کمبود بنزین و مهاجرت اجباری، به سرگشتگی آنان منجر شده بود. البته کالا و خوراکی در ان دوره کم نبود. گویا فقط انبار بوده که خالی میشد تا مردم سرگشته بی غذا نمانند. میگویند بعد از توبیخ بیش از ۱۰۰ نفر، همه کسانی که در تهران نان میپختند از ۵ صبح تا ۱۰ شب تنور را خاموش نکردند که کوچ خانوارها به شهرستان ها از جمله به شمال به قحطی بدل نشود. برای باقی صنوف هم داستان به همین منوال بوده. ظاهرا همه بازاریهای تهران در دیداری که با وزیر صنعت، معدن و تجارت داشتند، برای ممانعت از قحطی همپیمان شدند. از نوشیدنی و وسایل بهداشتی تا دارو و اقلام منزل همه به وفور بود. یعنی اگر یک صف کیلومتری بنزین جز جدانشدنی آن روزهای کشور شد اما هیچ جای خواربارفروشیها یا سوپرمارکتها خبری از صف نبود. ظاهرا جادوگری که به شهر آمد تا با ورد جنگ و تباهی مردم را به جان هم بیندازد، از باطلالسحر کمبود در جنگ ۱۲روزه خبر نداشت. وردی که حاصل کنش جمعی بود. منسر اولسن دانشمند، اقتصاددان و سیاستپژوه در کتاب مشهور خود «کنش جمعی» به خوبی پرده از نحوه اثر اقدامات جمعی برمیدارد. اینکه کشوری به این پهنه و جمعیت در این دوره سخت از کمترین تنش کالایی رنج نبرد، حاصل همکاری میان دو سوی میدان برای امتناع از التهاب و تامین نیازهای عمومی بود. کاری که به خوبی توسط صمت و اصناف از یکسو، و مردم هراسان از دیگر سو رقم خورد.
درباره اینکه چطور در آن ۱۲ روز کالا کمیاب نشد، کمتر نوشتهای قابل اتکا در دسترس است. ظاهرا از نخستین ساعات از روز بیستوسوم خرداد ماه که جنگ به ایران تحمیل شد، بازارهای کالایی با چالش روبرو شدند. نهادهای رسمی تاکید دارند در این دوره تقاضا برای خرید در برخی محصولات و کالاهای اساسی تا ۵۰۰ درصد افزایش یافته بود. منتهی این روند شتابان تقاضا برای خرید کالاهای اساسی تنها ۲ روز ادامه یافت و به سرعت شرایط متعادل شد. ظاهرا دلیل این تعادل تزریق پیوسته کالا از نان و آب و میوه و سبزیجات تا اقلام بهداشتی و ... به بازار بود که در نتیجه چند اقدام جمعی حاصل شد. گویا صحنهگردان این داستان محمد اتابک وزیر کمحرف دولت چهاردهم بوده است. وزیر صمت در روز نخست جنگ سریعا جلسهای را با اصناف، فعالان بازار تهران و فروشگاههای زنجیرهای برگزار کرده و از آنها چارچوبی برای تامین کالا خواسته است. اصناف و بازاریان هم برای تامین نیازهای مردم همقسم شدند. این حرکت نقطه شروع یک اقدام جمعی اصیل بود. با وجود افزایش قابل توجه تقاضا برای کالاهای اساسی، تامین تنها با اتکا به ذخیره اصناف ممکن شد و تب تند کمبود کالا فروکش کرد. به این ترتیب برای رفع نیازهای عمومی حتی از ذخایر استراتژیک کشور استفاده نشد.
روایتهای بسیاری از شدت گرفتن تقاضا برای کالاهای اساسی توسط مردم در ۱۲ روز جنگ وجود دارد اما این فراز تاریخی در استانهای شمالی شکل دیگری داشت. هجوم بخش زیادی از مردم استان تهران در این دوره به شهرهای شمالی کشور تامین نیازهای عمومی در این استانها را به یک بحران تمام عیار بدل کرد. به جز مساله اسکان که مردم را به جای جای شهر و دشت و جنگل کشاند، ظرفیتهای بزرگ تامین توسط بخش خصوصی و دولتی، مانع بروز یک التهاب جدی در پهنه سبز ایران شد.
تامین نان موردنیاز مردم یکی از مهمترین مسائل در روزهای نخست حمله به خاک ایران بود. وزارت صمت برای رفع این نیاز با نانوایان تهران، جلسهای را برگزار کرد و خواستار فعالیت بیشتر شد. از آنجاکه تقاضا برای خرید نان در تهران کاهش یافته بود، بخش بزرگی از تولیدات نان در استان تهران بستهبندی و به شهرهای شمالی و مهمانپذیر منتقل شد.
تداوم تولید در تمامی عرصهها در دوره جنگ اهمیت کلیدی داشت. یک اقتصاددان در روز ابتدایی جنگ گفته بود: این بازی ارادههاست؛ هرکس اقتصادش بیشتر دوام بیاورد و دیرتر بشکند برنده است. چیزی که به سختی ممکن بود و البته تلفات هم داد. حجم قابل توجهی از بنگاههای داخل کشور در نتیجه این جنگ دست به تعدیل زدند، خطوط خود را خاموش کردند و از تامین کالا کناره گرفتند. کاهش رشد اقتصادی این دوره احتمالا در حجمی ملموس محصول همین جنگ و همین کناره گیری است. بااین همه بسیاری از خطوط تولید به کار ادامه دادند. مواد موردنیاز انها هم برخلاف همیشه سریع از گمرکات ترخیص شد. به جز صنایع بزرگ که معاونان وزیر صمت مسوول سرکشی از انها بودند، دولت ترخیص کالا را برای صنایع و کارگاهها هموار کرد. تصور کنید! آن هزارتوی ناخوشایند ترخیص در آنی باز شد و مواد اولیه از بنادر به سمت ۳۱ استان سرریز شدند چیزی که نتیجه ۶ جلسه کارگروه زیربنایی جنگ به ریاست وزیر صمت بود که ۳۴ مصوبه داشت و نهایتا بیش از یکمیلیون تن کالای دپو شده در گمرکات را آزاد کرد. باورش سخت است یک سوم کل دپوییهای کشور در بنادر را وسط جنگ ترخیص کرده باشند. کارهای نشدنی همیشه همینطورند؛ حاصل کنش جمعی.