مصطفی صادقی / سردبیر : سیاست ایران در این روزها بیش از هر زمان دیگر گرفتار «زوال امر عمومی» است؛ همان لحظهای که سیاستمداران درگیر جدالهای بیپایان جناحیاند و متن زندگی مردم، در هیاهوی این منازعات، به حاشیه رانده میشود. صحنه سیاست پر است از تصویر و بازنمایی، اما تهی است از واقعیت. درست در چنین موقعیتی است که صداهایی تازه اهمیت مییابند: صداهایی که بیپرده حرف میزنند و بهجای نمایش، به واقعیت نزدیک میشوند.
علی لاریجانی را باید در این بستر دید. بازگشت او نه یک انتصاب ساده اداری، بلکه پاسخی به یک خلأ در سازوکار قدرت بود. او در قامت یک «کارگزار» ظاهر شده که میداند اگر زبان سیاست از صراحت تهی شود، دیگر سیاست نخواهد بود، بلکه صرفاً بازیای زبانی خواهد بود. همین است که حتی منتقدان دیرین او نیز امروز ناچارند اذعان کنند که لاریجانی در این بزنگاه، نشانهای از تعادل و توازن است.
مصاحبه اخیر او نمونهای روشن از همین جایگاه بود. لاریجانی در همان حال که محکم و قاطع سخن میگفت، راه گفتوگو را نیز مسدود نکرد. او نه مانند حسن روحانی، مذاکره را از سر اضطرار و ضعف طرح کرد و نه مانند افراد نقطه مقابلش، افق دیپلماسی را به تمامی بست. او الگوی دیگری را به نمایش گذاشت: سخن گفتن از موضع اقتدار، همراه با حفظ امکان گفتوگو. این همان چیزی است که میتوان از آن بهعنوان «عقلانیت معطوف به بقاء» یاد کرد: عقلانیتی که میداند بقاء در جهان امروز نه با تصلب بیثمر ممکن است، نه با نرمشی بیپشتوانه. چنین مواجههای، پیش از آنکه پیامی به بیرون باشد، پیامی به درون است؛ نوعی اطمینانبخشی که نشان میدهد سیاست ایران هنوز ظرفیت عقلانیت گفتوگویی را از دست نداده است.
در هندسه سیاست، لاریجانی را باید یک «گرهگاه تعادلی» دانست. او بهجای آنکه در مرزهای محدود جناحها گرفتار شود در موقعیتی ایستاده که میتواند بهمثابه وزنهای برای حفظ تعادل عمل کند. به تعبیر فلسفه سیاسی کلاسیک، نظام برای بقاء نیازمند توازن دائمی میان اقتدار و مشروعیت است. اگر یکی بر دیگری غلبه کند، ساختار فرو میپاشد. نقش کنونی لاریجانی را میتوان در همین قاب دید: ضامنی برای توازن در لحظهای که کفههای ترازو بیش از همیشه لرزان شده است.
اگر از منظر فوکو نگریسته شود، جایگاه او نه یک نقش فردی، بلکه یک «گرهگاه گفتمانی» است: نقطهای که در آن نیروهای متکثر به هم میرسند و از خلال آن، نظم سیاسی بازتوزیع میشود. در نگاه کانتی نیز میتوان گفت او تجسّد «عقل عملی» است؛ آن عقل که عمل میکند نه از سر هیجان و منافع کوتاهمدت، بلکه از سر وظیفه و ضرورت و این همان چیزی است که سیاست ایران در وضعیت کنونی بهشدت به آن نیاز دارد.
با این همه باید هوشیار بود که این موقعیت، شکننده است. سرمایه لاریجانی در همین فاصله است: فاصلهای که میان او و نزاعهای خُرد جناحی وجود دارد. اگر این فاصله از دست برود و او نیز خود را در بازیهای روزمره سیاست داخلی خرج کند، همان کارکردی که امروز برایش تعریف شده، از میان خواهد رفت. سیاست ایران بارها دیده است که چگونه چهرههای کارگزار وقتی درگیر دستهبندیهای محدود شدهاند، کارآمدیشان فروکاسته و سرمایهشان تحلیل رفته است.
لاریجانی امروز بیش از آنکه یک فرد باشد، یک نشانه است؛ نشانهای از این حقیقت که سیاست ایران هنوز میتواند عقلانیت را به متن بازگرداند. اما این نشانه تنها تا زمانی معتبر است که او در سطحی بایستد که از حواشی دور باشد و درگیر سیاستورزی جناحی نشود. اگر در همین سطح باقی بماند، میتواند کارکردی تثبیتگر و اطمینانبخش ایفا کند؛ اما اگر به میدان نزاعهای خُرد فروغلتد، سرمایه کنونیاش از دست خواهد رفت و همان عقلانیتی که امروز احضار کرده بار دیگر در حاشیه خواهد نشست.
سیاست، اگر بخواهد زنده بماند، نیازمند چنین صداهایی است: صداهایی که محکم بگویند، اما راه گفتوگو را هم باز بگذارند؛ بیپرده سخن بگویند، اما به دام تعارف و تظاهر نیفتند و بیش از همه، سیاست را از اسارت بازنمایی رها کرده و به متن زندگی بازگردانند. در زمانه پردهپوشی، ضرورت بیپردهگویی، نه یک انتخاب، که یک وظیفه تاریخی است.