائل بوده، در جستجوی بهانه برای نمایش قدرت و مشروعیتبخشی به مداخلات خود بود. حادثه یازده سپتامبر نقطه عطفی شد تا واشنگتن الگوی بحرانسازی و تهدید مصنوعی را علیه عراق، اینبار با ادعای وجود سلاحهای کشتار جمعی، به اجرا بگذارد. نتیجه این مداخله نظامی که با سرنگونی حکومت عراق در سال ۲۰۰۳ همراه شد، سرنوشتی خونبار و ویرانگر برای مردم و زیرساختهای این کشور به ارمغان آورد؛ چنانکه بر اساس برآوردها، حدود ۴۶۱ هزار نفر از شهروندان عراقی بر اثر خشونتها و پیامدهای حمله و اشغال نظامی جان خود را از دست دادند و زندگی میلیونها نفر تا سالها دستخوش ویرانی شد. همزمان، تلفات نیروهای آمریکایی و ائتلاف هم به حدود ۶ هزار کشته رسید.
باز هم آمریکا و متحدانش، با پشتوانه رسانهای و فضاسازی بینالمللی، خود را منجی امنیت جهان معرفی میکردند و حتی در مواجهه با مقاومت دولتها، تهدید نظامی و ابزارهای فشار خود را به رخ میکشیدند تا کشور هدف را به تسلیم وادار سازند.
با گذشت زمان، موضوع پرونده هستهای ایران تبدیل به مرحله جدیدی از این دکترین شد. آمریکا و اسرائیل این بار با بهانه جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای، در پی آن بودند تا مشابه سناریوی عراق را تکرار کنند و با پروندهسازی و فریب افکار عمومی، راه را برای دخالت خود هموار سازند. اما ایران با تکیه بر قدرت بازدارندگی، عمق استراتژیک و حمایت مردمی، نشان داد که مانند عراق و افغانستان نیست و حاضر به تسلیم در برابر هیچ فشاری نخواهد شد.
به تعبیر رهبر انقلاب، اسرائیل در مواجهه با ایران بیچاره و زمینگیر شده؛ و ایران نشان داده است که هم در سطح منطقه، و هم در سطح بینالملل، به خوبی توان دفاع مؤثر و پاسخ قاطع، و تحمیل هزینه به دشمنان را دارد. ایران با سیلیهای سیاسی و حتی نظامی به آمریکا و اسرائیل، بارها ثابت کرده که دوران دخالت بیدردسر غرب در غرب آسیا پایان یافته است.
به طور ویژه، اتحاد و حضور مردم ایران و نیروهای مقاومت در حوادثی چون “جنگ ۱۲ روزه”، نشان میدهد که اگرچه ممکن است اختلافات داخلی وجود داشته باشد، اما درباره غرور، غیرت و خطوط قرمز ملی هیچ تعارفی میان ملت ایران و مدافعانش نیست. تکیه بر قدرت مردمی و تجربه مقاومت، بزرگترین تفاوت ایران با کشورهای قربانی سناریوهای غربی است و تکرار الگوی عراق درباره ایران نه تنها بیثمر، بلکه فصلی تازه از افشای ضعف محور غرب در مدیریت بحرانهای منطقهای را رقم خواهد زد.