نگین گودرزی همخوان این تورکنسرت درباره همکاری اش با این پروژه حرف زده است. او درباره مواجهه ۸ هزار نفر در اجرای هر شب گفت: حس خیلی عجیبی است. انرژی آدمها بسیار تاثیر دارد و انگار این انرژی ضرب در ۱۰۰ یا ضرب در ۱۰۰۰ میشود.
گودرزی گفت: در این اجراها سازه طوری چیده شده است که از زاویه دید ما روی استیج، انگار جمعیت ۸ هزار نفر نیستند، چون آدمها به هم نزدیکاند و چیدمان صندلیها به گونهای نیست که خیلی عمیق به نظر برسد و ما آدمها را از دور ببینیم. به دلیل اینکه همه چیز استاندارد چیده شده است، جو طوری نیست که موجب اضطراب شود. از طرفی دید همه آدمها خوب است و بر اساس آنچه که من در ویدئوها دیدم، همه افراد در هر جایی از سازه که باشند، همه به یک شکل و یک اندازه لذت میبرند و این درخشان است.
این خواننده موسیقی کلاسیک غربی در مصاحبه با ایسنا، درباره جایگاه همخوان در اجرا گفت: چیزی که همیشه به من میگویند این است که پوزیشن همخوان در قطعات بسیار تاثیرگذار است، یعنی حضور همخوان برای خودنمایی و ابراز قدرت نیست بلکه کاملا هدف این بوده که یک سولیست سوپرانو داشته باشیم و این دقیقا مثل یک نقش در یک تئاتر است؛ یعنی صدای زن در پروژه لزوما همخوانی و بک وکال نیست بلکه یک کاراکتر است. اگر به قطعاتی که من در آنها میخوانم دقت کنید، یک نقش مستقل را ایفا میکنم.
او با اشاره به اینکه این همخوانی وابسته به کلمات نیست، گفت: من و حسام ناصری بدون اینکه با هم هماهنگ کرده باشیم احساس میکردیم اگر درگیر کلمات شویم این همخوانی نقش سایه پیدا میکند، ولی این خط سوپرانویی که الان هست، فارغ از اینکه من بخوانم یا هر خواننده دیگری، انگار یک کاراکتر بیرون از پروژه را ایفا میکند. یعنی ما بسته به کلمات، صدای زنی را از دور میشنویم و این به مفهومی که در آن قطعه نهفته است، کمک میکند و آن قطعه به این صدا نیاز دارد. این یک طراحی زیبا و به اندازه است.
گودرزی گفت: به عقیده من هر آدمی این قطعه را بشنود میتواند تعبیر جداگانه خودش را داشته باشد. این مسالهای است که نمیتوان توضیح داد و آدمها باید در آن عمیق شوند تا متوجه جزئیاتش شوند. فکر میکنم آدمها مرا میشنوند و اجرایم بر آنها تاثیر میگذارد.
این خواننده آواز کلاسیک غربی درباره بازخورد مثبت مردم به اجرایش گفت: دلیل بازخوردهای مثبت در فضای مجازی، به این دلیل است که آن کاراکتر درست تعریف شده است؛ یک صدای زنانهای که حرف نمی زند، از دور است، محو است، مثل یک لالایی که همه آدمها لالایی را به عنوان یک مفهوم جهانی میشنوند.
فکر میکنم این پروژه میخواسته چنین کاراکتری را تعریف کند و در این کار موفق بوده است. من هم خطهایی که میخوانم و همچنین ورود و خروجم به قطعات را خیلی دوست دارم و فکر میکنم در جای درستی هستم. او توضیح داد: آنچه میخوانم آواز کلاسیک غربی است که در موسیقی ایرانی ریشه ندارد و شاید در ۲۰ یا ۳۰ سال اخیر قدری در ایران رواج پیدا کرده باشد. اگر بخواهیم روراست باشیم خیلی ریشه در فرهنگ ما ندارد، کلاسیک غربی است و از اروپای قدیم آمده است، اما برای من جالب است که آدمها با اینکه خیلی با این موسیقی خاطره ندارند و خیلی در روزمره دنبالش نمیکنند، برایشان جذاب است و به این فکر میکنند که مگر ما در ایران هم این نوع موسیقی را داریم!