حالا پس از سالها در نمایش «آماس» به کارگردانی آرش سنجابی بازی کرده که در تماشاخانه «سنگلج» روی صحنه است. او البته هرگز از تئاتر دور نبود و همیشه در این عرصه حضور جدی داشته است. فرهاد جم در گفتوگو با ایسنا، فراز و نشیبهای زندگی و فعالیت هنری در این سالها را روایت کرده است.
باید ببینیم نگاهمان چگونه است. آیا شما به عنوان یک بازیگر، برایت آنقدر مهم است که به خاطر فراموش نشدن، تن به هر کاری بدهی. من معتقدم اگر هم مدتی نامی از من نباشد، اتفاق خاصی نمیافتد، همچنانکه در تمام این سالها چنین بوده. بهخصوص در دهه ۸۰ که درگیر ساختن فیلم شدم و چند فیلم کوتاه و بلند ساختم و کمتر بازی کردم و دهه ۹۰ بیشتر درگیر نوشتن شدم؛ مجموعه داستان و رمان بودم و الان هم یک رمان دیگر آماده چاپ دارم. بنابراین برایم اولویت ندارد که حتما سرتیتر روزنامهها باشم. اگر بخواهم صادقانه بگویم، در سریال «همسران» آنچنان از بابت دیده شدن، اقناع شدم که بعد از آن دوست داشتم دیگر دیده نشوم.
کل دهه ۷۰ به نوعی پکیجی شد که در آن خیلی دیده شدم و بعد از آن دوست نداشتم دیده شوم بلکه دوست داشتم به دنبال علایقم بروم که رفتم؛ فیلم ساختم و داستان نوشتم و منتشر کردم. حالا رسیدهایم به سال ۱۴۰۴ و آن گزیدهکاری که شما میگویید همین است. دوست دارم در کاری حضور داشته باشم که به دلم بنشیند و آن را دوست داشته باشم. الان همزمان سریال «ساحره» را هم کار میکنم به کارگردانی حمیدرضا لوافی و تهیهکنندگی سید رامین موسوی که داستان خاصی دارد و در حال تصویربرداری هستیم. شاید درک داستانش برای تماشاگران، کمی دشوار باشد ولی امیدوارم دیده بشود.
«همسران» تکهای از تاریخ تلویزیون است و به قول امروزیها ترند شد. هرچند پیش از این کار، آقایان بیژن بیرنگ و زندهیاد مسعود رسام، «محله برو بیا» و «محله بهداشت» را ساخته بودند ولی با «همسران»، آن خلاقیت و نوع نگاهشان به مدیوم تلویزیون ناگهان شکوفا شد. در سالهای بعد از جنگ، این مجموعه، اتفاق خیلی مهمی را رقم زد. در آن مقطع سریالی که در آن زن و شوهر به یکدیگر نگاه کنند و درباره مسائل دو نفره و خانه و خانواده خود صحبت کنند، نداشتیم.
دیگر سریال آن دهه «آینه» بود که شکل دیگری داشت. اما از جایی به بعد، فانتزی «همسران» بیشتر هم شد، آن فانتزی در آن سالها اتفاق نادری بود. همه اینها برآمده از ذهنیتهای بیژن بیرنگ و مسعود رسام بود و کل گروه هم پیشنهادهای خود را میدادند و اتفاقات خوبی که در متن رخ میداد. همان گونه که گفتید، کار عزیزی بود و همچنان هم هست چراکه هنوز هم تماشاگران نسلهای بعد مثلا بچههای دهه ۹۰ که الان نوجوان هستند، به تماشای تکرار آن مینشینند یعنی کاری که بیش از ۳۰ سال از ساخت آن میگذرد، همچنان تماشاگر دارد.
شخصی پاسخ میدهم؛ فضا و رویکرد سازندگان، خیلی تفاوت کرده و پروسه ساخت آثار شتابزده شده است. آن زمان به سادگی از کارها نمیگذشتند و کیفیت را فدای کمیت نمیکردند و نمیگفتند مگر پروژه ما را کسی میبیند. اتفاقا به این فکر میکردند که کارشان دیده میشود و باید اثری اصولی و با کیفیت از آب دربیاید. اینها تفاوتهایی است که در این سی سال ایجاد شده و به تبع آن، الان از خیلی چیزها چشمپوشی میکنند.
اصلا انتخاب من برای بازی در «همسران»، بر اساس همان چیزهایی بود که به آن اعتقاد دارم، گاه، یک آشنایی، یک صدا زدن، یک دیدار، مسیری را برای آدم باز میکند و الان بعد از ۳۴ سال که به آن فکر میکنم، میبینم که عجب! آن تماس تلفنی،آن دیدارِ پشتبندش و... همه ما در زندگی چنین چیزی را تجربه میکنیم. مثل اینکه به جای انتخاب یک کوچه، کوچه دیگری را انتخاب میکنیم و اتفاقا، دوستی را در آن کوچه میبینیم و گپ و گفتی و ناگهان به مسیری متفاوت وارد میشویم. همان طور که گفتم، باید اعتقاد داشته باشی که هر اتفاقی برایت رخ میدهد، خیر است. این خیلی مهم است.
اول متن. اگر متنهای شناختهشده از ادبیات نمایشی جهان باشد که در اولویت است. و در کنار آن متنهای نویسندگان حرفهای خودمان. البته گاهی هم متنی هست که نویسندهای ناشناس نوشته و اتفاقا نمایشنامه خوبی است. اما گاهی واقعا درگیریهای دیگر، فرصت تمرین تئاتر را نمیدهد. بازی در تئاتر نیازمند تمرین طولانی است. آمادهسازی و اجرای تئاتر دستکم به دو ماه تمرین نیاز دارد و اگر در کنارش کار دیگری داشته باشیم، هماهنگی میان اینها کمی دشوار میشود.
با این همه اگر متن قابل اعتنایی از سوی کارگردانی خوب پیشنهاد بشود، استقبال میکنم. بازی در تئاتری که کیفیت قابل قبولی داشته باشد، خیلی هم خوب است. البته متاسفانه الان تئاتر هم مانند سینما شده یعنی یکسری نمایشها اجرا میشود که هرچند خیلی هم مورد استقبال قرار میگیرند، ولی اجراهای دندانگیر و قابل تاملی نیستند و ارزشهای تئاتری چندانی ندارند ولی در هر حال اجرای همینها هم، خوب است چون این چرخه باید بچرخد.
زیرا افرادی هستند که منبع درآمدشان تئاتر، است. بنابراین این چرخه باید باشد ولی در کنار آن باید نمایشهای باکیفیت و ارزشمند هنری هم روی صحنه برود. خیلی وقت است که یک اجرای باکیفیت از نمایشنامههای شکسپیر ندیدهام. شاید آخرین اجرای خوبی که از شکسپیر دیدم، «هملت» به کارگردانی قطبالدین صادقی بود که میکاییل شهرستانی، نقش «هملت» را بازی میکرد.
الان خیلی اجرا در سطح تهران روی صحنه میرود؛ شاید بیش از شبی ۱۰۰ نمایش که خیلی خوب است ولی آیا گروههای نمایشی با اجرای تئاتر در سالنهای خصوصی و کرایههایی که این سالنها میگیرند، میتوانند هزینههای خود را تامین کنند. آیا دغدغه پرداخت اجاره خود را ندارند، یا مثلا اینکه تماشاگر بیاید یا نه و... اینها برای یک گروه نمایشی، دلمشغولی است ولی باز هم میبینیم در سالنهای خصوصی، نمایشهای متعددی روی صحنه میرود و جای امید است که در میان این صد نمایش، دستکم ۱۰ اثر قابل اعتنا و موفق هم باشند. به هر حال این چرخه باید بچرخد چون همانگونه که اشاره کردم، یکسری افراد که عوامل مختلف تئاتر هستند، از این راه زندگی میکنند.