اعتقاد مسیحیان صهیونیست بر تصرف «سوریه بزرگ» توسط دولت یهود

افکار نیوز دوشنبه 24 شهریور 1404 - 04:01
یادداشت‌های لرد «شفتسبری» حامی مالی صهیونیسم نشان می‌دهند که از نگاه او نه‌تنها فلسطین، بلکه سراسر «سوریه بزرگ» که در قرن نوزدهم به کل سرزمین‌های شام تحت حکومت عثمانی شامل فلسطین، لبنان، سوریه، اردن و گاه عراق گفته می‌شد، فاقد ملت بوده و بنابراین سزاوار است که در دولت آینده یهودی تصرف شود.

 اواخر قرن نوزدهم درست در زمانی که فلسطین در آستانه دوره‌ای جدید قرار داشت، سروکله «صهیونیسم» پیدا شد. صهیونیسم پدیده‌ای خارجی و بیگانه بود که در قرن شانزدهم در قامت یک پروژه مسیحی انجیلی در اروپا مجال عرض اندام پیدا کرد. شمار قابل توجهی از مسیحیان پروتستان معتقد بودند که بازگشت یهودیان به «صهیون» تحقق وعده‌هایی است که خداوند در عهد عتیق به یهودیان داده است. این امر زمینه‌ساز ظهور دوم مسیح و آغازگر آخرالزمان خواهد بود، روندی که بسیاری از انجیلی‌ها به دنبال تسریع آن بودند.

آنها اولین کسانی بودند که یهودیان را نه پیروان یک دین که اعضای یک ملت یا نژاد می‌دانستند. این عده به‌ویژه در ایالات متحده و بریتانیا فعال بودند و برخی‌شان مناصب بالایی داشتند.

«ایلان پاپه» (Ilan Pappe) مورخ اسرائیلی در کتاب «لابی‌گری برای صهیونیسم در دو سوی اقیانوس اطلس» نشان می‌دهد که چگونه بیش از یک قرن لابی‌گری نقشه خاورمیانه را دگرگون ساخت. لابی‌های حامی رژیم اسرائیل توانستند سیاستمداران بریتانیایی و آمریکایی را متقاعد کنند تا چشم بر نقض آشکار حقوق بین‌الملل از سوی این رژیم ببندند، کمک‌های نظامی بی‌سابقه‌ای به آن اعطا و حقوق فلسطینیان را انکار کنند.

«ایلان پاپه» از برجسته‌ترین «مورخان نوین» اسرائیل به شمار می‌آید که با نگاه‌های انتقادی‌اش به‌ویژه درباره «روز نکبت» و آوارگی فلسطینی‌ها شناخته می‌شود. او سال‌ها در دانشگاه حیفا تدریس و سپس به‌دلیل فشارهای سیاسی به بریتانیا مهاجرت کرد. پاپه اکنون استاد تاریخ در دانشگاه «اکستر» و مدیر «مرکز اروپایی مطالعات فلسطین» است.

قصد داریم طی چند مطلب ترجمه فصل اول کتاب پاپه با عنوان «پیشگامان مسیحی صهیونیسم» را برای نخستین بار در ایران منتشر کنیم.

تا میانه قرن نوزدهم، این اندیشه‌ها صرفا در حد تامل باقی مانده بودند. اهمیت آن زمانی بیشتر شد که این ایده‌ها به دست گروهی از الهی‌دانان مسیحی سیاسی شد و آن‌ها از الاهیات فرجام‌گرایانه «هزاره‌گرایی» به کنش‌گری هزاره‌ای گذار کردند. پدید آمدن صهیونیسم دگرگونی مشابهی در محافل یهودی به وجود آورد به این شکل که مومنان هزاره‌باور دیگر منتظر تحقق پیشگویی نمی‌ماندند، بلکه بر این باور بودند که خودشان باید فعالانه برای انجام گرفتن سناریوی آخرالزمان تلاش کنند. به همین منظور، یهودیان باید به مهاجرت به فلسطین تشویق می‌شدند.

در همین چارچوب این پرسش میان «پیشاهزاره‌باوران» و «پساهزاره‌باوران» مطرح شد که آیا عیسی پیش از آغاز هزاره (دوره‌ای هزارساله از صلح و حکومت الهی بر زمین) به زمین بازمی‌گردد و یا بازگشت دوم تنها پس از پایان هزاره رخ خواهد داد؟ بازگشت یهودیان به فلسطین برای پیشاهزاره‌باوران جذاب‌تر بود؛ زیرا می‌توانست به‌عنوان یکی از نشانه‌های مقدماتی بازگشت مسیح پیش از آغاز هزاره معنی شود.

در الاهیات فرجام‌شناسانه پیشاهزاره‌باوران، یک جدول زمانی مشخص وجود داشت که شامل رویدادهایی چون «مصیبت عظیم» و «ربوده‌شدن» می‌شد و در آن جنگ با دجال و بازگرداندن یهودیان نیز جای می‌گرفت. در «مصیبت عظیم» که پیش از ظهور دوم روی می‌دهد، جهان دوره‌ای کوتاه از فجایع طبیعی و انسانی را تجربه می‌کند که تا «ربوده‌شدن» در آخرالزمان ادامه خواهد یافت، هنگامی که همه مسیحیان مؤمن و رستاخیزشدگان برای دیدار با عیسی مسیح به آسمان عروج می‌کنند. در این زمینه، یهودیان باید بازگشت خود به صهیون را از همان مصیبت عظیم آغاز می‌کردند تا نقش خود را در تحقق پیشگویی ایفا کنند.

یهود، برداشت ملایم‌تری از پیوند میان بازگشت و ظهور مسیح داشت؛ اما مسیحی که از نسل داوود باشد و ظهور او با بازگرداندن تبعیدیان به سرزمین مادری‌شان همراه باشد. در نیمه دوم قرن نوزدهم، الاهیات فرجام‌شناسانه مسیحی و یهودی به پروژه‌ای سیاسی برای اسکان یهودیان در فلسطین تبدیل شد. افراد مهم در این روند کسانی بودند که با این چشم‌اندازها پرورش یافته بودند و در پی آن بودند که راهکارهایی عملی برای مشارکت در تحقق آن بیابند.

نخستین فصل تاریخ لابی‌گری برای صهیونیسم، مربوط به مبلغان مذهبی است. افرادی عمیقا متعهد مانند لرد شفتسبری باور داشتند مستقیما از سوی خدا هدایت می‌شوند و اندیشه‌ای را ترویج می‌کردند که سرانجام به یک کارزار سیاسی بدل شد. هنگامی که این افراد به پشتوانه نهادی دست یافتند، توانستند روایتی قدرتمند و دگرگون‌ساز تولید کنند. جنبش صهیونیسم پیش از هر چیز یک روایت بود و در آغاز به‌عنوان یک گفتمان ظاهر شد.

«ادوارد سعید» نظریه‌پرداز و نویسنده آمریکایی- فلسطینی مسیر مشابهی را در بررسی مفهوم شرق‌شناسی ترسیم کرده است. او می‌گوید گفتمان شرق‌شناسانه بر پایه برداشت‌های نژادپرستانه و تقلیل‌گرایانه از شرق بنا شده بود و زمانی که در اختیار نهادهای قدرتمند قرار گرفت، به کنش‌ها و سیاست‌هایی ترجمه شد که زندگی میلیون‌ها نفر در جهان عرب و فراتر از آن را تحت‌تأثیر قرار داد.

فعالیت‌های لرد شفتسبری برای صهیونیسم مدت‌ها پیش از آنکه او رئیس «انجمن کتاب مقدس بریتانیا و خارج از کشور» شود و نیز حتی پیش از آنکه صهیونیسم به یک پروژه یهودی بدل شود، آغاز شده بود. او قبل‌تر ریاست «انجمن لندن برای ترویج مسیحیت در میان یهودیان» را برعهده داشت. این انجمن در سال ۱۸۰۹ با هدف تبلیغ برای گرویدن یهودیان به مسیحیت پروتستان تاسیس شد و شاخه‌ای از آن در فلسطین با مدیریت «جیمز فین»، کنسول بریتانیا در اورشلیم فعالیت می‌کرد.

اعتقاد مسیحیان صهیونیست بر تصرف «سوریه بزرگ» توسط دولت یهود
 انجمن لندن برای ترویج مسیحیت در میان یهودیان

این کنسولگری در سال ۱۸۳۸ به‌واسطه تلاش‌های شفتسبری برای پی بردن دولت بریتانیا به اهمیت استراتژیک فلسطین برای امپراتوری، گشوده شد. در نگاه او روزهای امپراتوری عثمانی به پایان رسیده بود و رقابت برای تصاحب میراث آن به زودی آغاز می‌شد. فلسطین به همراه مصر و ایالات سوریه و «هلال حاصلخیز» (ناحیه تاریخی هلالی‌شکل در خاورمیانه شامل بین‌النهرین و شام)، حلقه‌ای اساسی میان لندن و مستعمرات شرقی‌اش محسوب می‌شد.

افتتاح کنسولگری با اعزام هیاتی ویژه از سوی «کلیسای اسکاتلند» همراه شد که مأموریتش بررسی این بود که آیا یهودیان ساکن در فلسطین تمایلی به گرویدن به مسیحیت دارند یا خیر. در آن زمان جامعه‌ای کوچک از یهودیان مذهبی در شهرهایی چون اورشلیم، صفد، الخلیل و طبریه حضور داشتند که نه علاقه‌ای به مسیحیت نشان می‌دادند و نه باورهای هزاره‌گرایی در آن‌ها دیده می‌شد. «الکساندر کیت»، یکی از اعضای این هیات سفرنامه‌ای با عنوان معنادار «شواهدی بر پیشگویی» منتشر کرده است. او احتمالاً نخستین کسی بود که از عبارت معروف «سرزمینی بی‌مردم برای مردمی بی‌سرزمین» استفاده کرد. پسر کیت نیز از نخستین عکاسان فلسطین به شمار می‌رفت.

شفتسبری در سال ۱۸۳۹ لابی‌گری جدی خود را برای «بازگرداندن یهودیان به سرزمین مقدس» آغاز کرد. او از پارلمان بریتانیا خواست در این پروژه به او یاری رساند و شواهدی از کتاب مقدس ارائه می‌کرد که با تفسیر او نشان می‌داد در نیمه قرن نوزدهم فرجام نزدیک است و این فرجام می‌تواند با بازگشت یهودیان به فلسطین شتاب گیرد. شفتسبری به‌ویژه عادت داشت از «کتاب تواریخ ایام» عهد عتیق نقل قول کند و مدعی بود این کتاب سرشار از نشانه‌ها و شواهدی برای ضرورت «بازگرداندن اسرائیل» است. او باید از خواندن خبر روزنامه تایمز بسیار خوشنود شده باشد که نوشته بود دولت بریتانیا در حال بررسی پشتیبانی رسمی از این تلاش است.

شفتسبری با آگاهی از گرایش عمل‌گرای بسیاری از نمایندگان پارلمان، دلایلی سکولار و راهبردی نیز برای این پروژه مطرح کرد. هرچند این کار آسان نبود زیرا بریتانیا به‌شدت مایل بود تمامیت ارضی امپراتوری عثمانی را حفظ کند تا مبادا فروپاشی آن به جنگی سراسری در اروپا منجر شود.

شفتسبری استدلال می‌کرد که بریتانیا باید خود را برای تغییر این سیاست آماده کند و باور داشت امپراتوری چه بخواهد و چه نخواهد، عواملی وجود دارند که فروپاشی عثمانی را تسریع می‌کنند. مهم‌ترین آن‌ها گسترش نفوذ امپراتوری روسیه به سمت جنوب بود، قدرتی که در حال تصرف سرزمین‌ها و توسعه دامنه خود بود. شفتسبری همچنین به «محمدعلی پاشا»، فرمانروای مصر اشاره می‌کرد که از دید او خطری حاد برای بقای خلافت عثمانی به شمار می‌رفت. حاکم جاه‌طلب قاهره پیش‌تر فلسطین و سوریه را اشغال کرده بود و به‌نظر می‌رسید عزم دارد به سوی استانبول نیز لشکرکشی کند.

مسیری که شفتسبری ترسیم کرده بود و اندیشه‌ای که در ذهن می‌پروراند، بر «هنری جان تمپل» نخست‌وزیر بریتانیا و سومین ویسکونت پالمرستون، اثرگذار بود. پالمرستون همسر مادرزن بیوه شفتسبری بود و از این رو پدرزن او نیز محسوب می‌شد. تمپل هرچند ایده تشکیل یک دولت یهودی را تایید می‌کرد، اما ترجیح می‌داد به‌عنوان بخشی از تلاش اروپایی برای مهار جاه‌طلبی‌های توسعه‌طلبانه‌ مصر، از ایده فلسطینی یهودی عثمانی حمایت کند.

شفتسبری در نامه‌ای به هنری جان تمپل نوشت: «یک سرزمین بی‌ملت نیازمند ملتی بی‌سرزمین است. آیا چنین ملتی وجود دارد؟ بی‌تردید وجود دارد، همان صاحبان کهن و قانونی این خاک، یعنی یهودیان.» او در این‌جا به کتاب اشعیا ۶:۱۱ اشاره دارد که در آن پیامبر از خدا می‌پرسد تنبیه قوم تا چه زمانی ادامه خواهد داشت و او می‌گوید: «تا زمانی که شهرها ویران شوند و ساکنی در آن‌ها نباشد، و خانه‌ها بی‌آنکه انسانی در آن سکونت کند و زمین به تمامی ویران شود.»

یادداشت‌های روزانه شفتسبری نشان می‌دهند که از نگاه او نه‌تنها فلسطین، بلکه سراسر «سوریه بزرگ» (اصطلاحی در قرن نوزدهم که به کل سرزمین‌های شام تحت حکومت عثمانی شامل فلسطین، لبنان، سوریه، اردن و گاه عراق گفته می‌شد) فاقد ملت بود و بنابراین سزاوار بود که در دولت آینده یهودی تصرف شود.

به اعتقاد وی «این سرزمین‌های پهناور و حاصلخیز به‌زودی بی‌حاکم خواهند شد، بی‌قدرت شناخته‌شده و پذیرفته‌ای که ادعای سلطه کند. این سرزمین باید به کسی واگذار شود. این کشوری است بی‌ملت و خدا اکنون با حکمت و رحمت خویش ما را به سوی ملتی بی‌کشور هدایت می‌کند.»

تلاشی دیگر نیز برای بازگرداندن یهودیان به فلسطین این بار با کمک محمدعلی پاشا انجام گرفت. این ابتکار از سرهنگ «چارلز هنری چرچیل» یکی از نیاکان «وینستون چرچیل»، نخست‌وزیر وقت انگلیس بود. چرچیل کنسول بریتانیا در دمشق بود و وظیفه اصلی‌اش این بود که در زمانی که قدرت‌های امپریالیستی اروپایی در پی یافتن بهانه‌ای برای مداخله به سود اقلیت‌های محلی در امور عثمانی بودند، دروزیان لبنان را به مشتریان بریتانیا تبدیل کند.

دروزیان هنوز هم یکی از گروه‌های مذهبی مهم در شرق مدیترانه‌اند و در لبنان، سوریه، اردن و اسرائیل (سرزمین‌های اشغالی) زندگی می‌کنند. آنان در قرن یازدهم به‌عنوان فرقه‌ای جدا از سایر فرقه‌های اسلامی پدید آمدند و تا اوایل قرن هجدهم در جنوب لبنان به قدرت تعیین‌کننده سیاسی- اجتماعی بدل شدند که در سیاست محلی و در برابر امپراتوری عثمانی نقشی مهم ایفا می‌کردند.

اعتقاد مسیحیان صهیونیست بر تصرف «سوریه بزرگ» توسط دولت یهود
 روحانیون دروزی

چرچیل هنگام خدمت در دمشق در دهه ۱۸۴۰، طرحی سیاسی برای ایجاد یک دولت یهودی در فلسطین پیشنهاد داد. او این طرح را به «سر موسی مونتفیوری»، رئیس «هیات نمایندگان یهودیان بریتانیا» و از نخستین حامیان مالی پروژه صهیونیستی در فلسطین، ارائه کرد. مونتفیوری نخستین کسی بود که از هیات نمایندگان برای هدفی استفاده کرد که بعدها به آرمان صهیونیسم بدل شد.

این هیات در سال ۱۷۶۰ توسط جامعه سفاردی (یهودیان مهاجر از اسپانیا و پرتغال) در لندن تأسیس شده بود. جامعه اشکنازی (یهودیان اروپای مرکزی و شرقی) نیز به‌طور همزمان هیات دیگری به نام «کمیته محرمانه امور عمومی» داشت. این دو نهاد در دهه ۱۸۱۰ در قالب «کمیته لندن نمایندگان یهودیان بریتانیا» با یکدیگر ادغام شدند و تنها به امور جامعه یهودی انگلیس می‌پرداختند.

از نگاه مونتفیوری، شورش‌های دمشق و ماجرای یهودستیزانه «تهمت خون»، تأییدی بر ضرورت حمایت او از صهیونیسم بودند. در سال ۱۸۴۰، پس از کشف استخوان‌های یک راهب کاتولیک و خدمتکار مسلمانش در محله یهودیان دمشق، چهره‌های برجسته جامعه یهودی شهر متهم شدند که آنان را ربوده و کشته‌اند تا از خونشان برای پخت «مَتزا»، نان فطیر مخصوص عید پسح (عیدُ الفَصْح هم‌چنین معروف به فطیر، عید آزادی قوم یهود از قید برده‌داری فرعون‌های مصر است) استفاده کنند. کنسول فرانسه از این اتهام حمایت کرد و والی شهر نیز آن را پذیرفت که به دنبال آن تحقیقات خشونت‌باری انجام گرفت و اعدام چند یهودی را در پی داشت. مونتفیوری شخصا مسئولیت آزادی بازماندگان یهودی زندانی را بر عهده گرفت.

نباید نقش ملاحظات انسان‌دوستانه را بیش از حد بزرگ جلوه دهیم. مونتفیوری به‌طور کاملاً عمل‌گرایانه از پروژه صهیونیستی حمایت کرد. پایان قریب‌الوقوع حکومت مصر بر شام به معنای بازترسیم نقشه منطقه بود و فرصتی برای آغاز دوباره فراهم می‌کرد. از همین رو، فراخوان چرچیل برای او منطقی جلوه کرد. چرچیل در نامه‌ای بسیار طولانی از مونتفیوری خواست که برای بازگرداندن یهودیان به فلسطین تلاش کند و نوشت: «بزرگان جامعه باید خود در رأس این جنبش قرار گیرند. باید گرد هم آیند، برنامه‌ریزی کنند و دادخواست بدهند. در واقع، این جنبش باید همزمان در سراسر اروپا به راه بیفتد.»

چرچیل سرمایه‌دار یهودی را ترغیب کرد تا از ثروت شخصی خود برای بازسازی سوریه و فلسطین و احیای حاکمیت یهود در فلسطین استفاده کند؛ امری که به باور او موجب می‌شد بقیه سوریه نیز تحت حمایت اروپا قرار گیرد. نامه او سرشار از اشاره‌های انجیلی بود: «این احساس در میان ما ریشه دوانده، آشکار شده و به طبیعت دوم ما بدل گشته است که فلسطین دوباره فرزندانش را فرامی‌خواند.»

 

منبع خبر "افکار نیوز" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.