عصر ایران؛ نورا جمالی - در سال ۱۹۶۴، ماساکی کوبایاشی، یکی از برجستهترین فیلمسازان ژاپنی قرن بیستم، فیلمی ساخت که در آن ترس، زیبایی، اسطوره و سکوت در هم تنیدهاند.
کوایدان نه فیلمی ترسناک به سبک سینمای غرب است، نه روایتی صرفاً فولکلوریک از افسانههای کهن. این فیلم، چهار داستان جداگانه را با زبان رنگ، حرکت و ایستایی روایت میکند؛ در قالبی که بیش از آنکه مخاطب را بترساند، به تفکر وامیدارد. «کوایدان» در ژاپنی به معنای «داستانهای عجیب» است و این عنوان به درستی حالوهوای فیلم را توصیف میکند: چهار داستان عجیب، ساکت، و شبحوار.
زیباییشناسی ترس؛ وقتی رنگ از صدا پیشی میگیرد
اولین چیزی که در کوایدان تماشاگر را درمینوردد، نه دیالوگ است و نه اتفاق؛ بلکه رنگ است. رنگهایی روشن، اغراقشده، و گاه به شدت غیرواقعی که فضای هر داستان را چون پردهای نقاشیشده با روحهای ناپیدا احاطه میکنند.
کوبایاشی با همکاری فیلمبردار بزرگش، یوشیو میاجیما، صحنههایی آفریده که انگار از دلِ رؤیا بیرون آمدهاند. برفهایی که طبیعی نیستند اما واقعیتر از واقعیت بهنظر میرسند. دیوارهایی که با چشم انسان نمیخوانند، اما با حافظۀ فرهنگی بیننده همصدا میشوند.
در اینجا، ترس از درونِ تصویر میجوشد، نه از فریاد یا شوک. روحهایی که دیده نمیشوند، بلکه حس میشوند. سکوتهایی که بیشتر از هر صدایی حرف میزنند. کوایدان، سینماییست که دیدن را جایگزین شنیدن میکند.
ماساکی کوبایاشی
چهار داستان، یک روح
فیلم از چهار اپیزود مستقل ساخته شده، هرکدام برگرفته از داستانهای لافکادیو هِرن؛ نویسندهای ایرلندی-یونانی که عاشق فرهنگ ژاپن شد و مجموعهای از افسانهها و روایات شفاهی را در قرن نوزدهم گردآوری کرد.
1. موی سیاه (The Black Hair):
مردی زن وفادارش را رها میکند تا با زنی اشرافی ازدواج کند. سالها بعد بازمیگردد تا زن نخست را بیابد. اما آنچه مییابد، چیزیست میان خواب و مرگ. داستانی دربارۀ پشیمانی و مواجهۀ دیرهنگام با گذشته.
2. زن برفی (The Woman of the Snow):
دو هیزمشکن در توفانی گیر میکنند. یکی کشته میشود و دیگری نجات مییابد، اما به شرطی که رازش را افشا نکند. روایتِ عهد، سکوت، و شکنندگی قول انسان در برابر عشق.
اپیزود زن برفی
3. گوشهای هویچی (Hoichi the Earless):
نوازندهای نابینا که داستان نبرد تاریخی داننو-اُرا را برای ارواح اجرا میکند. کشیشها میکوشند او را از تسخیر نجات دهند، اما او گوشهایش را از دست میدهد. هنر، حافظه، و نیروی مرگآفرینِ روایت.
4. درون فنجان چای (In a Cup of Tea):
مردی در فنجانِ چایِ خود تصویر مردی دیگر را میبیند، و این تصویر به کابوسی واقعی بدل میشود. این بخش، فراواقعگرایانهترین اپیزود فیلم است؛ ناتمام، بازیگوش، و فلسفی.
با اینکه این چهار داستان به ظاهر پیوند مستقیمی ندارند، اما در بافتی پنهان به هم مربوط اند: همه دربارۀ انسانهایی هستند که در برابر گذشته، سکوت، عهد یا روحها عاجز میمانند. و همه دربارۀ شکست انسان در حفظ آنچه قول داده بود.
گفتوگو میان فرهنگها
لافکادیو هِرن، که در قرن نوزدهم از غرب به ژاپن مهاجرت کرد، فقط گردآورندۀ افسانه نبود؛ بلکه پلی میان دو جهان بود. او تلاش کرد ژاپن را همانگونه که هست - با رمز و راز، با سکوت و سایهها - به جهان غرب بشناساند. داستانهای او، با حفظ حس شاعرانۀ ژاپنی، توانستند مفاهیمی جهانشمول را در قالبی بومی بازگو کنند.
لافکادیو هرن
ماساکی کوبایاشی، با ساخت کوایدان، این گفتوگو را ادامه میدهد اما با زبان سینما. او از ادبیات هِرن، تصویرهایی ساخت که هم وفادار به منبع بودند و هم نوآورانه. فضای فیلم، نوعی ژاپن رؤیایی-تئاتری میسازد که نه واقعیست و نه تخیلی صرف.
آنسوی شکوه: چالشهای فیلم
با تمام زیبایی خیرهکنندهاش، کوایدان فیلمیست که ممکن است برای برخی تماشاگران چالشبرانگیز باشد. ریتم کند، ایستایی دراماتیک، و عدم پیوستگی روایی میان اپیزودها، ممکن است باعث شود مخاطب مدرن، با آن ارتباط کامل برقرار نکند. همچنین پرداخت تئاتری و تا حدی تصنعی برخی صحنهها، ممکن است برای کسانی که به سینمای واقعگرا یا داستانمحور خو گرفتهاند، عجیب یا دور از حس تلقی شود. اما این ویژگیها، بخشی از منطق شاعرانۀ فیلماند؛ و اگر درک شوند، نه ضعف، بلکه عناصری زیباییشناسانه محسوب میشوند.
تجربهای خارج از زمان
کوایدان فیلمی است که تماشای آن شبیه شنیدن یک افسانه است؛ نه برای آنکه چیزی تازه به تو بگوید، بلکه برای آنکه چیزهایی فراموششده را درونت بیدار کند. نه برای آنکه تو را بترساند، بلکه برای آنکه به یادت بیاورد مرز زندگی و مرگ، عهدبستن و عهدشکنی، دیدن و نادیدن، همیشه اینقدر مبهم بوده. کوبایاشی در این اثر، ترس را به تصویر تبدیل میکند، و تماشاگر را در برابر آینهای مینشاند که در آن، نه ارواح دیگران، که سایههای خود را میبیند. و همین راز جذابیت رازآلود و چه بسا جاودانۀ فیلم کوایدان است.