عصر ایران- گروه پژوهشی ایرنا (خبرگزاری جمهوری اسلامی) متن بخش اول برنامۀ تصویری "تلاقی" با حضور مجید رضاییان استاد حوزه رسانه و مهرداد خدیر فعال این عرصه را به این شرح منتشر کرد:
به گفته «مجید رضاییان» استاد حوزه رسانه، اصل آزادی بیان را به درستی قبول و رسانهها را شناسنامهدار نکردهایم. «مهرداد خدیر» فعال این حوزه نیز بیان میدارد وقتی در تلویزیون افرادی را میآورید که برای نسل جدید جذابیتی ندارد، طبیعی است که آنها به شبکههای اجتماعی مراجعه میکنند.
رسانه به عنوان رکن چهارم مردمسالاری شناخته میشود که علاوه بر کارویژههای ارتباطاتی باید مشکلگشای جامعه باشد اما عملکرد برخی رسانهها و نوعی از نگاه موجود در حکمرانی، فعالیت رسانهای را به شکل یک چالش یا مشکل مینمایاند.
با فراگیری اینترنت و قدرت گرفتن شبکههای اجتماعی که به هر فرد غیرمتخصص امکان رسانه شدن میدهد، تلاشهای زیادی برای قانونمند یا محدود کردن فضای مجازی صورت گرفته ولی اغلب این فشارها باعث تضعیف رسانههای داخلی و واگذاری میدان به رسانههای خارجی شده که معمولا برخلاف منافع کشور عمل میکنند. این وضعیت باعث آشفتگی و بینتیجه بودن کار بسیاری از رسانهها شده است. اما ریشه مشکلات چیست و راهحل کدام است؟ این موضوع، محور برنامه سیزدهم تلاقی در ایرنا است.
«مجید رضاییان» و «مهرداد خدیر» دو میهمان از دو نسل متفاوت اما با تجربهای گسترده در حوزه رسانه، آموزش و فعالیت در صف و ستاد؛ در این برنامه حضور دارند. در ادامه، بخش نخست از میزگرد تلاقی ایرنا را میخوانید:
ایرنا: با توجه به تحولات سیاسی سال ۱۴۰۴ و همچنین پررنگتر شدن نقش شبکههای اجتماعی، وضعیت رسانهها را چگونه ارزیابی میکنید؟ به نظر شما مهمترین چالشها، مشکلات و شاید دستاوردهای رسانهها در این سال چه بوده است؟
رضاییان: ببینید، من معتقدم که سوال باید متناسب با تحولات روز باشد و ما وظیفه داریم به آن بپردازیم و بررسی کنیم. اکنون سال ۱۴۰۴ است؛ سال هوش مصنوعی و شبکههای اجتماعی. ما وارد عصر وب ۳ شدهایم، جهانیان وارد وب ۳ شدهاند و آمار جستجوی گوگل به شدت کاهش یافته است و تکنولوژیهای جدیدی جایگزین شدهاند مثل هوش مصنوعی وبمحور. اما ما هنوز در حال بحث درباره این هستیم که با رسانهها چه کنیم؟ چگونه مشکلزا نباشند، چگونه آزادی بیان را حفظ و تقویت کنیم؟ این خیلی تأسفآور است که از عنوان برنامه و سوالاتی که مطرح میشود مشخص میشود که ما در چه جایگاهی قرار داریم؛ این نکته اول است.
برای تقویت رسانه، باید یک نظریه مهم از MIT را در نظر بگیریم. اول این که باید بفهمیم الان دقیقا کجاییم؟ یکی از نکات مهم این است که خود نظریه مدیا یعنی رسانه به عنوان واسطه زیر سوال رفته است. در واقع مخاطب دیگر با رویداد از طریق رسانه واسطه مواجه نمیشود، بلکه این واسطه حذف شده یا شاید در حال نابودی است. الان وارد عصری شدهایم که یک نفر در یوتیوب میتواند بدون نیاز به رسانههای رسمی، خودش رسانه باشد و مثل تاکر کارلسون مستقیم با رئیسجمهور ایران گفت وگو کند.
این نشان میدهد مسائل ما با آنچه که در دنیای رسانه اتفاق میافتد کاملا متفاوت است. در کلاسها به دانشجوها میگویم PNP (Problem Present Analyze) داریم ولی در ایران فقط روی P یعنی مساله مانور میدهیم و بیشتر روی پرزنت و تشریح آن تمرکز میکنیم و به آنالیز درست نمیرسیم. همین باعث شده ما عقب بمانیم و این واقعاً خیلی ناراحتکننده است و برای من وضعیت خیلی بدی است که در این زمینهها اینقدر عقب هستیم.
اکنون هر فردی که در شبکههای اجتماعی حضور دارد هم فرستنده پیام است و هم گیرنده
ما نباید اصالت را به بسترهایی چون وب یک، وب دو یا وب سه بدهیم. اینها صرفاً ابزار هستند. آنچه امروز با آن مواجهیم یک واقعیت است. شبکههای اجتماعی در مقطعی جایگاهی موازی با وب سه پیدا کردند؛ اما اکنون تا حد زیادی تضعیف شدهاند و در مرتبهای پایینتر قرار گرفتهاند.
نکته مهم این است که چیزی که ما آن را «صدای شبکههای اجتماعی» مینامیم در واقع همان مفهومی است که کاستلز در سال ۱۹۹۹م در دانشگاه آکسفورد مطرح کرد: Self-Underline Communication یعنی خودارتباطگری. اکنون هر فردی که در شبکههای اجتماعی حضور دارد هم فرستنده پیام است و هم گیرنده. این فرد، خود به تنهایی ارتباطگر است.
در این شرایط پرسش این است که چگونه میتوان در برابر چنین جریان وسیعی ایستادگی کرد؟ پاسخ روشن است: با رسانه حرفهای. زمانی که رسانهای با استانداردهای حرفهای فعالیت میکند، همچنان قدرت اثرگذاری دارد. نمونه مشخص آن تیتر نخست یک روزنامه چاپی است که نسخه آنلاین آن تنها در یک ساعت نخست بیش از ده میلیون و پانصد هزار بازدید داشته است. این نشان میدهد که مخاطب هنوز توانایی تشخیص دارد؛ درمییابد کدام رسانه حرفهای عمل میکند، محتوای دقیق ارائه میدهد و میتواند جریانسازی کند.
این همان چیزی است که در مقالهای تحت عنوان «جدال خِرَد و تکنولوژی» در سال ۲۰۱۴ به آن اشاره شده است. آنجا به این نکته پرداخته شده است که با ورود به عصر وب ۳، انسان در برابر سلطه تکنولوژی واکنش نشان خواهد داد. به عبارتی خرد انسانی در برابر پیشروی بیمهار فناوری مقاومت خواهد کرد؛ نکتهای که در ادبیات مکتب بیرمنگام نیز مطرح شده است.
بپذیریم که مسائل ما و موقعیتمان تا حدی از شرایط روز فاصله گرفته است
جمله پایانی من این است که واقعیت آن است که مسائل ما و موقعیتمان تا حدی از شرایط روز فاصله گرفته است، اما اگر رسانه حرفهای چراغ خرد را در دست بگیرد و در این جدال فزاینده با تکنولوژی که امروز بیش از هر زمان دیگری شدت گرفته و در ادامه گفتوگو بیشتر به آن خواهم پرداخت نقش خود را ایفا کند؛ همچنان قابل رؤیت و تأثیرگذار خواهد بود به شرط آنکه اقتضائات این مسیر را به درستی رعایت کنیم.
ایرنا: جناب آقای خدیر، با توجه به توضیحاتی که آقای رضاییان مطرح کردند، اگر نکته یا دیدگاه تکمیلی در این زمینه دارید مایلیم بشنویم؛ به ویژه اگر بتوانید در ادامه صحبتهای ایشان به مرزهای مشترک و تفاوتهای میان رسانه و فضای مجازی نیز بپردازید تا از خلال صحبتهای شما بتوانیم دقیقتر به این تمایزها و البته نقاط همپوشان پی ببریم.
خدیر: آقای دکتر رضاییان اشاره کردند که ممکن است اساساً رسانه از بین برود اما با کمال احترام من با این دیدگاه موافق نیستم. البته اگر وضعیت به همین شکل فعلی ادامه پیدا کند، شاید چنین خطری مطرح باشد؛ اما اصل ماجرا این است: اگر رسانهها به ویژه آنهایی که نماینده یک گفتمان مشخص هستند در چارچوب یک سیاستگذاری صحیح فعالیت کنند، نه تنها از بین نمیروند بلکه به کار خود ادامه خواهند داد و مورد اعتماد و اقبال عمومی هم قرار میگیرند.
ریشه مشکل در سیاست است نه صرفا در حرفهای بودن یا نبودن رسانه
ایشان هم تأکید کردند که اگر رسانه حرفهای باشد، دیده میشود این درست است؛ اما ریشهی مشکل در سیاست است نه صرفاً در حرفهای بودن یا نبودن رسانه. اگر بخواهیم نظام ارتباطات سیاسی را به صورت یک مثلث یا سهپایه در نظر بگیریم؛ یک ضلع آن طبیعتاً مردم و مخاطبان هستند، ضلع دوم رسانه است و ضلع سوم احزاب و جریانهای سیاسی.
مشکل ما این است که در ایران احزاب را تضعیف، تحقیر یا حتی حذف کردهایم. جریانهای سیاسی را به رسمیت نمیشناسیم یا به آنها اتهام میزنیم. در حالی که اگر جریانهای سیاسی موجود و واقعی را به رسمیت بشناسیم، هرکدام از آنها میتوانند و باید رسانهای داشته باشند که بازتابدهندهی دیدگاه و گفتمان آن جریان باشد.
مثال مشخصی بزنم: وقتی آقای حسین شریعتمداری در روزنامه کیهان بارها و بارها تا جایی که من به خاطر دارم بیش از ۱۳ مرتبه مینویسد که باید تنگه هرمز بسته شود، کسی نمیداند این موضع، موضع رسمی حکومت است یا موضع یک جریان خاص سیاسی؟ این ابهام ناشی از نبودِ شفافیت در تعریف مرز رسانهها و نسبتشان با قدرت سیاسی است.
معتقدم مثلاً ایرنا که الان ما در آن هستیم، باید صدای دولت باشد، چون خبرگزاری رسمی دولت است. صداوسیما هم که خودش را رسانه ملی مینامد باید به درستی رسانه عمومی کشور باشد. نهادهای دیگر مانند قوه قضائیه هم طبیعتاً میتوانند رسانههایی در محدوده وظایف خود داشته باشند و تا حدی این موضوع را رعایت کردهاند.
با رسانههایی مواجهیم که بودجهشان را از نهادهای حکومتی دریافت میکنند ولی معلوم نیست نماینده کدام جریان هستند
اما مساله آنجا است که ما اکنون با رسانههایی مواجه هستیم که بودجهشان را مستقیماً از دولت یا نهادهای حکومتی دریافت میکنند، ولی معلوم نیست نماینده کدام جریان هستند. صدای کدام نگاه، کدام سیاست و کدام گفتماناند؟ این همان معضلی است که شفافسازی ساختار سیاسی و ارتباط آن با رسانه را ضروری میسازد.
مردم زمانی به یک رسانه مراجعه میکنند که بدانند این رسانه صدای کدام جریان سیاسی یا فکری است. در یک نظام سیاسی شفاف، رسانهها بازتابدهنده گفتمانها و جریانهای مختلفاند و همین مساله به مردم امکان میدهد تا در فرآیندهایی مانند انتخابات، تشخیص دهند که به کدام جریان اعتماد کرده و رأی بدهند.
اما ما در اینجا با پدیدهای مواجهایم که حتی زمانیکه انتخابات برگزار میشود رسانههایی که مشخص نیست صدای کدام جریاناند، اصرار دارند القا کنند که هیچ تغییری رخ نداده. مثلاً بنده در روزنامه نوشتم که حضور آقای لاریجانی میتواند نشاندهنده نوعی گرایش به اعتدال و عقلانیت باشد به ویژه پس از دو بار رد صلاحیت شدن؛ به بیان دیگر میتوان از این تحولات امید به تغییر را نتیجه گرفت. حال آنکه حتی در مورد ایشان که ما بهعنوان روزنامهنگار پیشتر منتقد عملکردشان بودهایم وقتی همین تحلیل به صداوسیما میرسد رسانهای که معلوم نیست نماینده کدام گفتمان است، مصرّانه میگوید: نه، اتفاقی نیافتاده یا ذوق نکنید، این نتیجه خلأ مدیریتی است.
در این شرایط مردم چگونه میتوانند به چنین رسانهای اعتماد کنند؟ وقتی رسانههای رسمی یا دولتی نتوانند بازتابدهنده صداها و گفتمانهای متنوع جامعه باشند، مردم به طور طبیعی به شبکههای اجتماعی روی میآورند. چرا؟ چون لااقل در آنجا میتوانند بازتاب صدای خودشان را ببینند یا احساس کنند.
در اینستاگرام از میان ۱۰صفحه پربازدید فارسیزبان، سه صفحه متعلق به سه شبکه خبری برونمرزی است
در همین راستا تحقیقی بسیار قابلتوجه از آقای محمد رهبری انجام شده که به روشنی به این مساله میپردازد: در شبکه اجتماعی اینستاگرام از میان ۱۰ صفحه پربازدید فارسیزبان، سه صفحه متعلق به سه شبکه خبری برونمرزی فارسی است یعنی سه تلویزیونی که در خارج از کشور فعالیت دارند و البته طبق قانون رسمی، حتی دریافت امواج آنها از طریق ماهواره نیز ممنوع اعلام شده است. با این حال مردم فیلترشکن روشن میکنند، وارد اینستاگرام فیلترشده میشوند و محتوای این شبکهها را دنبال میکنند.
این پدیده نشاندهنده یک گرفتاری جدی است. چرا چنین اتفاقی رخ میدهد؟ چون نه تنها افراد احساس میکنند صدای خودشان در رسانههای رسمی شنیده نمیشود، بلکه حتی صدا و گفتمان جریانهای سیاسی داخلی نیز مجال بروز نمییابد و این بسیار نگرانکننده است.
ما امروز در کشور رسانههایی داریم که معلوم نیست صدای کدام جریاناند. البته در عمل روایت خاص و اقتدارگرایانهای از حاکمیت را بازتاب میدهند و نه تنوع واقعی سیاسی کشور را. این عدم شفافیت در مرجعیت رسانهها و وابستگی پنهان یا آشکار آنها، عامل اصلی بیاعتمادی عمومی و مهاجرت مخاطبان به سمت رسانههای غیررسمی و خارجمرزی است.
هر خردهگفتمان و جریان سیاسی نیازمند رسانهای اختصاصی است
در نتیجه اگر بخواهیم رسانهها دوام بیاورند، شکل کلی رسانه به معنای سنتیاش شاید دیگر از بین برود؛ فرمایش آقای دکتر قطعاً درست است؛ اما هر خردهگفتمان و جریان سیاسی نیازمند رسانهای اختصاصی است. این زمانی تحقق مییابد که اقتصاد سیاسی و اقتصاد رسانهایشان مشخص باشد، استقلال حرفهای داشته باشند و متکی به مخاطب باشند.
سالها پیش من برنامهای رادیویی داشتم که رادیو اینترنتی بود. در مدیریت اولیه برنامه مایل نبودند که مشخص شود وابسته به صداوسیما است. یک بار که صحبتی مطرح کردم یکی از همکاران گفت این حرفها مدیر ما را خوشحال نمیکند. من گفتم من دارم برای مخاطب حرف میزنم، نه مدیر شما. در نهایت مجبور شدم آن برنامه را ترک کنم، چون مدیران به جای توجه به مخاطب بیشتر نگران جلب رضایت خودشان بودند. این وضعیت نشاندهنده بحرانی است که رسانههای ما با آن روبرو هستند.
رسانههای صوتی و تصویری ما به خصوص صدا و سیما حتی در حوزه سرگرمی نیز ضعف قابلتوجهی دارند
البته باید توجه داشت که از سال ۲۰۰۰ به بعد، رادیو و تلویزیون در سراسر جهان روند افول را طی کردهاند؛ اما مشکل اصلی رسانههای صوتی و تصویری ما به خصوص صدا و سیمای کشور این است که حتی در حوزه سرگرمی نیز ضعف قابلتوجهی دارند. بنابراین مردم به سمت شبکههای اجتماعی رفتهاند.
اما این تصور که مردم به رسانههای اجتماعی رفتهاند چون از سیاست فاصله گرفتهاند اشتباه است. از سه صفحه پربازدید اینستاگرامی که مربوط به رسانههای خبری هستند بسیاری از مخاطبان نه الزاماً به خاطر علاقه به سیاست بلکه به دلیل تأثیر مستقیم سیاست بر زندگی روزمرهشان به دنبال این محتوا هستند. برای مثال بسیاری از افرادی که قبلاً اصلاً علاقهای به سیاست نداشتند و در انتخابات شرکت نمیکردند حالا به دلیل نگرانی از جنگ و تحولات سیاسی مجبور به توجه به اخبار سیاسی شدهاند.
مردم ناگزیرند به رسانههای سیاسی مراجعه کنند چون زندگیشان تحت تاثیر سیاست است
سیاست به شکل مستقیم بر جنبههای مختلف زندگی مردم تأثیر گذاشته است؛ از اقتصاد و قیمت دلار گرفته تا مسائل روزمره به همین دلیل مردم ناگزیرند به رسانههای سیاسی مراجعه کنند و این ارتباط عمیق میان سیاست و زندگی روزمره حضور آنها را در رسانههای سیاسی ضروری میکند.
ایرنا: در صحبتهای جناب خدیر چند نکته مهم مطرح شد: از جمله تأکید بر «شناسنامه رسانه» یعنی هویت و تعلق رسانه به کدام جریان یا نهاد. مثلاً ایرنا رسانه رسمی دولت است؛ اینکه چگونه این رسانه خود را تعریف میکند؛ آیا به عنوان تریبون دولت عمل میکند یا پل ارتباطی بین دولت، جامعه و نهادهای دیگر، موضوع دیگری است؛ اما شناسنامه مهم است. همچنین ایشان به انتقال مرجعیت رسانهای از رسانههای سنتی مثل تلویزیون به شبکههای اجتماعی و رسانههای برونمرزی اشاره کردند.
جنابعالی این وضعیت را چگونه ارزیابی میکنید؟ به طور مشخص آیا در سایر کشورها نیز رسانههای اجتماعی چنین صدای بلندی دارند؟ آیا این تناسب قدرت رسانههای اجتماعی نسبت به رسانههای حرفهای در دیگر نقاط جهان مشابه است یا تفاوت دارد؟ و در نهایت تفاوت اصلی رسانههای حرفهای با پلتفرمهای مجازی را چگونه میبینید؟
رضاییان: چند نکته را عرض میکنم. ما حرفهای خوبی میزنیم اما مساله و پاسخهایمان تکراری شده است. به بخشی از صحبتهای جناب خدیر و پرسش شما میپردازم تا بحث را کمی جلوتر ببریم. وقتی احزاب سیاسی را به رسمیت نمیشناسیم، همه امور محفلی پیش میرود و این محفلی بودن منجر میشود به رویکردی مبتنی بر رئالیسم و قدرتگرایی که در آن فقط سهمخواهی مطرح است و توسعه سیاسی جایی ندارد.
احزاب سیاسی رسمی هزینه دارند؛ باید مانیفست ارائه دهند و پلن داشته باشند. پلنینگ در احزاب سیاسی حتی از مانیفست هم مهمتر است. مثلاً من به صراحت گفتهام که برای روابط خارجی برنامه دارم و درباره ضرورت مذاکره با آمریکا پیش از آمدن ترامپ، برنامه مشخصی ارائه دادم که نباید صرفاً به برجام بسنده کنیم و قراردادهای همکاری مؤثر ببندیم. همچنین درباره FATF هم نظر دارم که باید پیش از آمدن ترامپ موضعگیری کنیم.
احزاب سیاسی شناسنامهدار را به رسمیت نمیشناسیم زیرا اصل آزادی بیان را به درستی قبول و رسانهها را شناسنامهدار نکردهایم
نکته مهم دیگر این است که در کاخ سفید جریانهای مختلفی حضور دارند؛ نئوکانها که جنگطلباند و جمهوریخواهان که در برخی موارد همراه سرمایهگذاران شدهاند. اگر احزاب سیاسی وجود داشته باشند باید برنامههای خود را اعلام کنند و پاسخگو باشند. نقد هم بخشی از فرآیند است و اشکالی ندارد.
اما متأسفانه احزاب سیاسی شناسنامهدار را به رسمیت نمیشناسیم، به این دلیل که اصل آزادی بیان را به درستی قبول نکردهایم و رسانهها را شناسنامهدار نکردهایم. به همین دلیل رسانه دولتی یا حکومتی تأسیس کردیم اما هدف آن محدود کردن آزادی بیان بوده، نه تقویت آن. رسانههای دولتی فراوان هستند ولی بیشتر به دنبال گزارش کار خود و دیدگاه مشخصی هستند و هر آنچه مغایر آن باشد مطرح نمیشود. این نگاه ما است که باعث چنین وضعیتی شده است.
باید به یک اصل پایبند بود: یا باید پذیرفت که آقای خدیر و رضاییان، کارشناسانی خبرهاند و دیدگاههای ایشان شنیدنی است یا اگر این چنین نیست، بهتر است در مجامع مختلف دعوتشان نکنیم تا حرفهایشان شنیده نشود. کارشناسی، تجربه و بار علمی، موضوعاتی هستند که باید به طور جدی مد نظر قرار گیرند.
رسانه حکومتی تأسیس کردیم اما هدف آن محدود کردن آزادی بیان بوده، نه تقویت آن
من در کلاسها، تحریریهها و جلسات تخصصی که دعوت میشوم، همیشه تأکید میکنم که فلسفه را کنار نگذارید و حداقل منطق را بیاموزید. باید برهان ارائه کنید و دلیل فرضیهتان را بیان نمایید، مگر شما در فصل اول پروپوزال پایاننامهتان همین کار را نکردهاید؟ مگر قصد دفاع ندارید؟ پس باید مساله را دقیق بیان کرده و با اقامه برهان مستدل آن را اثبات کنید.
ما اکنون با افرادی و جریاناتی مواجهایم که وقتی از آنها خواسته میشود برای ادعاهایشان برهان بیاورند قادر به انجام این کار نیستند و تنها به سخن گفتن بسنده میکنند. همان نکتهای که در تحریریهها یا کلاسها میگوییم: «فکت» (واقعیت) با «اینفورمیشن» (اطلاعات) تفاوت دارد. فکت حقیقتی کلی و مشخص است؛ مثلاً «زلزلهای به قدرت ۶.۲ ریشتر رخ داده است» زلزله فکت است اما اینفورمیشن اطلاعات و جزییات یا همان مقدارریشتر واندازه زلزله است. دادهای که روزنامهنگاران با آن سروکار دارند.
بنابراین مسالههای ما قدیمی اما واقعی است و متأسفانه با دلسوزی و دغدغه باید بپذیریم که چنین وضعیتی داریم. در عین حال ارادهای جدی برای یافتن راهحل وجود ندارد. من بارها در مصاحبههایم این موضوع را به طور مستقیم مطرح کردهام، نه از دولت بلکه از حاکمیت پرسیدهام که تا چه حد آزادی بیان را قبول دارید؟ برای پاسخ دادن به چنین پرسشی باید برهان اقامه شود.
در مسالهای مثل آزادی بیان نباید تعاریفی چون خودی یا غیرخودی وارد شود
اگر کسی بگوید اینها خودی هستند و آنها غیرخودی اشکالی ندارد؛ اما باید این دیدگاه با برهان اثبات شود. در مسالهای مثل آزادی بیان نباید تعاریفی چون خودی یا غیرخودی وارد شود؛ آزادی بیان امری است که این مرزبندیها را بر نمی دارد و نمیپذیرد. بله مثلا عضو یک حزب نسبت به عضو حزب دیگر خودی نیست؛ اما این مبنای آزادی بیان نیست. متأسفانه ما به جایی رسیدهایم که مجبوریم بنشینیم و اثبات کنیم که احزاب سیاسی باید در توسعه سیاسی مانیفست داشته باشند و مورد پذیرش قرار گیرند. دیگرگروههای اجتماعی هم چنیناند. مساله رسمیت جدی آزادی بیان است.
ایرنا: آقای خدیر همانطور که شما و دیگران اشاره کردهاید ما وارد جهانی شدهایم که پر است از مسائل جدید و پیچیده؛ از موضوعات اجتماعی کوچک تا مسائل بزرگ سیاسی و بینالمللی اما ساختارهای ما همچنان قدیمی و ناکارآمد باقی ماندهاند. در حوزه رسانه نیز این ساختارهای سنتی همزمان با ظهور پدیدههای نوینی مانند پلتفرمها و فضای مجازی مواجه شدهاند که به گفته استاد در جامعه ما هنوز تازگی دارند هرچند در جوامع دیگر این موضوعات بیشتر جا افتاده است.
نظر شما درباره این همزیستی ساختار قدیمی و وضعیت نوین رسانهای چیست؟ به نظر شما چه راهکارهایی باید اتخاذ شود و رسانهها به چه سمتی باید حرکت کنند؟ همچنین شناسنامه رسانه که شما به آن اشاره کردید اهمیت فراوانی دارد اما برخی از این شناسنامهها در دنیای جدید مشکلاتی به وجود آوردهاند. به عنوان مثال اگر رسانهای مانند کیهان که شما به آن اشاره کردید رسانهای خصوصی باشد، نه تنها مشکلی نیست، بلکه میتواند به عنوان ابزاری برای بیان صدای گروهها و جریانهای مختلف عمل کند؛ اما وقتی این رسانه و رسانه های مشابه برچسب حکومتی دارند، چندصدایی در ایران با چالش و محدودیت مواجه و بیشتر تشتت حکومتی تعبیر می شود.
خدیر: مهمتر از ساختارهای کهنه افکار قدیمی است؛ نمیتوان انتظار داشت افرادی که متعلق به دوران آنالوگ هستند به راحتی وارد دنیای دیجیتال شوند. در ابتدا قصد داشتم درباره ضرورت قانونمند کردن رسانهها صحبت کنم اما منصرف شدم چون وقتی حرف از قانون میزنیم، باید توجه داشت مجلسی که نماینده اکثریت مردم ایران نیست و هیات نظارت بر مطبوعاتش متشکل از افرادی است که ممکن است حساسیتهایی ایجاد کنند، کار را پیچیده میکند.
مشکلات ما دقیقاً همینجا است. من بر «سیاست» تأکید دارم ولی رسانهها راه خود را باز میکنند و به فعالیت ادامه میدهند و اجتماع نیز همچنین. امروز حتی در مواردی مانند پوشش خانمها شرایط به آن شدت که تصور میشد نیست و مردم با اراده خودشان انتخاب میکنند؛ هر کس بر اساس تربیت، عقاید و سبک زندگیاش عمل میکند، با وجود قوانین متعددی که مجلس وضع کرده است.
مشکل در نحوه قانونگذاری است؛ این قوانین بیشتر برای تحمیل اراده اقلیت و کنترل وضع شدهاند در حالی که قانون باید رسانه را توانمند کند و حمایت نماید. چند روز پیش در مراسمی شرکت داشتم و شخصی که دیدگاهی متفاوت داشت گفت اگر سیستم میخواست افراد را به شکل واقعی تشویق کند، باید جوایزی بزرگ مانند خودروهای گرانقیمت میداد، نه این جوایز کماهمیتی که گاهی در مدارس دیده میشود.
جامعه تشنه خبر است/ بلاگری هم تبدیل به آرزو شده است
البته روزنامهنگار نباید به هدیهای وابسته شود که او را وامدار گفتمان خاصی کند، اگر بحثی ملی باشد و هدیهای در راستای گفتمان ملی باشد، ایرادی ندارد اما هدیه به افراد به شکل دیگر مناسب نیست.
وقتی ما بچه بودیم، شغلهایی مانند دکتر، مهندس یا خلبان آرزو بود، اما اکنون گزینه بلاگری هم اضافه شده است. جامعه خودش انتخاب میکند؛ بحث من رسانه است. جامعه تشنه خبر است؛ وقتی آب لازم داشته باشی و آب نداشته باشی، حتی اگر کیفیت آن آب را ندانی، هر آبی را پیدا خواهی کرد تا تشنگیات رفع شود.
پس مردم به رسانههای اجتماعی مراجعه میکنند. برای مثال پسر برادرم که در یوسفآباد خانهای تازه داشتند، وقتی نام خیابانها را نمیدانست از نشانههای موجود استفاده میکرد. سر یک خیابان یک طرفه گفتم اینجا ورود ممنوع است او که کودک بود گفت «ایراد نداره! تو ایران همه چیز ممنوع است؛ تلگرام ممنوع، ماهواره ممنوع، همه چیز ممنوع». این نگرش بسیار خطرناک است. اگر این ممنوعیتها ادامه یابد، این کودکان تربیت شده در چنین فضایی در آینده ممکن است نسبت به قوانین کاملاً بیتوجه شوند.
چند شب پیش در مهمانی وزارت ارتباطات با وزیر ارتباطات صحبت کردم و گفتم که باید به مسئولان بگویید: شما با فیلترشکنها اجازه دسترسی به سایتهایی را دادهاید که در بسیاری از کشورها محدود است؛ این مساله زمینه نفوذ را فراهم کرده و باعث شده قانون به راحتی دور زده شود.
با فیلترشکنها اجازه دسترسی به سایتهایی را دادهایم که در بسیاری از کشورها محدود است
اگر بتوانیم اعتماد مردم را جلب کنیم رسانه قوی شکل میگیرد و این رسانه وقتی مورد حمایت قرار گیرد، اعتماد بیشتری به آن ایجاد میشود. اما سوال این است که چگونه باید این حمایت صورت گیرد؟ تا اعتماد متقابل شکل بگیرد؟ و چرا وقتی قصد داریم درباره قانون صحبت کنیم، دچار ترس و واهمه میشویم؟
خوشبختانه هنوز قانونی تصویب نشده است. لایحهای نوشته شد که فکر نمیکنم کسی حتی آن را خوانده باشد؛ شاید فقط تیتر آن را دیدهاند که این خود نوعی سطحینگری است؛ اگر متعلق به دنیای امروز بودند، این لایحه را میخواندند؛ اما فقط با دیدن تیتر آن میگویند خب دروغ کار ناپسندی است و باید با آن مقابله کرد. مطمئنم اکثریت حتی آن را نخواندهاند. پسر دکتر پزشکیان گفته بود که یک نفر که ابتدا رای مخالف داده بود، وقتی از او پرسیدم گفت که اصلاً لایحه را نخوانده بودم. این افراد فقط بر اساس ظاهر قضاوت میکنند.
نکته جالب دیگر درباره کاریکاتوریست و مدیر هنری روزنامه هم میهن است که اگر آن کاریکاتور را به روزنامه میداد، چاپ نمیشد؛ اما خودش آن را در صفحه اجتماعی خود منتشر کرد که بازتاب بسیار بیشتری نسبت به روزنامه داشت و دردسری برای روزنامه هم به وجود نیامد. حتی رئیسجمهور شکایتی نکرد و او به کار خود را ادامه داد. این اتفاق صرفاً با یک کاریکاتور رخ داد. اما چرا مسئولین متوجه نشدند؟ شاید به این دلیل که آنها درگیر کارهای اداری و کاغذبازی هستند. من توصیه میکنم در مصاحبههایتان با کارکنان از هر جناح حتماً درباره آخرین کتابی که خواندهاند، آخرین موسیقی که گوش دادهاند و آخرین باری که گل خریدهاند، سوال بپرسید؛ چون با یک بیذوقی گسترده روبرو هستیم.
وقتی در تلویزیون افرادی را میآورید که برای نسل جدید جذابیتی ندارد، طبیعی است که به شبکههای اجتماعی مراجعه میکنند
تأثیرگذاری فقط در گفتار یا نوشتار نیست بلکه این افراد متعلق به دورانی دیگر هستند. وقتی شما در تلویزیون افرادی را میآورید و حرفی میزنید که برای نسل جدید جذابیتی ندارد، طبیعی است که آنها به شبکههای اجتماعی مراجعه میکنند. من هر موضوع سیاسی را که از زبان دخترم میشنوم، متوجه میشوم که بازخورد زیادی دارد چون ارتباطی با منابع دیگر ندارد بلکه صفحات اینستاگرام نیازشان را برطرف میکند. البته حتی اگر صدا و سیما آزادترین باشد (چند روز است به همه میگویم یک برنامه شبکه خبر گذاشتهاند که به روزنامهها توجه شده است) یا باور نمیکنند یا نمیبینند. حتی اگر سیاستهای رسانه را هم تغییر دهند، در سراسر جهان رادیو و تلویزیون در حال افول است. حتی برنامههای تلویزیونی خارج از کشور نیز در فضای فیسبوک و فضای مجازی مورد بحث و گفتگو قرار میگیرند. این موضوع یک روند جهانی است.
سیاست رسانهای رسمی ما ابتدا انکار است، سپس همراهی نسبی و در نهایت یافتن راه کنترلگری
یک نکته مهم دیگر که نباید از بحث رسانهای دور شویم این است که وقتی رسانههای اجتماعی و شبکههای اجتماعی پا به عرصه گذاشتند، سازمانهای رسانهای معتبر در دنیا بخش سردبیر رسانههای اجتماعی را ایجاد کردند تا عقب نمانند. اما ما به دلیل ممنوعیتها این کار را نکردیم. سیاست رسانهای رسمی ما ابتدا انکار است، سپس همراهی نسبی و در نهایت همه دور هم جمع میشوند تا بحث کنند چگونه این فضا را کنترل و سرکوب کنند! این همان مشکلی است که با آن روبرو هستیم.
بر اساس فرمایش آقای رضاییان، من هم معتقدم یا نباید انتخابات برگزار کنیم یا اگر برگزار میکنیم باید انتخابات واقعی و مطابق با استانداردهای جهانی باشد. نمیتوانیم دوباره قواعدی ابداع کنیم. اگر انتخابات برگزار میشود، باید مطابق با مفهوم جهانی آن باشد. رسانه نیز در دنیا تعریفی مشخص دارد؛ در سنت ما سابقهای به این شکل ندارد، من مخالف بومیسازی محتوا و زبان فارسی نیستم اما بومی کردن اصول و قواعد رسانهای جدید بیمعنا است.
مثلاً چرا مردم پای مسابقات فوتبال مینشینند؟ چون همه چیز طبق مقررات بینالمللی و فدراسیون جهانی فیفا است. نمیتوانیم بگوییم اینجا بازی کنیم ولی قواعد را قبول نکنیم. رسانه نیز باید همینطور باشد؛ ممکن است بازیکن ایرانی باشد و درآمد مسابقه برای ایران باشد اما قواعدش جهانی است. ما نمیتوانیم قواعد تازهای اختراع کنیم و رسانهای تولید کنیم که در واقع رسانه نیست بلکه فقط بوقی است که مدام دمیده میشود و حساسیت ایجاد میکند.
باید به سازمانها و نهادهای رسانهای درست و تعریفشده بازگردیم/ بهتر است با مقررات جهانی ارتباط برقرار کنیم
باید به سازمانها و نهادهای رسانهای درست و تعریفشده بازگردیم. همانطور که فرمودند مانیفست، برنامهها و چارچوبها در دنیا تعریف شده است و نمیشود دوباره چرخ را اختراع کنیم. ما دنبال این درگیریها هستیم که فقط وقت و هزینه را هدر میدهد.
در پاسخ به سوال شما، افرادی متعلق به این دوران نیستند، این افراد باید جای خود را به چهرههای جدید و جوان بدهند تا قوانین واقعی وضع کنند. من اکنون جرئت نمیکنم بگویم قانون بگذارید، چون اگر قانون گذاشته شود، همین آزادی نسبی که داریم از بین میرود. بهتر است با مقررات جهانی ارتباط برقرار کنیم. ادامه این وضعیت کج دار و مریز، جز اتلاف وقت و هزینه فایدهای ندارد.