به گزارش اقتصادنیوز، تحولات اخیر خاورمیانه، از جمله جنگ غزه و افزایش تنشها در کرانه باختری، فشارهای داخلی و منطقهای بر اسرائیل را افزایش داده است. همزمان، چشمانداز عادیسازی روابط اسرائیل با عربستان و دیگر کشورهای عربی، با محدودیتهای سیاسی و اقتصادی مواجه است. این درحالی است که همچنان اراده جدی برای اقدامات عملی در این زمینه همچنان دیده نمیشود.
جاشوا یافه در نشنال اینترست نوشت: فلسطین اشغالی سرزمینی است که همواره با نام پیامبران گره خورده است. بواز بیسموت، رئیس کمیته روابط خارجی و دفاعی کنست اسرائیل در نخستین سفر خود در بازدید از چندین شهرک در کرانه باختری به تازگی گفته است: «عادیسازی ارتباط با عربستان مقوله مهمی است، اما اعمال حاکمیت از آن مهمتر است که به یاری خدا به زودی به آن میرسیم، چرا که این جنگ باید تمام شود.»
این لحن مطمئن ممکن است اغراقآمیز به نظر برسد؛ با این حال احتمال تحقق آن در زمینه گسترش عادیسازی روابط با جهان عرب و اعمال نوعی حاکمیت از جانب اسرائیل در کرانه باختری و حتی غزه چندان دور از ذهن نیست. هدف از چنین روندی نه الحاق رسمی و کامل سرزمینهای اشغالی، بلکه تغییر چارچوب حکمرانی در این مناطق است؛ به این معنی که بهجای اداره مناطق توسط ارتش و محاکم نظامی، قوانین مدنی و عادی اسرائیل بر آنها اعمال شود.
چنین اقدامی، از منظر حقوقی تفاوت بنیادینی با وضعیت پیشین ندارد، اما از نظر سیاسی حامل پیامی روشن است: القای این تصویر که کرانه باختری نه یک سرزمین اشغالی، بلکه بخشی طبیعی از ساختار حکومتی اسرائیل است.
در الگوی تکرار شونده کنونی، هر تحولی در غزه، به واکنشهایی در کرانه باختری منجر میشود، الگویی که میتواند پیامدهای مهمی برای «پیمان ابراهیم» داشته باشد.
در مرحله نخست، کنش شکل میگیرد، صدها هزار اسرائیلی در خیابانها دست به اعتراض میزنند و خواستار توافقی برای آزادی گروگانها و برقراری آتشبس در غزه میشوند. کشورهای غربی وعده میدهند که در سازمان ملل به نفع شناسایی دولت فلسطین رأی خواهند داد و ایالات متحده نیز برای تحقق یک واکنش جدی بشردوستانه به دولتها فشار میآورد. این درحالی است که ارتش اسرائیل برای تأمین نیروی انسانی نظامی برای حملات جدید با دشواری روبهرو است.
سپس، واکنش پدیدار میشود: احزاب راستافراطی مانند «صهیونیسم دینی» و «عوتسما یهودیت» نگران عقبنشینی احتمالی بنیامین نتانیاهو هستند و تهدید به خروج از ائتلاف میکنند. نتانیاهو نیز تنها میتواند تا حدی قانون سربازگیری از جامعه حریدیها را، که به خدمت اجباری یهودیان فوقارتدوکس مربوط است، تعدیل کند، اما این اقدام نیز برای جلب رضایت احزاب مذهبی چون شاس و یهودیت توراتی کافی نیست. در نتیجه، تنها ابزار باقیمانده برای کاهش فشار سیاسی در اختیار نتانیاهو، تحولات و سیاستهای کرانه باختری است.
ارتش اسرائیل دامنه عملیات دیوار آهنین را به سایر مناطق کرانه باختری گسترش داده است. در همین حال، وزیر امنیت ملی اسرائیل، ایتامار بنگویر، مراسم دعا بر فراز کوه معبد (مسجدالاقصی) برگزار و دولت نیز با ساخت ۳۴۰۱ واحد مسکونی جدید در منطقه E1 نزدیک به معالیه آدومیم موافقت کرد.
از سوی دیگر، وزیر دارایی اسرائیل این طرحهای شهرکسازی را ناقوس مرگ برای ایده دولت فلسطینی توصیف کرده و گفته است: ایده دولت مستقل فلسطینی نه با شعار دادن، بلکه با عمل از روی میز سیاست حذف میشود. هر شهرک، هر محله، و هر واحد مسکونی جدید، میخی دیگر بر تابوت این ایده خطرناک است.
اگرچه این سخنان تا حدی اغراقآمیز هستند، زیرا هنوز هیچکدام از این طرحها اجرا نشدهاند، اما پیامی آشکار را مخابره میکنند: وجود اراده سیاسی اسرائیل برای به حاشیه راندن کامل ایده تشکیل دولت مستقل فلسطینی.
بنیامین نتانیاهو به زمان بیشتری برای رسیدن به وضعیت نهایی مورد نظر خود در غزه نیاز دارد؛ وضعیتی که در آن حماس دیگر تهدید نیست و اسرائیل نیز بهعنوان یک نیروی اشغالگر شناخته نمیشود. اما آنچه او ابدا نمیخواهد، تقویت جایگاه تشکیلات خودگردان فلسطین در شکل کنونی آن یا ایجاد هر تلاشی برای تشکیل دولت مستقل فلسطینی است.
با این حال، هرچه بحران در کرانه باختری تشدید شود، عربستان سعودی بیشتر در روند عادیسازی به موضع دشوار و انفعالی سوق داده میشود.
پیش از آغاز جنگ، موضع غیررسمی عربستان سعودی این بود که اسرائیل باید وارد روندی از مذاکرات با فلسطینیها شود؛ روندی که امکان عقبنشینی یکجانبه از آن وجود نداشته باشد. این الزام میتوانست به شکل ارائه تضمینها یا تعهدات سیاسی از همان آغاز باشد. برای ریاض، شکل و شیوه این تعهد چندان اهمیتی نداشت؛ آنچه اهمیت داشت، وجود التزام واقعی اسرائیل به فرایند سیاسی بود.
در این چارچوب، اگر فلسطینیها پیشنهاد را رد میکردند یا عوامل پیشبینینشدهای خارج از کنترل اسرائیل مانع پیشرفت مذاکرات میشد، عربستان همچنان میتوانست روند عادیسازی روابط با اسرائیل را ادامه دهد.
جنگ در غزه، دامنه قدرت اسرائیل در مانورهای دیپلماتیک را بهطور چشمگیری کاهش داده است. در همین بستر، عربستان سعودی و فرانسه با میزبانی مشترک یک کنفرانس چندجانبه در سازمان ملل متحد، پیشگام این روند شدهاند. خروجی این نشست، اعلامیه نیویورک بود که خواستار ایجاد یک روند زمانبندیشده برای حلوفصل همه مسائل باقیمانده میان اسرائیل و فلسطین در مناقشه کنونی شد.
این ائتلاف بینالمللی صراحتا تاکید میکند که این تشکیلات خودگردان فلسطینی است که باید کنترل غزه را در دست گیرد و ائتلاف جهانی طراحیشده از سوی سازمان ملل، بهعنوان سازوکار پیگیری و نظارت، از طریق مجموعهای از کارگروههای تخصصی عمل خواهد کرد.
تصور به درازا کشیدن این فرایند بدون رسیدن به نتایج قطعی، حتی به علت دلایلی خارج از کنترل اسرائیل، قابل تصور است. با اینحال، اکنون این فرانسه و عربستان سعودی هستند که عزم جدی برای انجام اینکار دارند، نه شخص نتانیاهو.
این شرایط بهطور آشکار با منافع و خطوط قرمز دولت راستگرای اسرائیل همخوانی ندارد، و آنها هرگز حاضر به پذیرش چنین الزامات و محدودیتهایی نخواهند شد.
چنین شرایطی برای اسرائیل، درست شبیه گیر افتادن در یک پیشبینی خود تحققبخش است؛ درواقع، اگر عادیسازی رابطه با عربستان تا این اندازه دور از دسترس است و روند عادیسازی با دیگر کشورهای عربی نیز مشروط به تحقق خواستههای عربستان باشد، چرا نتانیاهو باید از چشمانداز خود کوتاه بیاید؟ شاید اسرائیل به صورت مستقیم به واقعیت تلخ دور از دسترس بودن عادیسازی ارتباط با کشورهای عربی اعتراف نکند، اما به خوبی از آن آگاه است.
در این شرایط، نقش ایالات متحده در این معادله چیست؟ در فوریه گذشته و آغاز دولت دونالد ترامپ، امیدواریهای زیادی برای ایجاد نشستی میان نتانیاهو و ولیعهد سعودی، محمد بن سلمان، در کاخ سفید وجود داشت. هدف این بود که حتی در صورت منتهی نشدن این دیدار به یک توافق رسمی، حداقل پیام اعلام شروع روند مذاکرات را به عنوان نشانهای مثبت به جهانیان منتقل کند.
با این حال، این دیدار برای مدت نامعلومی به تعویق افتاده است؛ هرچند رسانهها اخیرا گزارش دادهاند که ممکن است ولیعهد سعودی در ماه نوامبر سفری به آمریکا داشته باشد.
به نظر میرسد این عقبنشینی تاییدی است بر این موضوع که عادیسازی دیگر در رأس اولویتهای دولت ترامپ نیست. علاوه بر این، تا آن زمان، تحقق انتظارات عربستان سعودی برای پیمان دفاعی و توافق انرژی هستهای عملا غیرممکن خواهد بود.
همچنین، مجمع عمومی سازمان ملل احتمالا در این ماه با آشفتگی برگزار میشود و چندین کشور وعده میدهند که دولت فلسطینی را به رسمیت بشناسند؛ اقدامی که بیشتر جنبه نمایشی و اعلامی دارد و تاثیری واقعی بر موضع اسرائیل نخواهد گذاشت.
با وجود تعهد عربستان در اجلاس ریاض برای سرمایهگذاری ۶۰۰ میلیارد دلاری در آمریکا، این مبلغ برای توجیه یک سفر بزرگ و رسمی از جانب ولیعهد سعودی به آمریکا کافی نیست؛ بنابراین به نظر میرسد که دیدار او با رئیسجمهورترامپ بیشتر جنبه تشریفاتی و نمادین داشته و نقش اصلی در برنامهها را فیصل بن فرحان، وزیر خارجه عربستان خواهد داشت.
احتمال دارد که آمریکا این دیدار را به فرصتی برای ایجاد همکاری درحوزه هوش مصنوعی و صنعت نیمهرساناها بدل کند. راهاندازی مرکز ملی نیمهرساناها در عربستان و ایجاد یک اکوسیستم جهانی سرمایهگذاری میتواند زمینه را برای مشارکتها فراهم کند و به کاخ سفید اجازه دهد تا بدون آنکه وارد مباحث عمیق عادیسازی روابط شود، سطح همکاری های اسرائیل و عربستان را برجسته کند.
با توجه به فقدان وجود پیشنهادات عظیم در حوزه فناوری و یا پایان غیرمنتظره جنگ غزه، به نظر میرسد سفر ولیعهد و هرگونه گفتوگوی عادیسازی احتمالی باز هم به آینده محول شود.