جناب حجتالاسلام محمد خاتمی!
سلام و تحیّت؛
این نوشتار، احضاریهای است بیپرده به آستانه سکوت شما. چراکه دیگر زمان تعارف گذشته است؛ اکنون، دوران مواجهه با صدای خودتان است… صدایی که این روزها، بیشتر شبیه پژواک گذشته است تا پاسخ حال.
جناب آقای خاتمی همین ابتدا و بی تعارف بگوییم :
وطنفروشی فقط آن نیست که در آنسوی آبها برای بیبیسی و منوتو نمایش بازی کنند. وطنفروشی، همین است:
امضای بیانیهای به نام اصلاحات، اما به کام تسلیم؛ متنی که نه مطالبه میکند و نه چانهزنی، بلکه فقط با زبان شستهشده از قدرت، در برابر وضع موجود، بیدفاع ایستاده است.
جناب خاتمی!
یادمان باشد تاریخ، بهسادگی میگذرد اما به آسانی نمیبخشد. در آنجا که حافظه عمومی زخمی شود، سکوت شما چیزی جز تأیید ثبت نخواهد شد. اگر این بیانیه را دیده اید و سکوت می کنید، شک نکنید که شما را نه با خاطرهٔ دوم خرداد که با این بیانیه داوری خواهند کرد.
و چه سوال تلخی ؛ چه شد آن جریان چپ که روزی فرزندان شریف، آرمانخواه و وطندوستی در دل داشت؟ مردانی که برای این خاک، جان دادند و قهرمانانه با دشمن سخن گفتند، نه با چشم دوخته به تایید غرب.
و امروز، این چیست که به اسم همان جریان باقی مانده؟ شبحی از گذشته، بیغیرت نسبت به قدرت، بیحافظه نسبت به خون، بیریشه در مردم. آیا این میراثیست که سزاوار نام شما باشد؟
آقای خاتمی!
گفتمان شما روزی داعیهدار «عقلانیت معطوف به جمهوریت» بود. خاطر مبارکتان هست که اصلاحات، وعده بازسازی میدان قدرت بود، نه پناه بردن به حاشیه بیخطر. امروز اما با بیانیهای مواجهیم که به نام جبهه اصلاحات صادر شده، اما نه در آن نشانی از قدرت هست، نه جمهور، نه عقل؛ بلکه فقط ترس است و تعلیق و تسلیم.
این بیانیه نه برنامه بقاء است، نه بیانیه مقاومت، نه حتی نقشه عبور از تنگنا. بیشتر شبیه دفترچهایست از تکالیف بیمیدان؛ محصول اتاقهای فکر سترون. گویی در ذهن نویسندگانش، ایران نه زیستجهان پیچیدهایست در آستانه فروپاشی، که آزمایشگاهی تهی از خطر و تهدید است.
خاطر شما هست که سعید حجاریان گفته بود: «اصلاحات بدون قدرت، رمانتیسم سیاسی است».
اما بیانیه اخیر، حتی رمانتیک هم نیست. ملودرامیست بیقهرمان، بیپیرنگ و بیمخاطب.
جناب خاتمی!
این بیانیه از آن رو خطرناک است که حتی در قامت اپوزیسیون هم ظاهر نمیشود. دلآشوبگی از آنجاست که شما و همراهانتان، در غیبت میدان، در خلأ راهبرد، و در سکوتی فربه، نه تنها از اصلاح عقبنشینی کردهاید، بلکه حتی از دفاع حداقلی از وطن نیز امتناع میکنید.
به اپوزیسیون خارجنشین بنگرید؛ همانها که – با همه فیکبودنشان – دستکم اشک تمساح برای ایران میریزند. آنها، ولو با نقاب، ادای وطندوستی درمیآورند. اما اصلاحطلبان رسمی، حتی در «پرفورمنس» هم از اپوزیسیون ضعیفترند. آنها لااقل بلدند نمایش بدهند. شما اما حتی تماشاگر هم نیستید؛ شما از سالن بیرون زدهاید.
در این میانه اما باید پرسید:
آیا این جماعت بیانیهنویس، عروسک کوکیِ اتاقهای فکر بیرونیاند؟
یا شما، با دست خود آنها را کوک میکنید؟
آیا مواضعشان صدای امتداد شماست؟
یا پژواک خلأ شما؟
و اگر نه، اگر حقیقتاً این جریان دیگر با شما نسبتی ندارد، چرا هنوز خاموشاید؟ چرا این خویشاوندی سیاسی را نمیگسلید؟ مگر نمیدانید که سکوت، در سیاست، نوعی تأیید است؟
آقای خاتمی!
سیاست فقط گفتنِ «نه» به گذشته نیست؛ باید «چه»ای برای آینده داشت.
اما در این بیانیه، نه «نه» معناداری هست، نه «چه» قابل تصور.
گفتمان شما، امروز نه در حال تهدید شدن، بلکه در حال تبخیر است.
از اصلاح در قدرت به تسلیم در برابر خصم،
از نقد ساختار به نقد استعمارپذیر،
از جدال نمادین به زمزمههای بیاثر.
واقعیت این است که دیگر کسی از شما حساب نمیبرد. نه در قدرت، نه در جامعه.
و سیاست، بدون حساب بردن، سیاست نیست؛ رزمایش زبانیست در طوفان کاغذ.
امروز، فقط یک سؤال باقی مانده است:
اگر هست، مسئولیتش با شماست.
و اگر نیست، آیا وقت آن نرسیده که از این پدری سیاسی، دست بشویید؟
آیا شما در جریان تدوین و انتشار این بیانیه بودید؟
آیا با مضمون، لحن و تحلیل آن موافقاید؟
آیا این جماعت، سخنگویان تفکر شما هستند؟ یا ویرانگرانِ میراثتان؟
و اگر از آنها تبری دارید، پس چرا مهر تأیید شما هنوز بر پیشانیشان باقی است؟
ما از شما نه دلنوشته میخواهیم، نه تکرار خاطرات.
ما پاسخ به یک پرسش تاریخی را طلب میکنیم:
آیا اصلاحاتِ امروز، ادامه گذشته شماست؟ یا خیانت به آن؟
با احترام، اما بیتعارف
مصطفی صادقی
سردبیر نامهنیوز