عصر ایران؛ جواد لگزیان - برای سفری به یاد ماندنی به اصفهان عهد ناصری و نشستن بر کناره زایندهرود و گردش در میدان نقش جهان، عمارت عالی قاپو و پل خواجو و دیدار با مردمان شیرینگفتار از بقال و خباز و کبابی تا لوطیان مناسبدان و لطیفهپرداز و بدیههگو و ظریف و بامزه شهر، کتاب امروز آمده است تا همه دوستان بامعرفت و اهالی باصفای کوچه فرهنگ را به مهمانی اصفهان ببرد و از تاریک و روشن اصفهان عهد ناصری بگوید.
کتاب «جغرافیای اصفهان (جغرافیای طبیعی و انسانی و آمار اصناف شهر)» گزارشی است بیهمتا از اصفهان در اواخر حکومت قاجار که با نثری زیبا و روان می کوشد تصویری همهجانبه از اصفهان آن سالها به دست دهد.
سالهایی که در آن دیگر از شکوه دوران صفوی و تعبیر نصف جهان خبری نیست و در انبوه خرابهها و و در ته کوچههای خاکی جماعت لوطیان تنبک به دوش خرس و میمون مى رقصانند.
میرزاحسینخان پسر ابراهیم خان تحویلدار که در سال ۱۳۰۸ قمرى برابر با سال ۱۲۷۲ شمسى و ۱۸۹۳ میلادى «به موجب حکم امناى دیوان دولت ناصرى» شروع به تألیف این کتاب کرده است، نه تنها شرحی از طبیعت و آب و هوای اصفهان بلکه توضیحی دقیق از نام و سلوک اهالی شهر، از مشاغل مختلف، از صاحبان مشاغل، از خانوادههاى معروف شهر و آداب و رسوم و فرهنگ آنها پدید آورده است.
تمایز جالب کتاب این است که میرزاحسینخان با نثری شایسته کوشیده با ظرافت و لطافت نگاهی انتقادی هم به قول خودش به اصفهان متروک شده آن سالها داشته باشد: شهرى است از بلاد قدیمه روى زمین، الان خراب و آباد با هم و درهم است.
طرحهاى تازه و نیکو و مستحکم از قدیم و جدید در عمارات این شهر به هم مى رسد، همه جا رعایت قرینه را از دست ندادهاند، دیوارهاى حیاطها و اطاقهاى خانهها غالباً از خشت و گل است، اغلب را سفیدکارى و گچبرى و مقرنس و منقش مى نمایند، از این جهت حیاطها بسیار با روح و مصفا مى شود.
کتاب در ۲۵ فصل سامان یافته است: در صفات نار؛ در صفات هوا و عوارض آن؛ در صفات خاک این زمین؛ در صفات آب اصفهان؛ در وضع عمارات ولایت این بلده؛ در وصف وسعت بلده؛ در وصف میدانهاى شهر؛ در صفات ابنیهى عالیهى سلطانى؛ در وصف حصارهاى شهر اصفهان؛ در تعداد محلات و آبادى آنها؛ در اسامى قبرستانها؛ در تعداد دروازههاى ولایت؛ در تعریف کوه صفه؛ در تعریف درههاى این بلد؛ در توصیف رودخانهى زایندهرود؛ در توصیف اشجار؛ در توصیف محصولات که با بذر و پیاز و نهال و تخمه کاشته مى شود؛ در تفصیل حیوانات و این نمره مشتمل بر پنج نوع است؛ در تعداد نفوس؛ در وصف انواع خلایق که مشتمل بر یکصد و نود و نه نوع است؛ در السنهى مختلف اهالى ولایت؛ در مذاهب مختلفه؛ در صفات هیأت و خلقت اهالى ولایت؛ در صفات حالات و عادات مخلوق؛ و در صفات اناثیه.
در صفحات نخست میرزاحسینخان در وصف رودخانه زاینده رود می نویسد: آب رود مزبور از میان چهارمحال و فریدن و شش بلوک دیگر اصفهان مى گذرد. اواسط طول آن ضلع جنوبى شهر واقع شده... و رودخانهى مزبوره بسیار بزرگ و پرآب و پرمنفعت است.
سرچشمهاش چهلچشمه است و چهلچشمه قریهاى است از قراء چهارمحال دامنهى کوه کرن واقع است که در میان آن کوه رودخانهى موسوم به کرن مى رود و کرن آبى دارد بسیار سریع و زیاد، از جبال بروجرد مى آید و به رود شوشتر مخلوط و به شطالعرب داخل و به دریاى عمان فرو مى رود. ...
این زایندهرود از سرچشمه الى آخرِ مشربِ آن، که گاو خونى رودشتین است، کف زمینش تمام از خود زایش آب مى نماید. بدین جهت زایندهرود نام دارد، این صفت را هیچ رودخانه ندارد. آنچه پیشینیان دنبالهى طول رودخانه را مساحت کرده و نوشتهاند هشتاد فرسنگ، ولى این هشتاد فرسنگ از بابت اعوجاج پیچ و خم رودخانه است و به خط مستقیم طولاً چهل و پنج فرسنگ است، بىاختلاف و عرضاً دویست ذرع است با تفاوت زیاد و کم.
و در ادامه از هوای بهشتی شهر سخن می راند: شهر اصفهان هوایش در غایت سلامت و ملایمت. چهارفصلش بقاعده، اختلاف چندان، چه در روز و چه در شب و چه در ماه و چه در سال معلوم نمى شود، درجات سرما و گرماش به نظم توالى متدرجاً پایین و بالا مى رود، روز اول و دوم هر فصلى تغییر و تحویل هوا درست محسوس است. پاییز گاهى بادهاى تند مى وزد، اما نه به شدت ولایات دیگر.
زمستان الى اواخر دلو بادش نادر است، حوت را براى باز کردن شکوفهها بادهاى متوسط پىدرپى است. بهار دایم بادهاى ملایم دارد، تابستان کمى از روزها و بیشترى از شبها را تموج هوایى هست. این بلد از هواهاى بد سالم است...
درباره خاک اصفهان می خوانیم که خاکش در کمال نیکویى است و محسنات ذاتى زیاد در آن جمع، اول آنکه همه قِسم خاک این بلد بالذاته معطر است. خاصه جنس رس و هرچه از خاکش مى روید معطرتر، این معنى را هم در کتب تواریخ متوجه شدهاند.
دوم قاطبهى خاک اصفهان خشک و بىرطوبت و شیرهدار و چسبنده براى عمارات بىعدیل و جهت غرس اشجار بىبدیل است، اما بىرشوه و شیار حاصل بسیار نمى دهد.
خشت این ولایت چندین برابر آجرهاى ولایات دیگر کار مى کند، آجرش مانند فلزات معدنى دوام دارد. عمارات خشتى و گلى از عهد کیان تاکنون برپاست، آجر فرشهاى مساجد و مدارس از زمان خلفاء کماکان باقى و برجاست و زیر صدمهى قدمها مانند سنگهاى خارا صاف و براق شده....
و درباره آب اصفهان آمده است که اول قریب یک ربع این شهر را آب رودخانه نمى گیرد و از چاه تنها مشروب مى شود و سه ربع دیگر هم آب رودخانه دارد و هم آب چاه.
از جهت صافى و سردى و خوراکى و صفاى حوضها و دستکها و منبعها آب چاه و به خصوص شست وشوى جامهها و صفاى کوچهها و شرب باغ و باغچهها آب رودخانهها، سبکى و برندگى آب رودخانه قدرى بیشتر است و اهالى شهر غالب اوقات آب چاه مى خورند.
دوم هر سالى که خشکى شدید شود شهر اصفهان تنگى زیاد از آب نمى بینند زیرا که زمینش نزدیک است به آب و همهى خانه و باغ و ملکى از قدیم چاه آجرى و چرخهاى دستى و پایى و گاوى دارد و بعضى چرخابهاى بزرگ شترى و قاطرى ساختهاند. سالهاى پرآبى برخى چاههاى خانهها در بهار به آب دسترس است و سنوات خشکى نهایت دو سه ذرع نسبت به پیش آب پایین مى رود.
و پیرامون لوطیان اصفهان می خوانیم که شهر لوطى چند قسم است. قسم اول لوطىهاى شیرى که شیر نگاه مىدارند و دور ولایت مى گردانند. این اشخاص یک دستهاند و زیاد و کم نمى شوند.
قسم دیگر لوطىهاى تنبک به دوش که بعضى آنها خرس و میمون مى رقصانند. اینها سه چهار دستهاند. قسم دیگر لوطى حقهباز که کارهاى خارج از عادت مىنمایند، از قبیل چشمبندى و شعبده و لمیات و امثالها و اینها سابق [در] اصفهان متعدد بودند و این زمان به طهران و بلاد دیگر متفرق شدهاند. در خود بلد هیچ دیده نمى شوند.
قسم دیگر لوطىهاى بندباز و چوبینى پا، اینها یک دستهاند، گاهى در اصفهان مىآیند و اغلب به ولایات دیگرند. قسم دیگر لوطىهاى خیمهشبباز که شبهاى عیش و عروسىها خیمهشببازى برپا مى کنند و صورتى از مقوا ساختهاند که از پشت پرده متصل مىنمایند و مى ربایند و اقسام رنگها و صداها و حرفها و آوازها از زیر خیمه بروز مىدهند. و این بازى گویا در این زمان [در] اصفهان متروک شده، نشانى از این الواط پیدا نیست.
کتاب «جغرافیای اصفهان (جغرافیای طبیعی و انسانی و آمار اصناف شهر)» نوشته میرزاحسینخان پسر ابراهیم خان تحویلدار به کوشش الهه تیرا در ۱۵۸ صفحه را انتشارات اختران رهسپار بازار کتاب کرده است.