خبرگزاری مهر، گروه استانها: اگرچه جنگ، واژهای کوتاه است اما در تراژدی بزرگ نهفته و هر بار که میآید، نفسهای زمین هم به شماره میافتد.
جنگ یک پایان دارد اما زخمهایش، همیشه تازه میماند. مانند جای خالی رایان و صدها هموطن.
پایان جنگ ۱۲ روزه اسرائیل هم پیروزی ایران بود اما غمهایش هنوز که هنوزه بر دل صدها مادر، پدر و فرزند چنگ میزند.
پایانی که هزاران قصه پر غصه دارد. قصه مادرانی که دیگر صدای پای فرزندانشان را نمیشوند. قصه کودکانی که لالایی مادر را تنها در رؤیا میبینند و یا قصه سربازانی که از خاک به افلاک رسیدند. و قصه شهید یونس نوفرستی که همزمان با اربعین، بوی بهشت را در کوچهپسکوچههای بیرجند پراکنده است.
یک اربعین متفاوت
آری، امروز مصادف با اربعین ۱۴۰۴، تاریخ خراسان جنوبی یکی از بهترین حکایتها را روایت میکند. حکایت اشک و آه.... حکایت پدری که با محاسنی سفید اما دلی پر از امید و آرامش جوانش را تشییع میکند.
اینجا امامزادگان شهدای باقریه است. هیاهوی موکبها، صدای روضه، بوی اسپند… همه و همه تنها یک چیز را فریاد میزنند: «حسین (ع) هنوز زنده است».
اینجا تشییع شهید، تنها یک مراسم نیست بلکه تجدید عهد با خون و بیعت با آرمانهای سرخ اباعبدالله (ع) است.
همه چیز بوی اربعین میدهد… از دستهای گرهخورده زائران تا اشکهای ریزان مادرانی که با نجواهایی از هویدای دل سینه میزنند.
گویی آسمان بغض دارد و فریادهایش را به باد سپرده تا همراه با عاشقانههای جاماندگان اربعین، به کربلا برسند.
راه شهادت ادامه دارد
در گوشهای از صحن امامزادگان آرام نشسته است. دست به سینه دارد و نگاهش به آسمان است. با هر پلک زدن، قطره اشکی بر گونهاش میریزد.
نجواهایش بوی دلتنگی میدهند. با هر دستی که به سینه میکوبد، نام حسین را بر زبان جاری میکند.
تنهاییاش را در هم میشکنم. صحبتش را از آرزوی بر دل مانده آغاز میکند. «کاش امسال هم کربلایی میشدیم. کاش لیاقت داشتیم. اما دلمان خوش است که در چنین روزی شهید را بدرقه میکنیم.»
شانههایش به لرزه میافتد. گویی بغضی کهنه در دل دارد. «غم جوان سخت است. اما خوشابهحال مادری که چنین فرزندی را در دامن پرورش داده و خوشابه حال شهیدی که در اربعین تشییع میشود.»
بغضش میترکد. او را در دنیای ترکخوردهاش تنها میگذاریم و همصدا با جمعیت فریاد یا حسین سر میدهیم.
مشت مردم بر دهان دشمن
در میان هیاهوی جمعیت، دقایقی را با پدر شهید بزرگوار همراه میشویم. حرفایش بوی قاطعیت میدهد. وقتی صدایش را به نشانه ثبات بلند میکند، گویی دیوارهای وجودم استوار میشوند و دلتنگیهایم مرمت میشوند.
این پدر بزرگوار با بیان اینکه هر دشمنی که طمع به ملک ایران دارد این را از دل خود بیرون کند، میافزاید: ما احتیاجی به دشمن ایران و اسلام نداریم و حتی اگر از گرسنگی بمیریم نیز دست به سوی اجنبی دراز نخواهیم کرد.
وی با بیان اینکه این انقلاب حاصل خون هزاران شهید است، میگوید: قطعاً راه امام حسین (ع) که همان حق، عدل و ایمان است ادامه دارد.
دستش را به نشانه تاکید بالا میبرد و میگوید: مردم ایران همانگونه که تاکنون پشتیبان ولایت فقیه بودهاند در ادامه همینگونه خواهند بود و باز می گویم ما خودمان مشکل خود را حل خواهیم کرد و احتیاج به کسی نداریم.
همنوا با مادر شهید
نوزادش را در کالسکهای گذاشته و آرام از حاشیه خیابان به سمت مزار باقریه میرود. گامهایش استوار و چشمهایش لرزان است.
از دلتنگیهایش میپرسیم. نفسی تازه میکند و سوالم را با سوال پاسخ میدهد و میگوید: جامانده از اربعین چه حسی دارد؟
دلتنگی برای بینالحرمبن در واژه واژه از صحبتهایش نمود میکند. نگاهی به فرزندش میکند و میگوید: سال گذشته در اربعین شرکت کردم اما امسال به خاطر فرزندم توفیق حضور نداشتم.
اشارهای به مراسم تشییع شهید میکند و میافزاید: معتقدم از سوی حضرت زینب (س) در چنین روزی برای مراسم تشییع دعوت شدهایم تا مادر شهید غم نبود فرزندنش را تنهایی به دوش نکشد.
انگشت اشارهاش را بالا میبرد و میگوید: دشمن بداند که ایران و رهبری تنها نبوده و نخواهد بود. ما نیز آماده شهادت هستیم اما نمیگذاریم پرچم عدالت و اسلام که عاشورا با اهتزار درآمد، بر زمین بیفتد.
آری، راه عدالت، حق و حقانیت ادامه دارد و نخواهیم گذاشت پرچم خونین عاشورا بر زمین بیفتد.