برترینها: این روزها ویدیویی کوتاه از پشت صحنه یکی از پروژههای قدیمی رضا عطاران، دوباره نام او را سر زبانها انداخته. ویدیویی که مربوط به ۱۷ سال پیش است و در آن، رضا عطاران کنار حسن پورشیرازی دیده میشود. او در همان چند ثانیه کوتاه، به ممنوعالکاریاش بعد از بزنگاه اشاره میکند و میگوید: «بعد از بزنگاه، دیگر نمیگذارند کار کنم.» شاید این تنها اظهارنظر مستقیم او دربارهی سالهای طولانی دوری از تلویزیون باشد؛ آنهم در فضایی غیررسمی و صمیمی.
نکته جالب اینجاست که سرنوشت این دو هنرمند در این ۱۷ سال مسیرهای کاملا متفاوتی طی کرده، اما هر دو امروز دوباره بر سر زبانها افتادهاند. حسن پورشیرازی که در این ویدئو به حضور در سریالهای عطاران ابراز علاقه میکند، این روزها با فیلم "پیرپسر" تحسینبرانگیزترین حضور خود را به نمایش گذاشته. بازی او در این فیلم به باور بسیاری از منتقدان و تماشاگران، بهترین بازی عمر هنریاش بوده؛ نقشی پر از جزئیات که عمق تجربهی زیسته او را آشکار میکند. سیلی از تعریفها و تمجیدها که به سمت او روانه شد و پورشیرازی در نهایت توانست یک ریبرندینگ جانانه کند.
از سوی دیگر، رضا عطاران که پس از سالها ممنوعالکاری در تلویزیوهن و چند تجربه نهچندان موفق در سینما، بهنوعی از اوج فاصله گرفته بود، با سریال «اجل معلق» دوباره یاد و خاطره دهه هشتاد را زنده کرده؛ دورهای که او با کارهای تلویزیونیاش یعنی " خانهبهدوش" و "متهم گریخت" میلیونها بیننده را مجذوب کرده بود.
حالا بعد از هفده سال، دیدن دوباره هر دو هنرمند در اوج، نشان میدهد که پیوند میان آنها و مخاطبانشان هرگز گسسته نشده و حتی در گذر زمان، محکمتر و عمیقتر هم شده است. در واقع، این درخشش دوباره، بیش از آنکه نتیجه یک استراتژی رسانهای یا تبلیغاتی باشد، حاصل همان سرمایهی عظیم اعتماد و نوستالژی جمعی است. عطاران همواره تصویری از زندگی واقعی مردم ایران ارائه داده؛ آدمهای ساده و بیتکلف، با شادیها و رنجهای روزمرهشان. تماشای دوباره کارهای او، بهنوعی رجعت به روزهایی است که زندگیمان هنوز اینقدر سنگین و پرزخم نشده بود.
رسول بهروش، روزنامهنگار درباره این ویدئوی مینویسد: بعد از هفده سال، یک ویدیوی کوتاه از پشت صحنه «آقای هفت رنگ» وایرال شده؛ فیلمی که به تقلید از «سازش»، اثر چشمگیر محمد متوسلانی ساخته شد و البته با کیفیت نسخه اصلی قابل مقایسه نبود. در این ویدیو، رضا عطاران که کنار حسن پورشیرازی دیده میشود، در مورد شرایطش در تلویزیون میگوید: «بعد از بزنگاه، دیگر نمیگذارند کار کنم.» این شاید تنها اظهارنظر عطاران در سالهای طولانی تبعید از تلویزیون باشد و تازه همین چند کلمه هم در فضایی کاملا غیررسمی بیان شده.
مدتها قبل و پیش از آن که تلویزیون با سیاستهای فعلی پیش برود ، هنوز میشد رگههایی از رنگ و روشنایی را آنجا دید و از جمله مهمترین آنها، همین سریالهای سالانه رضا عطاران بود؛ از خانه به دوش و متهم گریخت تا ترش و شیرین و بزنگاه. غیر از نبوغ و خلاقیت عطاران و رفقا، بیگمان یکی از اصلیترین دلایل ماندگاری این آثار، جنس مردمی آنها بود. دوربین آقا رضا روی زندگی عادی خیلی از مردمان همین جامعه قفل شده بود؛ همان آدمها، لباسها، خانهها، دغدغهها، دوستیها و دشمنیها... بدون رنگ و لعاب، بیبزک و دوزک. بیخود نیست که خیلی از این سکانسها را هزار بار میشود دید، که تاریخ مصرف ندارند. چه کسی از تماشای طنازانه خودش خسته میشود؟ مرد خاکی و خوشقلب خراسانی، خالق خندههای میلیونها ایرانی بود. اما برخی این خوشی را تاب نیاوردند.
ارجاع بیپایان و آرامبخش به آثار عطاران، شاید دلیل دیگری هم داشته باشد؛ این که انگار آن کارها، مربوط به سالهای بهتری از زندگیمان بود. خیلی از ما در این تکرار، دنبال روزهایی میگردیم که هنوز تا این حد خموده و دلمرده نبودیم، دورانی که این تن نحیف، چپ و راست تازیانه نخورده بود. ما آن روزها آدمهای سبکبارتری بودیم؛ هر چه گذشت، روزگار نامراد قافیه را تنگتر کرد، قلبمان مچاله شد و بوی پاییز و پیری گرفتیم. هیچ قتلی وحشتناکتر از کشتن امید نیست.
امروز که بعد از هفده سال دوباره رضا عطاران و حسن پورشیرازی همزمان روی بورس آمدهاند، تماشای این ویدئوی کوتاه معنایی فراتر از یک نوستالژی دارد. انگار یادآور این نکته است که هنر صادق، حتی اگر سالها خاموش بماند، باز روزی راه خود را به دل مردم پیدا میکند.