به گزارش اقتصادنیوز، «زندگی بدون چشمانداز چه عواقبی برای نسل جوان دارد؟» این سوالی است که هفته نامه تجارت فردا در شماره 602 خود به آن پرداخته است.
در همین رابطه، "محمد طاهری" سردبیر هفته نامه تجارت فردا در یادداشتی نوشت؛
مسعود و فرهاد نیلی دو نگرانی را درباره آینده کشور مطرح کردهاند؛ مسعود درباره چشمانداز جامعه بدون چشمانداز، هشدار داده و فرهاد از اینکه زیستپذیری سرزمینی به خطر افتاده و زندگی در ایران هر روز دشوارتر میشود، ابراز نگرانی کرده است.
نبود چشمانداز، مانع تدوین سیاستهای موثر برای مقابله با چالشهای زیستپذیری میشود و کاهش زیستپذیری نیز امید به آینده را کمرنگتر میکند. اما این دو نظر چه ارتباطی به هم دارند و زندگی در جامعه بدون چشمانداز چگونه است؟
«جامعه بدون چشمانداز» چنان که دکتر مسعود نیلی شرح داده، مفهومی است که به نبود افق روشن و چشمانداز مثبت برای جامعه اشاره دارد. در چنین جامعهای، عدم قطعیتها و ناتوانی نظام حکمرانی در تصمیمگیری، باعث میشود سیاستگذاران و آحاد جامعه نتوانند برای دستیابی به آینده بهتر برنامهریزی کنند.
این وضعیت به سردرگمی، کاهش انگیزه برای سرمایهگذاری و نوآوری و تضعیف امید اجتماعی منجر میشود. نبود چشمانداز مشترک، اعتماد عمومی را کاهش داده و شکاف میان دولت و مردم را عمیقتر میکند. در نتیجه، جامعه در چرخهای از روزمرگی و واکنشهای کوتاهمدت گرفتار میشود که پیشرفت بلندمدت را ناممکن میکند.
فرهاد نیلی نیز در گفتوگویی که اخیراً با تجارت فردا داشته، به دشوارتر شدن زندگی در ایران اشاره کرده و به کاهش زیستپذیری سرزمینی پرداخته است. زیستپذیری به توانایی یک ساختار سیاسی برای تامین نیازهای اساسی شهروندان، ازجمله دسترسی به منابع آب، غذا، امنیت، هوای پاک، خدمات عمومی، محیط زیست سالم و در لایههای بعد به ثبات اقتصادی، حملونقل کارآمد، مسکن مناسب، آموزش باکیفیت، مراقبتهای بهداشتی و توسعه و صلح پایدار وابسته است.
زیستپذیری سرزمین ایران، که زمانی به دلیل تنوع اقلیمی، منابع طبیعی غنی و زیرساختهای مناسب، بستری مطلوب برای زندگی در نقاط مختلف کشور فراهم میکرد، در سالهای اخیر بهشدت کاهش یافته است. این کاهش زیستپذیری، تنها به مسائل زیستمحیطی مانند خشکسالی و تغییر اقلیم محدود نمیشود، بلکه عواملی چون ناامنی، ترافیک، فقر، تخریب زیرساختها و سوءمدیریت منابع نیز نقش مهمی در این روند دارند. اقتصاددانان معتقدند؛ زیستپذیری نباید تحتالشعاع هیچ مسئله دیگری قرار گیرد، زیرا بدون آن، نهتنها سبک زندگی دلخواه افراد قابلتحقق نیست، بلکه حتی بقای جامعه نیز در معرض خطر قرار میگیرد.
وقتی جامعه فاقد چشمانداز روشن و برنامهریزی کلان باشد، افراد، بهویژه نسل جوان، امید به آینده را از دست میدهند و انگیزهای برای سرمایهگذاری در آینده پیدا نمیکنند. این وضعیت به «زندگی در لحظه» منجر میشود، جایی که اولویتها به نیازهای کوتاهمدت و بقا محدود میشود.
چنین رویکردی، به خروج از قراردادهای اجتماعی دامن میزند. قرارداد اجتماعی، که مبتنی بر اعتماد متقابل بین مردم و حاکمیت است، در غیاب چشمانداز مشترک و امید به بهبود، تضعیف میشود. این امر میتواند به کاهش مشارکت مدنی، بیاعتمادی به نهادها و حتی افزایش ناهنجاریهای اجتماعی منجر شود.
برای نسل جوان، نبود چشمانداز به معنای فقدان فرصتهای معنادار برای رشد، اشتغال و تحقق آرزوهاست. در نتیجه مهاجرت، به تنها گزینه روی میز جوانان تبدیل میشود، زیرا آنها احساس میکنند در سرزمینی که آیندهای قابلپیشبینی و امیدوارکننده قابل مشاهده نیست، ماندن توجیهی ندارد. این خروج، چه بهصورت مهاجرت به خارج از کشور و چه بهصورت انزوای اجتماعی و روانی در داخل، سرمایه انسانی و اجتماعی کشور را بهشدت تضعیف میکند.
اما سوال این است که اقتصاددانان برای برونرفت از این وضعیت چه پیشنهادهایی مطرح میکنند؟
نخستین راهحل، بازگرداندن اعتماد به جامعه است. برای این کار نیاز به برنامهریزی منسجم، بازسازی اعتماد عمومی و تمرکز بر پایداری محیطی و اقتصادی داریم. بدون این اقدامات، چرخه تخریب اجتماعی و سرزمینی ادامه مییابد و آیندهای غیرقابل تصور را رقم میزند.
خروج از این وضعیت نیازمند بازسازی اعتماد و ایجاد چشماندازی مشترک است که هم مردم و هم حاکمیت در آن نقش داشته باشند. بدون اصلاحات ساختاری در نظام تصمیمگیری، شفافیت در سیاستگذاری، و سرمایهگذاری در آموزش، محیط زیست و اقتصاد، چرخه کنونی ادامه خواهد یافت.
نسل جوان، که موتور محرک توسعه هر جامعهای است، در صورت ادامه این روند، یا کشور را ترک خواهد کرد یا در انفعال و ناامیدی غرق خواهد شد. برای تغییر این مسیر، نیاز به گفتوگوی ملی، اجماع بر اولویتها و اقداماتی عملی برای بازگرداندن امید و اعتماد است.
تنها در این صورت میتوان از تبدیل شدن «جامعه بدون چشمانداز» به «جامعه ناامید» جلوگیری کرد.