به گزارش خبرنگار مهر، سید اکبر میرجعفری شعر تازهای سروده است.
در ادامه غزل میرجعفری را با هم میخوانیم؛
*
کاسب جانمایهایم و سود نداریم
مرگ بر این زندگی! وجود نداریم
عمر در آتش گذشت و دود شد اما
کُندهٔ در آتشیم و دود نداریم
خسته و ناکوک در خرابهٔ متروک
ساعت خوابیم و دیر و زود نداریم
آهِ رهاییم در شبانهٔ طوفان
نقش نداریم ما، نمود نداریم
باد وزیده است و برده هرچه که بوده است
هیچ نشانی از آنچه بود نداریم
در چه خیالی؟ که نقش تازه ببافیم؟
نقشه نداریم، تار و پود نداریم
گرچه حصاریم و بعد پشت حصاریم
ساعت سگدو زدن حدود نداریم
میخ فرو رفته در سیاهی سنگیم
غرق هبوطیم ما، فرود نداریم
تخم نداریم و کرتهای که بکاریم
ما که به جز پشته پشته کود نداریم
گرچه کماکان بهرغم گونهشناسان
گونه به جز گونهای کبود نداریم،
طرفه مپندار اگر تبارشناسی
کشف کند عاقبت وجود نداریم...