تاوان؛ فیلمی دربارۀ خطای جبران‌ناپذیر

عصر ایران سه شنبه 14 مرداد 1404 - 10:41
در زندگی، خطاهایی وجود دارد که حتی اگر وجدان شخص خطاکار بخسبد، چیزی از درد و رنجی که خطایش نصیب "دیگری" (یا دیگران) کرده، کاسته نمی‌شود. اما زیاد پیش می‌آید که شخص خطاکار وجدانش بیدار می‌ماند و تا آخر عمر رنجِ کرده‌اش را مثل صلیب عذاب بر دوش می‌کشد. براینی در فیلم "تاوان" چنین سرنوشتی پیدا می‌کند.  

     عصر ایران؛ نورا جمالی - گاه یک دروغِ کودکانه، می‌تواند مسیر چند زندگی را برای همیشه تغییر دهد. گاه، حسادت، تخیل، اخلاق‌گرایی سطحی، یا حتی فقط اشتباه گرفتن آن‌چه دیده‌ای، کافی‌ست تا حقیقت قربانی شود و زندگی‌هایی، نه با مرگ، که با بی‌عدالتیِ خاموش، ویران گردد.

   فیلم تاوان (Atonement) به کارگردانی جو رایت، محصول سال 2007، اقتباسی‌ست از رمانی به همین نام نوشتۀ ایان مک‌ایوان. روایتی‌ از عشق، جنگ، دروغ، خیال، پشیمانی، و البته تاوان. اما این تاوان، نه تاوانی عرفی، نه بخششی الهی، و نه حتی مجازاتی عادلانه است بلکه زخمی‌ست که در دل روایت می‌ماند و تا پایان، هرگز التیام نمی‌یابد.

   داستان فیلم از این قرار است: «در سال ۱۹۳۵ دختری سیزده ساله به نام برایِنی تالیس و خانواده‌اش در آسایش در خانۀ بزرگی زندگی می‌کنند. براینی می‌خواهد نویسنده شود. در دنیای دخترانۀ براینی، پسر خدمتکار زن خانه، روبی ترنر که تحصیلکردۀ کمبریج است، قهرمانِ منجیِ اوست. روزی براینی به هنگام گردش در باغ، خواهرش سیسیلیا را در آغوش روبی می‌بیند و از روی ساده‌دلی و حسادت، روبی را به گناه ناکرده (تجاوز به لولای پانزده ساله که از اقوام خانوادۀ تالیس است) متهم می‌کند. روبی به زندان می‌افتد. در زندان با آغاز جنگ جهانی دوم به روبی حق انتخاب گذراندن باقی دوران محکومیت یا پیوستن به جبهۀ جنگ با آلمان را می‌دهند. روبی راه دوم را برمی‌گزیند و راهی جبهه می‌شود. هم‌زمان سیسیلیا از خانوادۀ خود جدا شده و به دنبال روبی به لندن می‌آید و یک زندگی تازه را به تنهایی شروع می‌کند. روبی و سیسیلیا همدیگر را هنگامی می‌یابند که روبی عازم جبهۀ فرانسه در دانکرک است. براینی که هجده ساله شده و از شهادت دروغین خود پشیمان است، به دنبال خواهرش می‌گردد؛ اما سیسیلیا که از گذشته ناراحت است، وی را نمی‌بخشد. سرانجام روبی در ژوئن ۱۹۴۰ به علت مسمومیت خونیِ ناشی از زخم عفونی در نبرد دانکرک درگذشت، سیسیلیا چهار ماه بعد به دلیل بمباران ایستگاه متروی لندن و سیل زیرزمینیِ ناشی از آن در اکتبر ۱۹۴۰ غرق شد، و عشق این زوج نافرجام ماند. براینی تالیس در پیری که تبدیل به نویسنده ای موفق شده، رمانی دربارهٔ عشق خواهرش نوشت و اعتراف کرد آن پایان خوشِ تخیلی را نوشته تا به سیسیلیا و روبی که هرگز به هم نرسیدند، خوشبختی ای را که نصیبشان نشد، هدیه بدهد. واقعیت این بود که براینی هرگز نتوانست اشتباه خود را جبران کند؛ اما در بخشی خیالی از رمان او، روبی و سیسیلیا با هم زندگی می کنند و براینی سعی می کند از آنها عذرخواهی کند. در سکانس خیال انگیز پایانیِ فیلم/رمان، سیسیلیا و رابی با خوشحالی در خانه ای کنار دریا زندگی می کنند که قصد داشتند پس از پایان مشکلات، با هم به آنجا بروند.»

 

تاوان؛ فیلمی دربارۀ یک خطای جبران‌ناپذیر

در واقع، فیلم تاوان دربارۀ چیزی عمیق‌تر از یک دروغ است. دربارۀ اینکه گاهی اخلاق‌گرایی، وقتی از حسادت یا بی‌فهمی سرچشمه بگیرد، خودش بدل می‌شود به بی‌اخلاقی مطلق. براینی باور دارد که دارد از خواهرش محافظت می‌کند، که دارد حقیقت را برملا می‌کند. اما نتیجه، فاجعه است.

روبی به زندان می‌افتد. بعد از چند سال، در قبال آزادی، به جبهۀ جنگ جهانی دوم اعزام می‌شود. سسیلیا، از خانواده‌اش دور می‌شود و پرستار می‌شود و داوطلبانه به جبهۀ جنگ می‌رود.  و براینی، که حالا فهمیده چه کرده، وارد دانشکدۀ پرستاری می‌شود. نه فقط برای فرار، بلکه برای آغاز نوعی تاوان‌دادنِ شخصی.

در بخش‌هایی از فیلم، روبی را می‌بینیم که در جهنم دانکرک، بی‌هدف و رنجور قدم می‌زند. تصویری بی‌نهایت انسانی، دور از قهرمان‌سازی‌های متعارف جنگی. او قربانی جنگ نیست، قربانی یک دروغ است، ولی آن دروغ، دست کم در زندگی او، دقیقاً به اندازۀ  بیرحم و بزرگ و خطرناک بوده است.

تاوان؛ فیلمی دربارۀ یک خطای جبران‌ناپذیر

یکی از درخشان‌ترین ویژگی‌های تاوان، ساختار روایی‌اش است. زمان خطی نیست. ما بارها یک صحنه را از چند منظر می‌بینیم. نه برای سرگرمی، بلکه برای آنکه بفهمیم: حقیقت، فقط در تماشا نیست؛ در فهمِ نادیده‌هاست.

فیلم، از اواسط خود، به‌ ناگاه از یک روایت عاشقانه به فضایی تاریک‌تر، واقع‌گرایانه‌تر و غمبارتر می‌رود. دیالوگ‌ها کمتر می‌شوند، تصاویر خام‌تر، صداها سنگین‌تر. و در دل این تغییر، براینی بزرگ‌سال، با چهرۀ پنهان در پیراهن پرستاری، سعی می‌کند آنچه را از دست رفته، بازگرداند. ولی چطور؟ آیا اصلاً ممکن است؟

در پایان فیلم، ناگهان زاویۀ دید تغییر می‌کند. براینی، حالا نویسنده‌ای پیر است و در گفت‌وگویی تلویزیونی دربارۀ رمان آخرش می‌گوید که داستان، آن‌گونه که ما دیدیم، واقعیت نداشته. رابی در دانکرک مرده و سسیلیا هم در بمباران لندن کشته شده. آن‌ها هرگز دوباره همدیگر را ندیدند. آن خانه، آن کنار دریا، آن دویدن‌ها، همه خیال بوده.

تاوان؛ فیلمی دربارۀ یک خطای جبران‌ناپذیر

 نویسنده، رمانش را نوشته تا شاید برای خود و دیگران تسکینی بسازد. تا شاید "تاوان" دهد. ولی در صدایش، در نگاهش، در لحظاتی مکث‌دار، چیزی زمزمه می‌شود که فراتر از کلمات است: «من نمی‌توانم زندگی آن‌ها را به‌شان برگردانم. فقط می‌توانم داستانی بنویسم که در آن، به آن‌چه باید می‌رسند.» اما آیا این کافی‌ست؟ آیا واقعاً تاوان داده شده است؟ یا این فقط مرهمی کاذب است برای وجدانی زخمی؟

فیلم، از نظر بصری، باشکوه و شاعرانه است. سکانس دانکرک، با آن پلان‌سکانس نفس‌گیرش، یکی از خیره‌کننده‌ترین لحظات سینمای معاصر است. نورها، طراحی صحنه، رنگ‌ها، لباس‌ها، و حتی سکوت خانۀ تالاس؛ همه‌چیز زیباست. و این زیبایی، در تضاد کامل با ظلمی‌ست که در متن داستان جاری ا‌ست.

در واقع، تاوان فیلمی ا‌ست دربارۀ تناقض میان عشق و نابودی، حقیقت و خیال، کودکی و مسئولیت، زیبایی و رنج. براینی نویسنده است. و به‌ عنوان نویسنده، سعی می‌کند آنچه را که در واقعیت شکل نگرفت، در خیال بازسازی کند. ولی برخلاف بسیاری از روایت‌ها که "ادبیات" را "نجات‌بخش" می‌دانند، در تاوان، نوشتن نه نجات‌دهنده، بلکه آخرین سنگر پشیمانی‌ست.

براینی نمی‌نویسد تا بی‌گناه جلوه کند، بلکه چون می‌داند راهی برای نجات نیست، تنها می‌خواهد تصویری موازی بسازد. یک جهان خیالی که در آن، این‌بار عشق پیروز می‌شود. اما آن‌چه در جهان واقعی مرده، در داستان زنده نمی‌شود. و این، دردناک‌ترین حقیقت فیلم است.

تاوان؛ فیلمی دربارۀ یک خطای جبران‌ناپذیر

 تاوان فیلمی‌ است که با یک دروغ آغاز می‌شود و با یک تخیل به پایان می‌رسد. در میانه، چیزی شبیه زندگی رخ می‌دهد. با تمام تیرگی‌ها، حسرت‌ها، عشق‌های ناتمام، و اشک‌هایی که هرگز جاری نمی‌شوند.

  جو رایت در این فیلم نمی‌گوید که «ما می‌توانیم تاوان بدهیم و جبران کنیم»؛ بلکه می‌گوید: «گاهی فقط می‌توانیم نگاه کنیم، پشیمان شویم، و برای همیشه، با آن زخم زندگی کنیم. نه خدا می‌بخشد، نه قانون، نه خودمان.» و این، شاید واقعی‌ترین تراژدی باشد: وقتی از سر پاسداری از اخلاق، مرتکب بزرگ‌ترین بی‌اخلاقی می‌شویم.

  «تاوان» در واقع فیلمی است دربارۀ یک "خطای جبران‌ناپذیر"؛ خطایی که توبه ندارد.  در زندگی، خطاهایی جبران‌ناپذیر وجود دارد که حتی اگر وجدان شخص خطاکار بخسبد، چیزی از درد و رنجی که خطایش نصیب "دیگری" (یا دیگران) کرده، کاسته نمی‌شود. اما زیاد پیش می‌آید که شخص خطاکار وجدانش بیدار می‌ماند و تا آخر عمر رنجِ کرده‌اش را مثل صلیب عذاب بر دوش می‌کشد. براینی در فیلم "تاوان" چنین سرنوشتی پیدا می‌کند.  

تاوان؛ فیلمی دربارۀ یک خطای جبران‌ناپذیر

  موسیقی فیلم تاوان، ساختۀ داریو ماریانلی، از مهم‌ترین عناصر احساسی و ساختاری آن است. درخشان‌ترین ایدۀ موسیقایی، ترکیب صدای تایپ ماشین تحریر با ارکستر زهی‌ است؛ نمادی از حضور براینی، که راوی، خطاکار و نویسندۀ این روایت است. گویی با هر ضربۀ کلید، سرنوشت شکل می‌گیرد، یا پاک می‌شود. موسیقی نه ‌فقط همراه تصویر، که خودِ روایت است؛ گاهی هراس‌انگیز، گاهی غم‌زده، و گاهی با شکوهی فروخورده. این موسیقی، برندۀ جایزه‌ی اسکار بهترین موسیقی متن شد و شاید یکی از معدود دفعاتی‌ست که صدا در یک فیلم این‌ طور بدل به لایه‌ای از معنا شده است.

  تاوان در مجموع، با تحسین گسترده‌ای روبرو شد. هفت نامزدی اسکار دریافت کرد و جایزۀ گلدن گلوب بهترین فیلم درام را از آن خود کرد. بازی‌های جیمز مک‌آووی و سائورز رونان (در نقش براینی نوجوان) ستایش‌ شدند و فیلم در فهرست بهترین‌های بسیاری از منتقدان جهان قرار گرفت. اما فراتر از جوایز، این فیلم، در دل مخاطب زنده می‌ماند. نه با فریاد، که با نجوا. با حسرتی که در آن باقی می‌ماند و سؤالی که هرگز پاسخ روشنی ندارد: آیا ممکن است تاوان بدهیم و رها شویم؟ یا بعضی گناهان برای همیشه می‌مانند؟
    

پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر

منبع خبر "عصر ایران" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.