به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا، کارِ مشترک در یک جامعه، از دلِ آموزش و پرورش درست و مداوم بیرون میآید؛ اما نه با شعارهای کلیشهای و مسابقات فرمایشی. نقطه شروع، دبستان است؛ جایی که بچهها باید به جای حفظ کردن تعریف «همکاری»، در پروژههای واقعی گروهی، حل مسئله را تجربه کنند و یاد بگیرند اختلاف نظر دشمنی نیست.
این آموزش باید در راهروهای مدرسه و زمین بازی ادامه یابد، جایی که معلم نقش ناظر بیطرف را دارد و مسئولیت و نتیجه را به خود بچهها میسپارد. در مقطع راهنمایی و دبیرستان، کار مشترک باید از قالب تکالیف نمایشی خارج شود و به فعالیتهای اجتماعی واقعی پیوند بخورد.
از پاکسازی یک رودخانه تا طراحی یک برنامه محلی برای کمک به سالمندان. دانشگاه هم جایی است که این مهارت باید به بلوغ برسد؛ با تیمهای چندرشتهای که برای یک هدف مشترک، از نوشتن طرح کسبوکار تا اجرای یک کمپین محیطزیستی، کار میکنند. اگر آموزش مشارکت از کودکی به شکل تجربهمحور، مداوم و بدون ترس از شکست شکل بگیرد، کار مشترک در کشور نه یک توصیه اخلاقی، بلکه یک رفتار عادی و قدرتمند اجتماعی خواهد شد.
در خصوص اینکه چرا نسل نوجوان و جوان در کار مشترک زیاد موفق نیستند و ازسوی دیگر والدین این نسل را کم تحرک می دانند با محمدرضا نیک نژاد کارشناس حوزه آموزش و پرورش گفت و گویی داشتیم که در ادامه میتوانید بخوانید.
خبرنگار: آقای نیکنژاد، یکی از مسائل مطرح این روزها بین والدین این است که نسل نوجوان فعلی، برخلاف نسلهای قبل، کمتحرک و بیانرژی به نظر میرسد. والدین تصور میکنند که نوجوانان امروز جنب و جوش و انرژی لازم برای فعالیتهای مختلف را ندارند و وقتی این نوجوانان وارد بازار کار میشوند، به دلیل نداشتن توانایی کار تیمی، دچار مشکل میشوند. این مسأله فقط محدود به یک نسل خاص نیست و به نظر میرسد روندی عمومی شده است. از نگاه شما، چرا نوجوانان این روزها اینقدر کمتحرک شدهاند؟ تا چه حد این موضوع مربوط به فناوری و پیشرفت تکنولوژی است؟ و از سوی دیگر، چرا توانایی کار گروهی در بین نوجوانان ما ضعیف است؟
محمدرضا نیک نژاد کارشناس حوزه آموزش در پاسخ اینگونه به خبرنگار اجتماعی رکنا گفت: در واقع، هر دوی این موضوعات تا حد زیادی به ضعف ساختار آموزش در کشور ما بازمیگردد. هم آموزش عمومی، که شامل آموزش خانوادهها نیز میشود، و هم نظام آموزش رسمی که نوجوانان در آن حضور دارند، تأثیرگذار هستند. سبک آموزش ما در ایران، چه از نظر روشهای تدریس و چه از نظر محتوای آموزشی، به گونهای است که توانایی همکاری و کار تیمی را در دانشآموزان به خوبی پرورش نمیدهد.
وی افزود: اگر بخواهیم درباره کمتحرکی نوجوانان صحبت کنیم، باید بپذیریم که سبک زندگی انسانها در دهها و حتی صدها سال گذشته به شدت تغییر کرده است. امروزه فضای مجازی و تکنولوژی، هر چند فرصتهای ارتباطی متعددی ایجاد کردهاند، اما در عین حال انسانها را منزویتر کردهاند و آنها را به فضاهای شخصی محدود کردهاند. این فضاهای شخصی که عمدتاً از طریق گوشیهای هوشمند، تبلتها و کامپیوترها فراهم شده، ارتباطات فردی و رودررو را کاهش داده است. البته این بدان معنا نیست که ارتباطات وجود ندارد، بلکه شکل و کیفیت این ارتباطات متفاوت شده است.فضای مجازی و اینترنت مستلزم این است که افراد در گوشهای بنشینند و تمرکز کنند؛ همین امر باعث میشود که فعالیتهای فیزیکی و جنب و جوشهای لازم کاهش پیدا کند. این کاهش تحرک نه تنها برای جسم نوجوانان زیانآور است بلکه پیامدهای روانی نیز به همراه دارد. نکته مهم این است که من مخالف استفاده از فضای مجازی نیستم، بلکه معتقدم که جامعه ما به این نقطه رسیده و ناگزیر باید با آن همراه شویم. بنابراین نیاز است تا برنامهریزیهای هدفمند و مدونی انجام شود که هم نوجوانان بتوانند در فضای مجازی فعالیت کنند و هم بتوانیم ساختاری برای فعالیتهای فیزیکی و اجتماعی آنها فراهم کنیم.
نیک نژاد افزود: در این میان، نقش خانوادهها بسیار حیاتی است؛ خانوادهها باید فرزندان را تشویق کنند که تحرک و فعالیت بخشی جداییناپذیر از زندگی روزمرهشان باشد. اما واقعیت این است که بیش از ۶۰ تا ۷۰ درصد خانوادهها، به دلیل مشکلات اقتصادی، کمبود وقت و دغدغههای فراوان، نه توان مالی و نه فرصت کافی برای توجه به تربیت فرزندان و فراهم کردن شرایط لازم برای فعالیتهای فیزیکی و کار تیمی دارند.بنابراین، بخشی از این مسئولیت بر دوش مدارس و نظام آموزش است. مدارس باید بتوانند فضایی ورزشی و مناسب برای بازی و جنب و جوش دانشآموزان فراهم کنند و همچنین فرصتهای کار تیمی و همکاری برای رسیدن به اهداف مشترک را در قالب فعالیتهای آموزشی و فوق برنامه تدارک ببینند. در این زمینه، نقش آموزش و پرورش بسیار کلیدی و تعیینکننده است، زیرا خانوادهها به دلایل مختلف، از جمله مشکلات اقتصادی و کمبود وقت، قادر به تأمین این نیازها به طور کامل نیستند.
نیک نژاد ادامه داد: ما در مدارس باید فضای مناسب برای توسعه مهارتهای اجتماعی، همکاری و کار تیمی نوجوانان ایجاد کنیم تا آنها بتوانند علاوه بر تحرک فیزیکی، تواناییهای ارتباطی و کار گروهی را نیز به دست آورند. در غیر این صورت، ادامه این روند نه تنها سلامت جسمی و روانی نوجوانان را به خطر میاندازد بلکه توانایی آنها را در ورود به بازار کار و فعالیتهای اجتماعی نیز به شدت محدود خواهد کرد.
آقای نیکنژاد در ادامه صحبتهای خود با تأکید بر ضرورت فراهمکردن فضای مناسب برای یادگیری و تجربه عملی نوجوانان گفت: یادگیری واقعی و مؤثر باید در فضای آزاد و پویا رخ دهد. بچهها باید فرصت داشته باشند که به شکلی طبیعی و عملی مهارتهای حسی و حرکتی خود را افزایش دهند؛ یعنی ممکن است در این مسیر سرشان به دیوار بخورد، دستشان زخمی شود و از این طریق، مهارتها و توانمندیهایشان رشد کند. این تجربههای عملی و حتی خطاها بخشی جداییناپذیر از فرآیند یادگیری است.
اما متأسفانه آموزش و پرورش امروز ما این فضا را به اندازه کافی فراهم نمیکند و به نظر میرسد که مسئولیت خود را در این زمینه کماهمیت جلوه میدهد یا حتی از زیر بار آن شانه خالی میکند. آموزش در مفهوم واقعی خود فقط محدود به خواندن، نوشتن و حساب کردن نیست. آموزش یعنی انتقال مهارتهای تفکر انتقادی، به ویژه در دنیای امروز که فضای اینترنت و فناوری اطلاعات به شدت بر زندگی نوجوانان تأثیر گذاشته است. دانشآموز باید یاد بگیرد چگونه اطلاعات صحیح را از ناصحیح تشخیص دهد، درست را از غلط تمییز بدهد و این وظیفه آموزش و پرورش است که ابزارهای سنجش اندیشی و تفکر انتقادی را به دانشآموزان آموزش دهد و در اختیار آنها قرار دهد.
وی تاکید داشت : از سوی دیگر، مدرسه اولین محیطی است که نوجوانان در آن میتوانند کنش گروهی و کار تیمی را تجربه کنند. این وظیفه آموزش و پرورش است که دانشآموزان را کنار هم بنشاند، مدارا و تحمل افکار متفاوت را به آنها بیاموزد، و در عین حال مانع از زورگویی و پذیرش زور در میان آنها شود. همه اینها باید در فضایی کنترلشده و سازماندهیشده توسط معلمان و مسئولان آموزش و پرورش صورت بگیرد. در چنین فضایی، اهداف آموزشی و پرورشی تعیین و دنبال میشوند تا به دانشآموزان یاد داده شود که برای رسیدن به هدفهای مشترک، همکاری لازم است و نمیتوان به تنهایی به موفقیت رسید.تمام این نکات و روشها، نه تنها تجربه شدهاند، بلکه نهادهای بینالمللی نیز بر آن تأکید دارند که نظام آموزش باید به این شکل باشد. متأسفانه در کشور ما حضور یک «مافیا» در حوزه آموزش، شامل مافیای قدرت آموزشی، مافیای کتابهای درسی، مافیای کنکور و همچنین مافیای پول، باعث شده است که آموزش و پرورش نتواند به نقش اصلی و اساسی خود به درستی عمل کند. این نهادها با منافع مالی و قدرتطلبانه خود، مسیر آموزش را منحرف کردهاند.
نیک نژاد بیان داشت: باید از فضای کنکورزدگی، نمرهپرستی و معدلگرایی که تبدیل به پروپاگاندا شده است، فاصله بگیریم. وقتی خانوادهها تحت فشار هستند که بچهها فقط معدل بالا بیاورند، نمرههای خوب کسب کنند و در کنکور موفق باشند، عملاً آموزش کیفی جای خود را به آموزش کمّی میدهد. آموزش کیفی یعنی اینکه بتوانیم نوجوانان را به گونهای پرورش دهیم که بتوانند در جامعه زندگی کنند، مهارتهای اجتماعی را یاد بگیرند، تفاوت بین درست و نادرست را تشخیص دهند و عمل درست را انجام دهند.
خبرنگار: یک موضوع مهم دیگر که در این بحث مطرح میشود، مربوط به فضای اجتماعی پس از مدرسه است؛ یعنی زمانی که نوجوانان وارد عرصه کار و اجتماع میشوند. یکی از نقدهایی که وجود دارد، این است که اکثر موقعیتها و پستهای مدیریتی در جامعه ما مردانه هستند. به علاوه، مدارس ما نیز از نظر جنسیتی تفکیک شدهاند؛ مدارس پسرانه جدا و مدارس دخترانه جدا هستند. این باعث میشود نوجوانان به حضور فقط همجنسهای خود عادت کنند و در نهایت، وقتی وارد محیط کار میشوند، نتوانند به خوبی با جنس مخالف همکاری کنند.علاوه بر این، اغلب مدیران ارشد ما مرد هستند و در نتیجه حلقه اطرافشان نیز مردان را قرار میدهند. این امر مانع از حضور و مشارکت فعال زنان در جایگاههای مدیریتی و حلقههای تصمیمگیری میشود. نظر شما درباره این موضوع چیست؟ آیا میتوان با حفظ جدایی مدارس، اردوها یا برنامههای مشترکی برگزار کرد تا دختران و پسران حداقل در بخشی از سال تحصیلی کنار هم قرار بگیرند، کار تیمی را تجربه کنند و یاد بگیرند که در آینده نیز بتوانند به خوبی در کنار هم، چه در محیطهای کاری و چه در عرصههای اجتماعی فعالیت کنند؟ مخصوصاً که همه دانشآموزان قرار نیست وارد دانشگاه شوند.
نیکنژاد به این سوال اینگونه پاسخ داد: نکتهای که باید به آن توجه کنیم این است که اختلافات رفتاری و اخلاقی بین زن و مرد، تا حد زیادی در ژنتیک و دیانای هر دو جنس ثبت شده است. به این معنا که نمیتوان انتظار داشت که یکی از طرفین با تغییر رفتار خود، بتواند تمام مشکلات را حل کند یا رفتار طرف مقابل را به دلخواه تغییر دهد. برخی از ویژگیهای رفتاری و منشهای زنانه و مردانه در ژنتیک آنها نهادینه شده و این تفاوتها بخشی از بقای جامعه انسانی است.نسل جوان، نیازمند تجربه تعامل طبیعی و سالم بین زن و مرد است تا برای کار تیمی در آینده شغلی آماده شود.
واقعیت این است که حضور اردوهای محدود اما مشترک دختر و پسر در محیطهای آموزشی و اجتماعی، یکی از نیازهای اساسی رشد و تربیت آنان است. این حضور به آنها کمک میکند که همدیگر را بهتر بشناسند، بتوانند همکاری کنند، تحمل اختلافها را یاد بگیرند و به جایگاه درست خود در اجتماع پی ببرند. اما من معتقدم که این تابوها به تدریج و عمدتاً به واسطه حضور فعال زنان در عرصههای مختلف اجتماعی و مدیریتی، در حال شکسته شدن است.