اواخر پاییز سال ۱۳۸۸ جامعه فوتبال در جریان بیماری ناصر حجازی قرار گرفت و به شدت از این بابت متاثر شد. ناصرخان دوم شهریور ۱۳۸۹ و در واقع ۹ ماه قبل از فوت خود طی گفتوگویی که در خبرورزشی نیز منتشر شد، از بیماری خود و البته وضعیت روحیاش صحبت کرد.
- بیماری ناگهان سراغم آمد. در اتریش که بودم متوجه شدم کمر و پاهایم به شدت درد میکند. وقتی به ایران برگشتم ریههایم هم کمی ناراحت شد. ابتدا فکر کردم از سیگار است به همین خاطر آن را ترک کردم اما وقتی از ریهام عکس گرفتم، به من گفتند باید آنتیبیوتیک مصرف کنی به همین خاطر باید به بیمارستان بروی و بستری شوی. دقیقا در روز تولدم بود که داخل بیمارستان کسری بستری شدم.
- یکی از دوستان قدیمی و صمیمیام به من گفت دکترها از تو قطع امید کرده بودند ولی دعای خیر مردم، ناصر حجازی را نگه داشت.
- سه ماه قبل (منظور حجازی خرداد ۱۳۸۹ بود) فهمیدم که مبتلا به چه بیماری شدهام. در روزهایی که بستری میشدم، چون میدانستند به زبان انگلیسی مسلط هستم روی داروها را با آلومینیوم میپوشاندند و میگفتند نباید نور ببیند.
- ریزش موهایم بسیار عذابآور بود و خیلی ناراحتم میکرد. این قضیه آنقدر اذیتم کرد که موهایم را از ته زدم.
- آدمها یک روز به دنیا میآیند و یک روز هم از دنیا میروند. من به اندازه کافی از زندگی خودم لذت بردهام و هر وقت که پروردگار صلاح بداند، آماده رفتنم. باور کنید در این سالها آنقدر دورنگی و دروغ دیدهام که از زندگی متنفر شدهام.