سیدصادق حسینی
روزنامهنگار
۲-۳ هفته پیش از آغاز جنگ، در یک عصر داغ خرداد ماه برای مجلس ختم مادر یکی از دوستان با مترو به یکی از میادین اصلی جنوب تهران رفتم.
خنکی دالان های مترو را که رد کردم، داغی هوا به صورتم خورد. در باغچه ی پیادهرو کم عرض مترو بساط لباس و دمپایی و خورده ریز فروشی براه بود. چند گامی از ایستگاه دور نشده بودم که دیدم مردی داد و فریاد میکند: هیییی کجا میری! های با تو ام! چشم دواندم به سمت صدا؛ رانندهٔ اتوبوسی روی پله در ایستاده بود و خانم میانسال چادری را آن چنان صدا میزند. مردم هم جمع شدند. آن خانم رویش را برگرداند سمت صدا و گفت: چرا داد و هوار میکنی؟ راننده که معلوم بود از گرما کلافه است گفت: چرا پول بلیت رو نمیدی! زن گفت: ندارم! چی کار کنم؟ راننده صدایش را در گلو انداخت: غلط میکنی پول نداری سوار اتوبوس میشوی! من چطوری باید خرج اتوبوس رو در بیارم!
شرمم شد از دیدن این ماجرا. پول اتوبوس ۳ هزار تومان بود و پول زیادی نبود، راستش اصلا ارزشی نداشت. اما همین ۳ هزار تومان را آن خانم محترم نداشت و احتمالا پولش را پس انداز کرده بود تا به موقع خرج کند.
وقتی فیلم ویدیوی سخنان استاندار مازندران درنشست روز خبرنگار را دیدم که گفته «تا وقتی تا وقتی مردم گرسنهاند، به عفاف و حجاب اعتقادی ندارم» که یعنی اولویت رسیدگی به گرسنگی و فقر مردم است تا فرستادن گشت ارشاد برای حجاب؛ یاد همان ماجرای راننده محترم اتوبوس و خانم میانسال چادری افتادم.
بعد از صحبتهای استاندار مازندران سیلی از اظهارات تند علیه یونسی استاندار مازندران به راه افتاد و کار به جایی رسید که یک روحانی مقام دار و امام جمعه لب به ناسزا باز کرد و گفت: غلط میکنی قبول نداری! اگر من جای آن نگهبان استانداری بودم، اجازه ورود این فرد به استانداری نمیدادم.
خیلی ها بعد از این اظهارات نوشتند که استاندار حدیث نبوی « کادَ الفَقرُ اَن یَکُونَ کُفرا» را بازگو کرده، برخی گفتند «ما دخل الفقر بلداً إلا قال له الكفر: خذني معك» حضرت مولی(فقر به سرزمینی وارد نمیشود مگر اینکه کفر به او میگوید: مرا با خود ببر) را استاندار بازگو کرده؛ نوشتند به جای این که رگ گردن تان برای حرف استاندار باد کند، باید برای فقیر شدن مردم غیرت تان به جوش می آمد.
اگر آن امامان جمعه، آن شاغلین در مجلس بر سفره بیتالمال ننشسته بودند و سر هر ماه حقوق شان را از دولت دریافت نمی کردند، برای درمان بیماری علاوه بر بیمه عادی از بیمه تکمیلی برخوردار نبودند و برای خرید گوشت و میوه حساب کتاب می کردند که چقدر از کدام بخرند و اگر جلوی عروس و داماد و نوه دستشان خالی بود، به جای حمله به آن مدیر دولتی، چه می گفتند؟
اگر آن امام جمعه مقام دار با آن خانم محترم چادری که از روی نداری و فقر پول بلیت اتوبوس را نتوانست پرداخت کند، روبرو می شد، عذرخواهی که نمی کرد اما شاید به راننده اتوبوسی که حقاش را طلب می کرد؛ می گفت: غلط می کنی!