به گزارش خبرآنلاین، سهند ایرانمهر تحلیلگر مسائل سیاسی و بینالملل در شبکه ایکس در واکنش به امضای تاریخی ارمنستان و جمهوری آذربایجان در واشنگتن نوشت:
الهام علیاف، رئیسجمهور آذربایجان، در قفقاز جنوبی، بازی هوشمندانهای را پیش گرفته که بسیاری آن را یک «موفقیت بیسابقه» در دیپلماسی منطقهای او میدانند و برخی نیز یک قمار . ماجرای دالان زنگزور حالا فقط یک پروژه ترانزیتی نیست؛ به میدانی بدل شده که در آن قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای، هرکدام با مهرههای خود بازی میکنند. برای فهمیدن چرایی این موفقیت (یا دستکم پیشروی) و درس گرفتن بیتعصب از آن، باید به سه نکته کلیدی نگاه کرد؛
نخست، شفافیت در هدف. علیاف از همان ابتدا میدانست چه میخواهد: یک مسیر زمینی که از خاک ارمنستان عبور کند و آذربایجان را بدون واسطه به نخجوان و در نهایت ترکیه برساند. او این مطالبه را در لفافه بیان نکرد، بلکه در سخنرانیهای رسمی و مذاکرات بینالمللی آشکارا اعلام کرد. صراحت هدف، به باکو اجازه داد که فشار دیپلماتیک و نظامی را هماهنگ و پیوسته پیش ببرد؛ چیزی که بعد از جنگ ۲۰۲۰ قرهباغ، در دستور کار قرار گرفت و بهتدریج بحث زنگزور را از یک ایده روی کاغذ به موضوعی عملیاتی بدل کرد.
دومین مزیت او، مهارت در بازی با ائتلافها بود. باکو در یک حرکت حسابشده، به سمت ائتلافهای چندلایه رفت. ترکیه از نظر فرهنگی و نظامی پشتوانهای قدرتمند بود. اسرائیل، شریک امنیتی و تأمینکننده فناوریهای نظامی، نفوذی کلیدی در واشنگتن داشت و میتوانست لابی ارمنی را خنثی کند. از آن سو، علیاف درِ مذاکره با روسیه را نبست؛ حتی زمانی که مسکو به دلایل مختلف به ارمنستان نزدیکتر بود. این مدل «همزمانسازی روابط» یا همان hedging در ادبیات روابط بینالملل، برای کشورهایی با وزن متوسط و موقعیت ژئوپلیتیکی حساس، یکی از معدود راهها برای کسب امتیاز است. علیاف آن را با دقت اجرا کرد.
سومین اقدام او، پیوند دادن پرونده امنیتی به منافع اقتصادی بود. آذربایجان، زنگزور را نه فقط به عنوان یک مسیر نظامی یا امنیتی، بلکه بهعنوان حلقهای در «کریدور میانی» معرفی کرد که میتواند آسیا و اروپا را به هم متصل کند. این روایت، پای بازیگران اقتصادی و حتی برخی دولتهای بیطرف را به ماجرا باز کرد. وقتی یک طرح از قالب دعوای مرزی بیرون میآید و به شکل پروژهای برای رونق تجارت بینالمللی معرفی میشود، فشار بر مخالفانش چند برابر میشود.
با این همه، این پیشرویها بدون هزینه نبوده و برخی ان را یک قمار میدانند. مهمترین چالش، واکنش ایران و روسیه است. تهران نگران است که ایجاد دالانی تحت نفوذ آذربایجان (و بهتبع، ترکیه و اسرائیل) در کنار مرزهایش، موازنه سنتی منطقه را به هم بزند. برای ایران، زنگزور فقط یک مسیر ترانزیتی نیست؛ بلکه نماد حفظ یا از دست دادن عمق راهبردی در قفقاز جنوبی است. روسیه هم که هنوز میخواهد خود را بهعنوان ضامن امنیت منطقه حفظ کند، از تغییرات بنیادین بدون نقشآفرینی خودش استقبال نمیکند.
چالش دوم باکو، هزینههای سیاسی در عرصه بینالمللی است. جامعه ارمنی ــ چه در داخل ارمنستان و چه در دیاسپورای گسترده آن ــ نفوذ بالایی در اروپا و آمریکا دارد. هرگونه توافقی که به نظر برسد ارمنستان را مجبور کرده یا فشار یکطرفهای به آن وارد آورده، میتواند به کارزارهای سیاسی و حقوق بشری علیه باکو منجر شود. این واکنشها، اگرچه تاکنون مانع اصلی نبوده، اما میتواند در بلندمدت تصویر بینالمللی آذربایجان را خدشهدار کند.
نکته سوم، مسئله کنترل و حاکمیت است. وقتی یک مسیر ترانزیتی با تضمینهای بینالمللی ایجاد میشود، کشور استفادهکننده ناگزیر باید بخشی از اختیارات یا نظارت را با نهادهای خارجی تقسیم کند. این به معنای آن است که موفقیت امروز ممکن است به محدودیت فردا تبدیل شود؛ بهخصوص اگر توازن سیاسی تغییر کند یا حامیان خارجی تغییر موضع دهند.
با کنار هم گذاشتن این عوامل، میتوان گفت که علیاف تا امروز در تحقق بخش عمدهای از اهدافش موفق بوده است. او قرهباغ را ــ با ترکیبی از قدرت سخت و نرم ــ به کنترل باکو بازگرداند، و حالا توانسته پرونده زنگزور را از حاشیه به متن سیاست منطقهای بیاورد. حتی اگر این دالان هنوز بهطور کامل عملیاتی نشده، جایگاه آن در معادلات قفقاز جنوبی تثبیت شده است اما این موفقیت «قطعی» نیست؛ بلکه «مشروط» است. اگر باکو نتواند نگرانیهای ایران و روسیه را مدیریت کند، اگر امتیازهای اقتصادی ملموسی به ارمنستان ندهد، یا اگر تحولات بینالمللی موجب تغییر مواضع حامیانش شود، این دستاورد ممکن است به سرعت فرسوده شود.
زنگزور در ظاهر یک دالان است، اما در واقع آزمایشگاهی است برای سنجش مهارت یک دولت کوچک-متوسط در بهرهبرداری از فرصتها و مدیریت تهدیدها در یک محیط پیچیده. الهام علیاف تا اینجای کار نمره قبولی در جهت منافع ملی کشورش گرفته هرچند آزمون اصلی هنوز تمام نشده است.
315 315