قصه های نان و نمک (۳) / قورباغه در نانوایی بربری!

عصر ایران دوشنبه 20 مرداد 1404 - 16:26
اگر عمری بود روزی برنامه‌ای می‌سازم در مورد همین مردم نازنین، معمولی‌های کوچه و بازار. نه ستاره‌ها، سلبریتی‌ها، سیاسیون، جنجالی‌ها، تو خالی‌ها ...
عصرایران؛ احسان محمدی - سرکوچه ما یک نانوایی بربری است، مرد پنجاه و چندساله و صبوری کنار تنورش می‌ایستد، گاهی با هم چند کلمه‌ای حرف می‌زنیم.
 
- چند تا می‌خوای؟
+ دو تا کافیه.
 
کارت کشیدم و دستم را بردم که از نان‌های آماده روی میز بردارم. گفت:
- از اونا برندار!
 
رفت و از لای نان‌ها دو تا را جدا کرد و آورد داد دستم. بعد شاید از چشم‌هایم خواند که «فرق نان اینجا و اونجا چیه؟» که گفت:
 
- داستان حضرت ابراهیم رو شنیدی؟ میگن وقتی حضرت ابراهیم رو انداختن تو آتش، آفتاب‌پرست رفت چوب خشک آورد ریخت رو آتش، قورباغه رفت با دهنش آب آورد. بعد رو کرد به ابراهیم گفت: من میدونم با این آب، آتش خاموش نمیشه، فقط خواستم دوستیم رو ثابت کنم. حالا شما هر وقت میای اینجا جوری چاق سلامتی میکنی که خستگی از تن آدم پای تنور در میاد، این نونا با اونا فرق نداره زیاد، من فقط خواستم دوستیم رو ثابت کنم!
 
حرفش دل‌نشین و آموختنی بود. تشکر کردم که این مثال را یادم داد. 
بعد شوخی همیشگی‌اش را تکرار کرد: رفتی تلویزیون از من هم بگو!
 
اگر عمری بود روزی برنامه‌ای می‌سازم در مورد همین مردم نازنین، معمولی‌های کوچه و بازار. نه ستاره‌ها، سلبریتی‌ها، سیاسیون، جنجالی‌ها، تو خالی‌ها ...

منبع خبر "عصر ایران" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.