فرونشست؛ میراث برداشت بی‌محابا

دنیای اقتصاد شنبه 15 شهریور 1404 - 00:05
در سال‌های اخیر پدیده فرونشست زمین به یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های زیست‌محیطی و توسعه‌ای ایران بدل شده است؛ بحرانی که در نگاه نخست شاید صرفا تغییر در سطح زمین به نظر برسد اما در واقع نشان‌دهنده فروپاشی آرام و تدریجی یکی از حیاتی‌ترین پشتوانه‌های بقا در این سرزمین است. آبخوان‌ها که همچون مخازن طبیعی در دل زمین شکل گرفته‌اند، طی دهه‌ها تحت فشار برداشت بی‌رویه قرار گرفته‌اند و امروز نشانه‌های بیلان منفی خود را به شکلی آشکار بر چهره شهرها و دشت‌ها حک کرده‌اند. این یادداشت کوششی است برای آن‌که با نگاهی تحلیلی و انتقادی نشان دهد چرا سیاست‌های آبی و کشاورزی کشور در دهه‌های گذشته، در غیاب یک اراده جدی برای تغییر، ما را به نقطه‌ای رسانده که هرگونه راه بازگشت دشوار و پرهزینه شده است.

زمانی که از آب‌های زیرزمینی سخن می‌گوییم در واقع از تعادلی حساس میان «تغذیه» و «تخلیه» صحبت می‌کنیم. آبخوان‌ها همچون حساب‌های بانکی‌اند که تنها در صورتی پایدار می‌مانند که میزان برداشت کمتر یا مساوی با ورودی باشد. بارش‌های کوهستانی، جریان رودخانه‌ها و نفوذ آب از سطح زمین اصلی‌ترین منابع تغذیه‌اند و این منابع نه تنها در ایران افزایش نیافته‌اند بلکه به دلیل تغییر اقلیم و کاهش بارندگی به‌شدت محدود شده‌اند. از سوی دیگر، برداشت بی‌محابا از چاه‌های کشاورزی، قنوات و منابع زیرزمینی سبب شده است که این توازن به سود تخلیه تغییر کند و در نتیجه سطح آب زیرزمینی هر سال پایین‌تر برود. وقتی این روند دهه‌ها ادامه پیدا کند، نه تنها آبخوان‌ها خالی می‌شوند بلکه ساختار فیزیکی زمین نیز تغییر می‌کند؛ همان‌گونه که اسفنجی خشک و فشرده می‌شود، لایه‌های رسوبی و دانه‌ریز در سفره‌های زیرزمینی هم نشست می‌کنند و پدیده فرونشست شکل می‌گیرد.

جنوب و جنوب‌غرب تهران نمونه‌ای روشن از این روند است. درحالی‌که بخش‌هایی از مرکز و شمال پایتخت به دلیل وجود لایه‌های دانه‌درشت و حتی ورود پساب‌های چاه‌های جذبی با افت شدید مواجه نشده‌اند، دشت‌های اطراف شهریار، اتوبان آزادگان و اسلامشهر به‌وضوح آثار فرونشست را تجربه کرده‌اند. این تفاوت نشان می‌دهد که بحران نه صرفا یک پدیده کلی بلکه واقعیتی است که به شرایط زمین‌شناسی و میزان فشار برداشت بستگی مستقیم دارد. به بیان دیگر، حتی در یک کلان‌شهر می‌توان تفاوت میان مناطق بحرانی و مناطق کم‌خطر را مشاهده کرد و همین امر اهمیت مدیریت محلی و دقیق منابع آب را آشکار می‌سازد. در برابر این وضعیت، آنچه به‌عنوان راهکار مطرح می‌شود به دو دسته کوتاه‌مدت و بلندمدت تقسیم می‌گردد. در کوتاه‌مدت شاید بتوان با اعمال محدودیت‌هایی بر برداشت از چاه‌ها یا کنترل بخشی از مصارف، سرعت افت را کاهش داد اما راه‌حل واقعی تنها در بلندمدت معنا پیدا می‌کند؛ جایی که باید پرسید چرا اساسا چاه‌ها تا این اندازه فعال‌اند و چرا بار اصلی توسعه کشاورزی بر دوش منابع زیرزمینی قرار گرفته است.

پاسخ روشن است: مدل توسعه‌ای که طی بیش از نیم‌قرن گذشته در ایران دنبال شده، بر گسترش سطح زیرکشت و افزایش تولیدات کشاورزی متکی بوده است، بی‌آنکه به محدودیت‌های آبی این سرزمین خشک توجه کند. نتیجه آن شده که امروز حدود ۹۰ درصد مصرف آب کشور به کشاورزی اختصاص دارد و بخش بزرگی از آن از دل آبخوان‌ها تامین می‌شود. طبیعی است که در چنین شرایطی هرگونه بحث از تعادل آبخوان‌ها بی‌معنا باشد، چرا که ورودی محدود است و خروجی بی‌پایان. راهکار بنیادین در این میان چیزی جز کاهش برداشت از چاه‌های کشاورزی نیست. اما کاهش برداشت تنها با تغییر جدی در الگوی توسعه ممکن می‌شود. اگر همچنان بر کشاورزی پرمصرف و کم‌بازده تکیه کنیم، هیچ امیدی به بهبود وضعیت نخواهیم داشت. معنای واقعی این تغییر چیزی فراتر از بستن چند چاه یا محدود کردن سطح زیرکشت است.

کشور نیازمند ریل‌گذاری تازه‌ای است که مسیر توسعه را از کشاورزی آب‌بر به سمت صنعتی‌سازی و ایجاد اشتغال‌های جایگزین هدایت کند. تنها در این صورت می‌توان امیدوار بود که فشار بر آبخوان‌ها کاهش یابد و روند فرونشست مهار شود. این همان اراده سیاسی است که تاکنون وجود نداشته و بدون آن، هر برنامه‌ای صرفا در سطح توصیه باقی می‌ماند. با این همه نباید فراموش کرد که تغییر الگو نه کاری ساده است و نه کوتاه‌مدت. کشاورزی برای بسیاری از مناطق کشور تنها منبع معیشت به شمار می‌رود و حذف یا کاهش آن بدون فراهم کردن فرصت‌های جایگزین به معنای بحران اجتماعی خواهد بود. بنابراین سیاستگذاری باید به‌گونه‌ای باشد که همزمان با کاهش تدریجی سطح زیرکشت، صنایع کم‌آب‌بر و اشتغال‌های نوین در همان مناطق توسعه یابند. این فرآیند نیازمند برنامه‌ریزی چندلایه، سرمایه‌گذاری گسترده و نیز اقناع اجتماعی است. نادیده گرفتن این ابعاد به معنای شکست هرگونه سیاست در همان ابتدای راه خواهد بود. از سوی دیگر، جامعه باید بپذیرد که دوران اتکا به منابع زیرزمینی به پایان رسیده است.

تجربه نشان داده که هیچ فناوری یا پروژه انتقال آب نمی‌تواند جایگزین آبخوان‌های طبیعی شود. سدها و طرح‌های انتقال ممکن است در کوتاه‌مدت بخشی از مشکل را حل کنند اما در بلندمدت خود به عامل فشار بیشتر بر منابع زیرزمینی بدل می‌شوند. آنچه باقی می‌ماند ضرورت مدیریت تقاضا و تغییر در مصرف است؛ ضرورتی که هر قدر بیشتر به تاخیر بیفتد، هزینه‌های اقتصادی و اجتماعی سنگین‌تری تحمیل خواهد کرد. فرونشست زمین را باید زبانی برای بیان هشدار طبیعت دانست. ترک‌هایی که در دشت‌های اطراف تهران پدید آمده‌اند و ساختمان‌هایی که با نشست نامرئی زمین دچار ترک‌های خطرناک شده‌اند، همگی نشانه‌هایی‌اند از یک بحران عمیق‌تر. این بحران نه‌فقط زندگی امروز که آینده نسل‌های بعدی را نشانه گرفته است. اگر امروز برای حفظ تعادل آبخوان‌ها اقدام نکنیم، فردا با سرزمینی مواجه خواهیم بود که نه تنها کشاورزی در آن ناممکن شده بلکه زیرساخت‌های شهری و صنعتی آن نیز در معرض تهدید قرار گرفته‌اند.

در نهایت باید تاکید کرد که مساله آب و فرونشست تنها یک چالش محیط‌زیستی نیست، بلکه مساله‌ای امنیتی، اجتماعی و اقتصادی است. فرونشست می‌تواند شبکه حمل‌ونقل، خطوط انتقال انرژی و حتی سکونتگاه‌های انسانی را به خطر بیندازد. هزینه‌های بازسازی و جبران خسارت به‌مراتب بیشتر از هزینه پیشگیری خواهد بود. از این‌رو عقلانیت حکم می‌کند که هرچه زودتر به جای تداوم سیاست‌های گذشته، تصمیم‌های دشوار اما ضروری برای کاهش سطح زیرکشت و مدیریت منابع آب گرفته شود. شاید این تصمیم‌ها در کوتاه‌مدت خوشایند نباشند اما تنها راهی‌اند که می‌توانند از نابودی تدریجی سرزمین جلوگیری کنند. 

*   کارشناس مدیریت منابع آب

منبع خبر "دنیای اقتصاد" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.