«پلاستیک» در این دوره نهتنها بهمعنای اجسام تزئینی و صنعتی جدید، بلکه اساسا بهعنوان حامل فیزیکی تصویر متحرک وارد عرصه سینما شد؛ موضوعی که سرنوشت فنی، اقتصادی و حتی فرهنگی سینما را در دهههای بعد شکل داد.
اولین مواد «پلاستیکی» که بهطور گسترده در صنایع گوناگون بهکار رفتند از مشتقات سلولز بودند؛ مادهای که در دهههای پایانی قرن نوزدهم بهعنوان «سلولوئید» شناخته شد. سلولوئید به خاطر شفافیت، انعطافپذیری و قابلیت قالبپذیریاش سریعا برای تولید انواع کالاها، از دکور و ابزارهای زینتی تا صفحات پایه عکاسی، محبوب شد. این ماده بعدها جوهر ناب تولید فیلم شد.
با آغاز فیلمبرداری و پخش تجاری تصاویر متحرک، یک پایه شفاف و انعطافپذیر برای روکشهای نوری ضروری بود. نیتروسلولز که در عمل به «فیلم نیترات» مشهور شد این نیاز را برآورده میکرد. از اواخر دهه ۱۸۸۰ و اوایل دهه ۱۸۹۰ فیلمهای تجاری مبتنی بر نیتروسلولز عرضه شدند و تا میانه قرن بیستم، بخش عمده آرشیوهای اولیه سینما بر همین پایه ثبت گردید. اما نیتروسلولز یک مشکل اساسی داشت: بسیار قابل اشتعال و در برخی شرایط حتی منفجرشدنی بود؛ آتشسوزیهای فاجعهآمیز در سالنهای نمایش و انبارهای فیلم خبرهای تلخی نبودند که بهسادگی فراموش شوند.
این خطر داخلیِ ماده پایه فیلم، اهمیت پژوهش برای جایگزینهای «ایمنتر» را افزایش داد. پاسخ صنعتی و علمی به خطرات نیترات، توسعه پایههای فیلم مبتنی بر مشتقات استات سلولز بود که بهعنوان «Safety Film» شناخته میشد. آزمایشها و تجاریسازی فرمهای دیاستات/تریاستات سلولز از حدود سال ۱۹۰۹آغاز شد و در دهههای بعد (۱۹۳۰–۱۹۲۰) با معرفی انواع گوناگون استات و سپس دیگر پلیمرها جایگاه خود را در بازار تثبیت کرد. «فیلم ایمن» در عمل آتشپذیری را بهطور قابلتوجهی کاهش میداد، هرچند در نخستین سالها معایب دیگری مانند شکنندگی و تغییرات اپتیکی نیز داشت که با پیشرفت شیمیایی برطرف شدند. عرضه فیلمهای استات از سوی شرکتهای بزرگ عکاسی و فیلمسازی بهتدریج روند جایگزینی نیترات را سرعت بخشید.
در کنار مواد سلولزی، اوایل قرن بیستم شاهد تولد نخستین پلاستیکهای کاملا سنتتیک بود: لئو بیکلند، باکالیت را در ۱۹۰۷ اختراع و در دهههای بعد تجاریسازی کرد. باکالیت بهدلیل مقاومت حرارتی و قابلیت قالبگیری برای قطعات مکانیکی، دستهبندیهای برقی، دکمهها، قطعات دوربین، و اقلام صحنهسازی مفید افتاد. اگرچه باکالیت نقش مستقیمی در تولید پایه فیلم نداشت، اما در ساخت اجزای دوربین (پرهها، دستگیرهها، محفظهها)، وسایل روشنایی، و لوازم صحنه و دکور که برای تولید فیلم بهکار میرفت، مورد استفاده قرار گرفت. این روند نشان میدهد که گسترش پلاستیکهای جدید بر کل زنجیره تولید سینما، نه فقط بر«رول فیلم»، تاثیر گذاشته است.
آتشپذیری و فساد شیمیایی فیلمهای نیترات باعث از بین رفتن حجم عظیمی از میراث سینمایی شد؛ نمونه درخشان و مشهورِ این مشکل، کشف بایگانی «داوسون سیتی» در یاکون کانادا است که هزاران رول فیلم نیترو برای دههها در شرایط سرد حفظ شده بودند. این نمونه و نمونههای مشابه بعدها توجه جامعه فیلمنگاری و محافظت میراث را به اهمیت استانداردهای نگهداری جلب کرد. داوسون سیتی، واقع در قلمرو ییلوکان در دهه ۱۸۹۰، تبدیل به مرکز موقت تجارت و سرگرمی شد. در آغاز قرن بیستم، سینما در این شهر پیشرفت کرد. در حدود سال ۱۹۲۹، انجمن ورزشی علاقهمندان محلی تصمیم گرفت استخر شهر را به رینکهاکی تبدیل کند.
سال ۱۹۷۸، هنگام احداث یک مرکز تفریحی جدید در محل همان رینکهاکی، بیش از ۵۰۰حلقه فیلم نیتراتی – شامل حدود ۳۷۲ عنوان فیلم کوتاه، خبری و سینمایی از دوره سالهای ۱۹۰۳ تا ۱۹۲۹کشف شد.
این مجموعه بهعنوان «داوسون فیلم» شناخته شد و بیسابقهترین گنج تاریخ سینمای ناپیدا لقب گرفت.
این کشف، سوژهای داغ برای مستندسازان شد؛ از جمله بیل موریسون که مستند «داوسون سیتی: زمان منجمد» را بر پایه این تصاویر ساخت. موریسون در این فیلم، پوسیدگی و رنگرفتگی تصاویر را بهمثابه استعارهای از گذر خاطرهها توصیف میکند؛ زیبایی غمانگیز تصاویری که در حال نابودیاند، اما هنوز زندهاند.
موریسون درباره این مستند گفته است: «سینما همان سرمایهداری است؛ که بر لبه تیغ، هم رؤیا و هم مرگ را با خود میآورد.»
این، بهطور خلاصه، همان چیزی است که فیلم دربارهاش سخن میگوید. در آغاز فیلم جملهای هست: «فیلم از دل یک انفجار به وجود آمد.» این جمله به خاستگاه نظامی واقعی فیلم نیترات اشاره دارد. قدرت نظامی، هم تجلی سرمایهداری است و هم چرخدندههایی که آن را به حرکت وامیدارند؛ یک ماشین مرگ. سینما، بخش سرگرمی این امپراتوری است که سراسر جهان را استعمار میکند؛ و این موضوع، بهطور خاص، در مرکز روایت این داستان قرار دارد. نقره (نیترات) رد طلا را دنبال میکند تا به دورترین گوشههای زمین برسد، هر جا که طلا پیدا شود. در داوسون، نقره واقعا در همان زمینی دفن شد که طلا از آن بیرون کشیده شده بود و وقتی طلا تمام شد، نقره هم مرد! به گمانم همین مساله باعث میشود روایت این مستند از داستانِ «یافتن فیلمهای گمشده» فراتر رود.
این، داستان قرن بیستم است و نیروهایی که در شکلدادن به جهان امروز ما نقش داشتند. این داستان، توسعهطلبی غرب و صعود و سقوط سرمایهداری است که از دریچه سینما دیده میشود.
در نهایت، حس میکنم فیلم به ماهیت گذرای خاطرههای فرهنگی و شخصی ما اشاره دارد. بخش بزرگی از تاریخ سینمای ما از دست رفته و همچنان از دست خواهد رفت.
این سرنوشت ذاتی فیلم است. با استفاده از این فیلمهای کهنه و کمیاب، تنها به آنچه در قاب تصویر ثبت شده اشاره نمیکنم، بلکه خود حلقههای فیلم را نیز مدنظر دارم که با هزار دشواری از دل زمان گذشتهاند تا در لحظه نمایش به ما برسند. بهگمانم این ایده قدرتمندی است؛ ایدهای که با یادآوری همهچیزهایی که فراموش کردهایم، از دست دادهایم یا هرگز نمیدانستیم، در ذهن انسانها طنین میاندازد.»
فیلمها به دلیل خطر زیاد آتشسوزی به محلی امنتر منتقل شدند. در نهایت، توسط ارتش کانادا به آرشیو ملی کانادا و همچنین کنگرهی آمریکا منتقل گردیدند تا به فیلمهای ایمن (Safety Film) تبدیل و ذخیره شوند. این مجموعه یکی از کمیابترین آثاری است که به بازسازی دوران اولیه سینما کمک میکند. بسیاری از استودیوها آن دوره نابود شدند.
پلاستیکها (بهویژه سلولوئید و بعدتر استات) به خاطر مقرونبهصرفهبودن، قابلیت تولید انبوه و خواص فیزیکی مطلوب (شفافیت، انعطاف، سبکی) بهسرعت در زنجیره تولید فیلم جا افتادند.
از سوی دیگر، صنایع مرتبط با فیلم (کارخانجات تولید فیلم، شرکتهای تجهیزات، سالنهای نمایش) خیلی زود خواهان استانداردهایی شدند که تولید و توزیع را تسهیل کند. همین فشار بازار موجب توسعه سریعتر «فیلم ایمن» و مواد جانشین شد. اگرچه کشف پلاستیک دستاورد فنی بزرگی برای سینما بودند، عوارض بلندمدتی هم داشتند: فساد شیمیایی فیلمهای استات، شکنندگی و تغییر شاخصهای اپتیکی در برخی فرمها و نیز پیامدهای زیستمحیطیِ گستردهترِ تولید و دفع پلاستیکها که تنها در دهههای بعد بهعنوان «مساله» شناخته شد. از منظر تاریخی، اما مهمترین نکته این است که مواد پلاستیکی، هم بهعنوان حامل تصویر و هم بهعنوان ماده سازنده ابزار و صحنه، امکان توسعه سریع صنعتی سینما را فراهم ساختند و در مقابل، لزوم حفاظت میراث فیلم را نیز برجسته کردند. اوایل قرن بیستم دورهای گذرا و تعیینکننده بود که پلاستیکها را بهعنوان «ماده ماندگارِ» صنعت سینما معرفی کرد. تحولات فنی موجب گسترش سریع صنعت فیلمسازی، تسهیل تولید انبوه و درعینحال ایجاد چالشهایی در زمینه ایمنی و حفاظت از میراث سینما شدند.