خانه ای که نسل ها را می بلعد؛ جایی که کودکان یا خاموش و افسرده می‌شوند یا پرخاشگر و جنایتکار | نگاهی به فیلم «پیرپسر»

همشهری آنلاین یکشنبه 19 مرداد 1404 - 11:38
فیلم «پیرپسر» به شکلی هنرمندانه، ترومای بین‌نسلی (Transgenerational Trauma) را به تصویر می‌کشد. ترومایی که از پدر به پسران منتقل شده، نه‌ فقط با کتک و تحقیر، بلکه با الگویی ناپیدا که روان‌شناسان خانواده آن را «تکرار اجباری» می‌نامند؛ میل ناخودآگاه نسل‌ها به بازسازی رنج والدین‌شان.

به گزارش همشهری آنلاین، ‌هنوز هم باور نمی‌کنم بعد از سال‌ها، ۱۹۰ دقیقه‌ میخکوب‌ شده بودم روبه‌روی پرده‌ سینما، با فیلمی که همچون آینه‌ای تمام‌قد، بیماری‌های روانی و اجتماعی را عریان می‌کند. این فیلم نه صرفاً یک روایت خانوادگی، بلکه تشریحی بر روان زخمی جامعه‌ای است که خشونت، اعتیاد، خودشیفتگی و فروپاشی عاطفی در تار و پودش ریشه دوانده است.

اختلال شخصیت ضداجتماعی (ASPD) فرد بدون همدلی و احساس گناه، به دیگران آسیب می‌زند. اختلال شخصیت خودشیفته (NPD) با ویژگی‌های سادیستی؛ فرد نیاز افراطی به تحسین دارد و دیگران را وسیله‌ رسیدن به خواسته‌هایش می‌بیند.

سادیسم یا ویژگی‌های سادیستیک. اختلالات روان‌پریشی شدید(سایکوزها). گاهی فرد در اثر توهمات یا هذیان‌ها به دیگران آسیب می‌زند، چون واقعیت را درست درک نمی‌کند.

خانه‌ غلام باستانی، همان خانه‌ ویلایی که بوی پوسیدگی و ترس می‌دهد، مثل ایستادن روبه‌روی روان جمعی یک نسل است. خانه‌ای که دیوارهایش با فریادهای فروخورده، نگاه‌های خشمگین و خاطره‌ جنازه‌ای مدفون آغشته شده و عملاً به یک گور جمعی برای روان‌های شکسته تبدیل شده است.

غلام باستانی، پدر این خانه، شمایل مردی است که تمام اختلالات و تاریکی‌های روان‌شناسی شخصیت را یک‌جا در خود جمع کرده است. او خودشیفته‌ای کلاسیک (Narcissistic Personality Disorder) است که جهان را آیینه‌ ستایش خود می‌خواهد و هم‌زمان نشانه‌های بارز اختلال شخصیت ضد اجتماعی (Antisocial Personality Disorder) را بروز می‌دهد: بی‌رحمی، قانون‌گریزی، فقدان همدلی و لذت از تحقیر دیگران.

اعتیاد چندگانه‌اش - به مواد، به قدرت، به زن‌بارگی- نه صرفاً رفتارهایی ناهنجار، که راهبردی ناسالم برای فرار از پوچی و اضطراب درونی است. او نمونه‌ای از سایکوپاتی اخلاقی است؛ انسانی که مرزهای وجدان در او فرو ریخته و خشونت برایش امری عادی و حتی لذت‌بخش شده است. قتل همسر دوم و دفن او در خانه، نماد فروپاشی کامل اخلاقی و روانی اوست؛ گویی خانه نه تنها محل زندگی، که بایگانی جنایت و ترومای نسل‌ها شده است.

پسر بزرگ، آرام، کتاب‌خوان و در ظاهر بی‌خطر، قربانی خاموش این خانه است. او با اضطراب اجتماعی (Social Anxiety Disorder) و افسردگی پنهان (Masked Depression) دست‌وپنجه نرم می‌کند. دنیای کتاب‌ها برایش نه سرگرمی، که یک مکانیسم دفاعی است؛ راهی برای گریز از واقعیت خشن خانه و فراموشی سایه‌ پدری که تحقیر را نان شب فرزندانش کرده. او یاد گرفته که رنج خود را قورت دهد، حرف نزند، و خطاهای دلش را پشت جلد کتاب‌ها دفن کند. این همان چهره‌ نسل خاموش است؛ نسلی که خشونت پدران را به سکوت ترجیح می‌دهد، اما درونش هر روز می‌سوزد.

پسر کوچک اما آینه‌ وارونه‌ برادرش است؛ پرخاشگر، تکانشی و سرکش. او با اختلالات رفتاری تکانشی و احتمالاً اختلال نافرمانی مقابله‌ای (Oppositional Defiant Disorder) بزرگ شده، کودکی که تحقیر و برچسب «زنازادگی» در روانش زخمی عمیق زده و خشم وجودی را به تنها زبان ارتباطی‌اش بدل کرده است. او ادامه‌ مسیر پدر است؛ همان چرخه‌ خشونت که از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود. جایی که عشق و امنیت عاطفی غایب‌اند، پرخاشگری نقش حفاظ روانی را بازی می‌کند.

در میانه‌ این جهان خشن، دختری ظاهر می‌شود که نه از جنس خانواده که قربانی نادانی خودش است. او بلندپرواز و توجه‌طلب است، دختری که خلأ عاطفی کودکی و وابستگی به تایید بیرونی، او را به سمت خطای عاطفی سوق داده است.

روان‌شناسی رشد می‌گوید: «کودکی که یاد نگرفته ارزشمندی‌اش از درون خودش بجوشد، در بزرگسالی به شکار لحظه‌های تحسین بیرونی بدل می‌شود.»

این دختر همان گمشده‌ای را جست‌وجو می‌کند که هیچ مردی نمی‌تواند پر کند؛ گمشده‌ای که خانواده‌ سالم باید در کودکی در او می‌کاشت. ورود او به خانه‌ غلام باستانی، آغاز تراژدی است؛ جایی که میل به دیده‌شدن، با فساد و خشونت گره می‌خورد و نهایتاً قربانی می‌شود.

فیلم به شکلی هنرمندانه، ترومای بین‌نسلی (Transgenerational Trauma) را به تصویر می‌کشد؛ ترومایی که از پدر به پسران منتقل شده، نه‌ فقط با کتک و تحقیر، بلکه با الگویی ناپیدا که روان‌شناسان خانواده آن را «تکرار اجباری» می‌نامند؛ میل ناخودآگاه نسل‌ها به بازسازی رنج والدین‌شان.

خانه‌ غلام باستانی، استعاره‌ای است از ذهنی که پاکسازی نشده و زخم‌هایش عفونت کرده‌اند. هر اتاق، یک خاطره‌ تلخ و هر دیوار، یک شاهد خاموش جنایت عاطفی است. این خانه، فراتر از لوکیشن داستان، خود به یک شخصیت تبدیل می‌شود: نماد فروپاشی روان جمعی یک جامعه‌ کوچک.

در لایه‌ای عمیق‌تر، فیلم یک هشدار اجتماعی است. جامعه‌ای که مردسالاری خشونت‌بار، اعتیاد عادی‌شده، تحقیر زنان و سکوت در برابر آسیب‌های روانی را می‌پذیرد، دیر یا زود خانه‌ای مثل خانه‌ غلام باستانی می‌سازد.

خانه‌ای که در آن کودکان، یا خاموش و افسرده می‌شوند یا پرخاشگر و جنایتکار. این فیلم به ما نشان می‌دهد که اگر ترومای خانوادگی درمان نشود، نه‌فقط یک خانواده، بلکه یک نسل نابود می‌شود. غلام باستانی تنها یک فرد نیست؛ او یک الگوی بیمار فرهنگی است که محصول سکوت و بی‌تفاوتی اجتماعی شده.

در نهایت، فیلم با پایانی تلخ، خانه را به گورستان روان‌ها بدل می‌کند؛ جایی که عشق، امنیت و سلامت روان هیچ‌گاه ریشه ندوانده‌اند. نویسنده، با روایتی پر از رنج و صداقت، ما را مجبور می‌کند که در آینه‌ این خانواده، سایه‌های خودمان و جامعه‌مان را ببینیم. این فیلم فقط داستان یک خانواده نیست؛ داستان همه‌ خانه‌هایی است که در سکوت، قربانیان‌شان را پرورش می‌دهند و ترومای‌شان را به فردا صادر می‌کنند و چقدر آموزنده که دیدن این فیلم تلنگری است برای خانواده‌ها که اختلال‌های ناچیز هم باید درمان بشود.

ساعت‌ها می‌شود در مورد این فیلم در حوزه روانشناسی و در مورد صحنه به صحنه حتی نگاه آدم‌ها سخن گفت./ سارا رجبی؛ درمانگر

منبع خبر "همشهری آنلاین" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.