شگفت زدگی توماس فریدمن از 15 بار تشکر زلنسکی از ترامپ در 4 و نیم دقیقه!

عصر ایران پنج شنبه 06 شهریور 1404 - 19:41
من از سال ۱۹۷۸ خبرنگار بوده‌ام. اما هرگز ندیده‌ام رهبری سیاسی مثل ولودیمیر زلنسکی ناچار شود طی چهار دقیقه و نیم ملاقات حضوری با رئیس‌جمهور آمریکا در برابر خبرنگاران، 15 بار از او تشکر کند. این تقدیر جدا از چاپلوسی‌های سایر رهبران اروپایی است که برای جلب رضایت ترامپ صورت گرفته است!


    عصر ایران؛ لیلا احمدی (ترجمه و تحلیل)- توماس فریدمن روزنامه نگار و تحلیل‌گر مشهور به تازگی ( 19 اوت 2025) درنیویورک تایمز نوشت:

    "در میانه‌ جنگ خونین اوکراین، بار دیگر دونالد ترامپ در کانون توجه دیپلماسی جهانی قرار گرفته است. به‌رغم لفاظی‌ها و هماوردطلبی‌هایش، آنچه بیش از همه در تحلیل‌ها برجسته است، نه توان او برای پایان‌دادن به جنگ، که ناآشنایی و بیگانگی‌اش با سنت‌ها، ارزش‌ها و منافع بنیادین سیاست خارجی آمریکا و متحدان غربی است. توماس فریدمن، ستون‌نویس برجسته‌ نیویورک‌تایمز، در این مقاله نشان می‌دهد که رویکرد شخصی، سطحی و گاه فریب‌خورده‌ی ترامپ در برابر پوتین و زلنسکی، تهدیدی برای آینده‌ اوکراین و خطری برای پیوند فراآتلانتیک و اعتبار ایالات متحده در جهان است."
                                                                                      ➖➖➖➖➖
توماس فریدمن: در تحلیل نمایشی که این روزها با حضور ترامپ، پوتین، زلنسکی و رهبران اروپایی به روی صحنه رفته، می‌کوشم جانب انصاف را نگه دارم. بی‌تردید خواست ترامپ برای پایان‌دادن به جنگ خونین اوکراین ستودنی است، اما شیوه‌‌اش کاملاً شخصی، بداهه و گاه مضحک است. پیش از هر سازش دشوار، اطرافیان باید انرژی بی‌پایانی صرف کنند تا خودبزرگ‌بینی‌اش را تقویت و خشمش را مهار کنند.

  این نمایش تکراری مرا شدیداً مشوش کرده است. من از سال ۱۹۷۸ خبرنگار بوده‌ام و مذاکرات دیپلماتیک متعددی را پوشش داده‌ام، اما هرگز ندیده‌ام رهبری سیاسی مثل ولودیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهور اوکراین ناچار شود طی چهار دقیقه و نیم ملاقات حضوری با رئیس‌جمهور آمریکا در برابر خبرنگاران، پانزده بار از او تشکر کند. این تقدیر جدا از چاپلوسی‌های سایر رهبران اروپایی است که برای جلب رضایت ترامپ صورت گرفته است.

  متحدان ما پیش از آن‌که اصلاً بتوانند به صلح با ولادیمیر پوتین بیندیشند، باید این‌همه انرژی صرف کنند تا ترامپ را راضی نگاه دارند و بیم آن دارند پیش از آن‌که پوتین از روبه‌رو موشک پرتاب کند، با پست‌های شبکه‌های اجتماعی‌اش از پشت خنجر بخورند.

   رئیس‌جمهور ما نمی‌فهمد فحوای کلام پوتین چیست. انگار یکی به آدم بگوید: «با من ازدواج کن و در غیر این‌صورت کشته خواهی شد». واضح است که زلنسکی در این وضعیت به چیزی بیش از مشاور ازدواج آمریکایی نیاز دارد و پرسشی اساسی این است که این روند چگونه می‌تواند به نتیجه برسد؟

  سال‌ها تجربه به من می‌گوید ترامپ کوچک‌ترین درکی از معنای حقیقی این جنگ ندارد. او در تاریخ هشتاد سال گذشته آمریکا بی‌مانند است. ترامپ هیچ همدلی درونی با اتحاد فراآتلانتیک و تعهد مشترک آن به دموکراسی، بازار آزاد، حقوق بشر و حاکمیت قانون ندارد؛ اتحادی که بزرگ‌ترین دوره‌ رفاه و ثبات را برای بیشترین جمعیت در تاریخ جهان پدید آورده است.

  ترامپ به ناتو همچون مرکز خریدی می‌نگرد که مالکش ایالات متحده است و مستأجرانش اجاره کافی نمی‌پردازند و اتحادیه‌ اروپا را مرکز خریدی رقیب می‌بیند که باید با تعرفه‌‌گذاری به تعطیلی کشانده شود. تصور ناتو به‌عنوان سپری برای حفاظت از ارزش‌های غربی و اتحادیه‌ اروپا به‌عنوان بزرگ‌ترین دستاورد سیاسی مدرن که قاره‌ای گرفتار جنگ‌های قبیله‌ای و مذهبی را به ثبات رسانده، برای ترامپ بیگانه است.

  با تحلیل بیل بلِین، معامله‌گر اوراق قرضه و تحلیلگر اقتصادی بریتانیایی، موافقم که می‌گوید: چاپلوسی رهبران اروپا در برابر ترامپ نشان می‌دهد رشته‌ی اعتمادی که هشتاد سال اقتصاد فراآتلانتیک را پابرجا نگه داشته و برای آمریکا سودمند بوده، از هم گسسته است. پایان این نظم، اقتصاد جهانی را به‌سوی آسیا و الگوهای تجاری تازه خواهد راند.

   پس جای شگفتی نیست اگر ترامپ نیاز درونی برای پیوستن اوکراین به غرب نداشته باشد و یورش پوتین را همان تلاش برای تکه‌تکه کردن غرب، به تلافی فروپاشی اتحاد شوروی بپندارد.

  برای درک کامل میزان توهم ترامپ کافی است گفت‌وگوی استیو ویتکاف (فرستاده‌ ویژه‌ او در دیدار با پوتین) با تاکر کارلسون در ماه مارس را مرور کنیم که دقیقاً پس از دومین دیدار ویتکاف با پوتین در کرملین انجام شد. کارلسون پرسید: «نظرت درباره‌اش چه بود؟»

  ویتکاف می‌گوید: «از او خوشم آمد. حس کردم با من صادق است… مگر می‌شود با ابرقدرتی هسته‌ای اختلافی را حل کرد، بی‌آن‌که میان‌تان اعتماد و حسن‌نیت شکل بگیرد؟»

  او ادامه می‌دهد: «در دومین دیدارمان، ماجرا وجهی شخصی‌تر یافت. پوتین پرتره‌ای زیبا از ترامپ (که به سفارش یکی از برجسته‌ترین هنرمندان روس کشیده بود) را به من سپرد تا به رئیس‌جمهور برسانم. من هدیه او را به آمریکا آوردم و تحویل دادم. خبرش در روزنامه‌ها چاپ شد، ولی در آن لحظه، بسیار سخاوتمدانه و تأثیرگذار بود. [پوتین] برایم تعریف کرد که وقتی ترامپ هدف سوءقصد قرار گرفت، به کلیسای محل رفت، با کشیش دیدار کرد و برای او دعا خواند؛ نه به این دلیل که رئیس‌جمهور ایالات متحده بود یا قرار بود بشود؛ چون دوستش بود و می‌خواست زنده بماند.

  واقعاً می‌‌توانی تصور کنی که آن‌جا نشسته‌ای و چنین سخنانی را می‌شنوی؟

بازگشتم، پیام او را به رئیس‌جمهورمان رساندم و پرتره را به او دادم. ترامپ آشکارا تحت تأثیر قرار گرفت. این همان پیوندی است که توانستیم دوباره برقرار کنیم. چگونه؟ با مفهومی ساده به نام "ارتباط انسانی" که بسیاری می‌گویند نباید برقرار شود، چون پوتین موجود پلشتی است. اما من پوتین را آدم بدی نمی‌دانم. جنگ و زمینه‌های منتهی به آن، وضعیت پیچیده‌ای ایجاد می‌کند و هیچ‌وقت همه‌چیز به یک نفر ختم نمی‌شود. درست است؟»

 بله، ماجرا به همین‌جا ختم نمی‌شود. ترامپ به‌قدری در توهماتش نسبت به پوتین غوطه‌ور است که روز دوشنبه، در نشست با رهبران اروپایی، (در حالی‌که صدایش از میکروفونی باز ضبط می‌شد) خطاب به امانوئل مکرون، درباره‌ پوتین چنین گفت: «فکر می‌کنم می‌خواهد برایم معامله‌ای ترتیب دهد. می‌فهمی چه می‌گویم؟ هرچند دیوانه‌وار به نظر می‌رسد.»

  اکنون باید پرسید: آیا حتی یک دیپلمات آمریکایی در مسکو یا یک تحلیلگر سیا در کار نیست که به ویتکاف و ترامپ مشاوره دهد؟ به جرئت می‌توان گفت نه؛ چون هیچ کارشناس معتبری نخواهد گفت: «ما به این نتیجه رسیده‌ایم که شما درست می‌گویید و همه‌ ما در اشتباه بوده‌ایم: پوتین آدم بدی نیست، فقط به‌دنبال صلحی عادلانه با اوکراین است و وقتی می‌گوید برای ترامپ دعا کرده، باید حرفش را باور کنید.»

  اما حقیقت چیز دیگری است. اگر پوتین واقعاً برای جان ترامپ دعا کرده باشد، صرفاً به این دلیل است که می‌داند هیچ رئیس‌جمهور آمریکایی دیگری را نمی‌توان چنین به سهولت بازیچه قرار داد. پوتین نه اکنون و نه هیچ‌گاه در گذشته به دنبال صلح با اوکراین نبوده. آنچه او می‌خواهد، تصاحب بخشی از این سرزمین است و اگر مجال‌اش را بیابد، سراسر اوکراین را می‌خواهد.

 «ریشه‌ اصلی» جنگ اوکراین، وام‌دار عبارتی محبوب از پوتین است که گویا سبب سردرگمی و آشفتگی ترامپ در مسیر صلح شده است. او نمی‌تواند بفهمد که پوتین صلح نمی‌خواهد، پیروزی می‌طلبد. لئون آرون، پژوهشگر روسیه و نویسنده‌ کتاب <سوار بر ببر> درباره روسیه‌ ولادیمیر پوتین و استراتژی‌های جنگی‌اش به من می‌گفت: «پوتین به دلایل گوناگونِ ایدئولوژیک و ملاحظات سیاسیِ داخلی باید اوکراین را تصرف کند. او از این هدف و قربانی‌دادن برای آن دست برنخواهد داشت، مگر آنکه غرب هزینه‌ جنگ را از نظر نظامی و اقتصادی برایش چنان سنگین سازد که نتواند ادامه دهد.»

 [م. کتاب «سوار بر ببر» لئون آرون، تحلیلی ژرف از روسیه‌ پوتین است. نویسنده نشان می‌دهد چگونه پوتین با ناسیونالیسم، بازنویسی تاریخ و جنگ، قدرتش را تحکیم کرده و رؤیای احیای شوروی را دنبال می‌کند. اوکراین میدان اصلی این پروژه است؛ جنگی که پوتین نه می‌تواند ببرد، نه ترک کند.]

  سخنم را همان‌گونه که آغاز کردم، به پایان می‌برم: ترامپ و ویتکاف در این مورد حق دارند که باید جلوی ادامه‌ جنگ و کشتار گرفته شود و درست می‌گویند که برای این هدف باید با پوتین ارتباط برقرار کرد. من نیز با هر دو اصل موافقم. اما اگر خواهان صلحی پایداریم، نخست باید دریابیم پوتین کیست و چه می‌خواهد. پوتین دشمن ما و جنایتکاری خونسرد است. او هرگز دوست رئیس‌جمهور نبوده و نخواهد بود. تصور ترامپ، خیال خامی است که تصمیم گرفته آن را واقعیت بپندارد.

  وقتی همه‌ این واقعیت‌ها را کنار هم می‌گذاریم، فقط به یک نتیجه می‌رسیم: تنها راه پایدار برای توقف جنگ و جلوگیری از تکرار دوباره‌ آن، تعهد یکپارچه و مستمر غرب است، به‌نحوی‌که اوکراین تا بن‌دندان به منابع نظامی مجهز شود و پوتین دریابد ارتش‌اش محکوم به فروپاشی است. ایالات متحده هم باید تضمین‌های امنیتی محکمی فراهم کند تا روسیه بار دیگر جسارت آغاز تهاجم مشابه را به خود ندهد. هم‌زمان لازم است واشنگتن متحدان اروپایی‌اش را برانگیزد تا وعده دهند اوکراین روزی به اتحادیه‌ اروپا خواهد پیوست و برای همیشه در دل غرب جای خواهد گرفت.

  مجازات واقعی پوتین برای برپاکردنِ این جنگ آن است که او و مردم‌اش از این پس همواره به غرب بنگرند و در برابرشان، اوکراینی ببینند که حتی اگر کوچک‌تر از اوکراین امروز باشد، به دموکراسیِ اسلاویِ مبتنی بر بازار آزاد بدل شده است؛ درست در نقطه‌ مقابل روسیه‌ی‌ رو به زوال که همچنان گرفتار استبداد و الیگارشی است.

  ترامپ چگونه می‌تواند این حقیقت را درک کند؟ او شورای امنیت ملی را از درون تهی ساخته، وزارت خارجه را کوچک و کم‌اثر کرده، رئیس آژانس امنیت ملی و معاونش را بنا به توصیه‌ دلقکی توطئه‌باور (لارا لومر) برکنار کرده و فردی شیفته‌ پوتین (تولسی گَبّارد) را در رأس دستگاه اطلاعات ملی نشانده است. در چنین شرایطی، چه‌کسی می‌تواند حقیقت را به او بگوید؟ هیچ‌کس.

  هیچ‌کس به‌جز سرزمین وحشی اوکراین. حقیقت در سنگرهای دونباس نهفته است. حقیقت، بیست هزار کودکی است که کی‌یف می‌گوید پوتین آن‌ها را ربوده. حقیقت، یک میلیون و چهارصد هزار سرباز روس و اوکراینی است که قربانی رؤیای تب‌آلود پوتین برای بازگرداندن اوکراین به «مام روسیه» شده‌اند. حقیقت در چهره‌ غیرنظامیانی متبلور است که با پهپادهای روسی جان باخته‌اند؛ درست وقتی که ترامپ در آلاسکا برای پوتین فرش قرمز پهن می‌کرد.

 اگر ترامپ این واقعیت‌ها را نادیده بگیرد و راهبرد صلح‌اش را نه بر دانش و تجربه، که بر پایه‌ خودبزرگ‌بینِی بیمارگونه و ضدیت عمیق با غرب بنا کند، این جنگ بیش از پیش به میدان جنگ شخصی او بدل خواهد شد. اگر در این میدان، پوتین پیروز و اوکراین شکست‌خورده از کار درآید، نه‌فقط اوکراین که حیثیت و آینده‌ ترامپ نیز زخمی جبران‌ناپذیر خواهد خورد.
                                                                         ➖➖➖➖➖➖

  یادداشت مترجم

   مقاله‌ اخیر توماس فریدمن درباره‌ دیپلماسی اوکراین، در ظاهر نقدی است بر نحوه‌ مواجهه‌ دونالد ترامپ با جنگ و صلح در اروپای شرقی، اما در باطن، پرسشی بنیادین را پیش می‌کشد: آیا ترامپ اصولاً نماینده‌ سنت دیپلماسی آمریکایی است یا به‌گونه‌ای «غیرآمریکایی» با جهان رفتار می‌کند؟ فریدمن با بهره‌گیری از تجربه‌ چند دهه‌ای در پوشش مذاکرات بین‌المللی، کوشیده نشان دهد که رفتار ترامپ فاقد منطق سیاست خارجی منسجم است و بنیان‌های اتحاد غربی را سست می‌کند. او یادآور می‌شود که از ۱۹۷۸ تاکنون هیچ‌گاه ندیده است رئیس‌جمهوری خارجی مانند زلنسکی ناگزیر شود بارها و بارها در خلال گفت‌وگویی کوتاه بارها از رئیس‌جمهور آمریکا تشکر کند و رهبران اروپایی نیز برای راضی‌نگه‌داشتن او به چاپلوسی بیفتند. این تصویر، به‌زعم فریدمن، گویای آن است که دیپلماسی ترامپ بیش از آن که معطوف به حل جنگ اوکراین باشد، به ارضای خشم و خودشیفتگی او محدود شده است.

  فریدمن سپس به ماهیت نگاه ترامپ به ناتو و اتحادیه‌ اروپا می‌پردازد. او استدلال می‌کند که ترامپ به ناتو مانند مرکز خریدی می‌نگرد که مستأجرانش اجاره‌ کافی نمی‌پردازند و اتحادیه‌ اروپا را رقیبی اقتصادی می‌بیند که باید با تعرفه‌ها نابود شود. این تعبیر، گرچه تند به نظر می‌رسد، اما در واقع ریشه در تجربه‌ سال‌های ریاست‌جمهوری ترامپ دارد. او بارها تهدید کرده آمریکا را از ناتو خارج خواهد کرد و تعرفه‌های سنگینی بر کالاهای اروپایی اعمال می‌کند. فریدمن این نگاه را گسست از هشتاد سال همبستگی فراآتلانتیک می‌داند؛ همبستگی‌ای که بر پایه‌ ارزش‌های مشترک دموکراسی، بازار آزاد و حاکمیت قانون بنا شده و در عمل بزرگ‌ترین دوره‌ رفاه و ثبات جهانی را رقم زده است. از دید او، ترامپ درکی غریزی از این میراث ندارد و در نتیجه، بیشتر به عامل تضعیف آن بدل شده است تا حافظ آن.

  مقاله همچنین با روایت استیو ویتکاف، فرستاده‌ ویژه‌ی ترامپ به پوتین، وارد جزئیات ملموس‌تری می‌شود. ویتکاف از دیدارهایش با پوتین و هدیه گرفتن پرتره‌ ترامپ سخن می‌گوید، از دعا کردن پوتین برای سلامتی ترامپ در کلیسا روایت می‌کند و حتی اظهار می‌کند که پوتین را «آدم بدی» نمی‌داند. فریدمن این روایت را نه نشانه‌ صمیمیت دیپلماتیک، که سندی از ساده‌لوحی و زودباوری ترامپ و اطرافیانش قلمداد می‌کند و به طعنه می‌نویسد اگر پوتین برای ترامپ دعا کرده باشد، فقط به این دلیل است که رئیس‌جمهور آمریکایی دیگری به سهولتِ او بازیچه نمی‌شود. به باور او، پوتین هرگز به‌دنبال صلح با اوکراین نبوده و فقط در پی تصاحب اوکراین است.

 فریدمن تحلیلش را با ذکر گفت‌وگو با لئون آرون، پژوهشگر روسیه، تعمیق می‌بخشد. به نقل از آرون، ریشه اصلی جنگ در این است که پوتین از منظر ایدئولوژیک و ملاحظات سیاسی داخلی نیاز دارد اوکراین را در قلمرو خود ببیند و جز با تحمیل هزینه‌ سنگین نظامی و اقتصادی بر او، از این هدف دست نخواهد کشید. بنابراین، هرگونه تلاش ترامپ برای میانجی‌گری صلح که بر سوءتفاهم نسبت به ماهیت پوتین بنا شده باشد، محکوم به شکست است.

 اما نقطه‌ اوج مقاله در بخش پایانی‌اش نهفته است؛ جایی که فریدمن راه‌حل پیشنهادی خود را ارائه می‌کند: تنها راه پایدار برای توقف جنگ، تجهیز گسترده و مداوم اوکراین از سوی غرب است، به‌گونه‌ای که پوتین یقین کند ارتشش نابود خواهد شد، در این راه، تضمین‌های امنیتی آمریکا و تعهد اروپا به پیوستن اوکراین به اتحادیه‌ اروپا ضرورت دارد. او تأکید می‌کند که مجازات حقیقی پوتین آن است که در برابر چشمانش اوکراینی آزاد و رو به شکوفایی وجود داشته باشد که تضادی آشکار با روسیه‌ استبدادی و فرسوده‌ او ایجاد کند.

  در عین حال، فریدمن با لحنی تند به کاستی‌های ساختاری دولت ترامپ اشاره می‌کند: تضعیف شورای امنیت ملی، کوچک کردن وزارت خارجه، اخراج مقامات اطلاعاتی بنا به توصیه‌ چهره‌های حاشیه‌ای و افراد همسو با پوتین در حساس‌ترین جایگاه‌ها. از نگاه او، چنین سیستمی نمی‌تواند حقیقت را به رئیس‌جمهور منتقل کند. حقیقت در «زمین وحشی اوکراین» نهفته است: در کودکان ربوده‌شده، سربازان کشته و زخمی و در غیرنظامیانی که قربانی پهپادهای روسی شده‌اند. اگر ترامپ این واقعیت‌ها را نبیند و همچنان استراتژی صلح خود را بر خودبزرگ‌بینی و ضدغرب‌گرایی استوار کند، این جنگ به جنگ او بدل خواهد شد و میراث سیاسی‌اش برای همیشه لکه‌دار می‌شود.

  با این حال، نقدهایی به مقاله‌ فریدمن وارد است. او بیش از اندازه بر تمایز ترامپ از سنت آمریکایی تأکید می‌کند و گاه فراموش می‌کند که خود ایالات متحده نیز در بسیاری از جنگ‌ها و مداخلات نظامی، منطقی مشابه پوتین ــ هرچند در چارچوبی دیگر ــ در پیش گرفته است. راه‌حل پیشنهادی او که همان افزایش حمایت نظامی از اوکراین است، گرچه از منظر بازدارندگی قابل دفاع است، اما پرسش‌های جدی درباره‌ تداوم جنگ و قربانیان انسانی ایجاد می‌کند. آیا تجهیز بی‌پایان اوکراین صرفاً جنگ را فرسایشی‌تر نمی‌کند؟ آیا غرب توان و اراده‌ سیاسی لازم برای چنین تعهد بلندمدت دارد؟ فریدمن به این پرسش‌ها چندان نمی‌پردازد. او در شخصیت‌پردازی ترامپ بیش از حد روان‌‌کاوی می‌کند و بر خودشیفتگی و ساده‌لوحی او تمرکز می‌کند، بی‌آنکه به ساختارهای اجتماعی و سیاسی در آمریکا بپردازد که چنین فردی را به قدرت رسانده‌اند.

  مقاله‌ فریدمن سند ارزشمندی است برای فهم نگرانی‌های بخشی از نخبگان آمریکایی نسبت به سیاست خارجی ترامپ. او هشدار می‌دهد که اگر ترامپ همچنان در توهم صمیمیت با پوتین باقی بماند، نه‌فقط اوکراین که اعتبار آمریکا و انسجام غرب قربانی خواهند شد. نقدی که می‌توان افزود این است که جنگ اوکراین صرفاً میدان تقابل ترامپ و پوتین یا آزمون اتحاد غرب نیست؛ عرصه‌ای است که پیچیدگی‌های ژئوپولیتیک، منافع اقتصادی و رنج انسانی هم‌زمان در آن تنیده شده‌اند.

 و در پایان، هم‌صدا با فریدمن باید گفت استراتژی ترامپ در اوکراین که با هدف پایان‌دادن به جنگ دنبال می‌شود، فاقد مبنای کارشناسی و دیدگاه راهبردی است و بیش از آنکه صلح بیاورد، اعتبار آمریکا و وجهه رئیس‌جمهور را به خطر می‌اندازد. مسیر پایدار مبتنی بر صلح، تعهد مداوم غرب به تقویت اوکراین و درک دقیق اهداف پوتین است.

منبع خبر "عصر ایران" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.