جواد رنجبر درخشیلر
نایب رییس انجمن علمی مطالعات صلح ایران
انجمن ها یا به عبارت دیگر «نهادهای مدنی» در ایران جدید تلقی می شوند. ریشه آن همانند اغلب پدیده های دیگر به غرب برگردانده می شود؛ شاید برای اعتبار بخشی به انجمن ها. آیا در سنت ایرانی انجمن نداشته ایم و هر آنچه هست از غرب است؟
پیشینه معاصر انجمن ها به مشروطه برمی گردد. وقتی که هزاران انجمن در مدتی کوتاه شکل گرفت. چون خود مشروطه را غربی پنداشته اند، انجمن ها را نیز تالی نهادهای غربی تلقی کرده اند. به نظر می رسد این برداشت چندان درست نباشد.
در شاهنامه هزاران بار واژه ی انجمن به کار رفته است. به معنای گروه مردم، جمع شدن، اجتماع و جلسه. گاه به معنای ساده جمع شدن مردم یا سپاه و گاه به معنایی نزدیک به آنچه ما امروز از انجمن می شناسیم.
انجمن در سنت ایرانی شناخته و پذیرفته بوده است. شاه و وزیر و سپهسالار و جهان پهلوان و موبدان موبد نهادهای اصلی و ارکان دولت در دوره ی باستان ایران بوده اند. بدیهی است که جامعه در دوران باستان بسیار ساده تر از جامعه امروزی بود. در آن جامعه جهان پهلوان و موبدان موبد و وزیر نقشی انجمنی به معنای امروز دارند. این بزرگان خرد تابع شاه هستند، ولی به وقت ضرورت و در زمان آشوب ها کارکرد مستقل می یابند. مثلا جهان پهلوان با مرگ یا عزل شاه از بین نمی رود و عمرش به پایان نمی رسد. قوام و اساس جامعه است و تداوم آن را تضمین می کند. رستم مهم ترین جهان پهلوان شاهنامه است که عمری ششصد ساله، برابر با عمر هشت پادشاه، دارد. رستم نماد و نمود خرد زمانه است و تدام آن را تضمین می کند.
با پیچیده تر شدن جامعه نقش انجمنی به عیاران، فقیهان، شاعران، نسخه نویسان، هنرمندان و زنان منتقل می شود.
در دوره اسلامی مصداق های بارزی از این «انجمن های به رسم» دیده می شود. نکته بدیع این است که نقش انجمنی افراد مذکور در تقابل و تفاهم توامان با قدرت است.
شاعران درباری که معروف هستند. نسخه نویسان و هنرمندان نیز معمولا از مواهب قدرت بهره می بردند، ولی «سرسپرده» ی قدرت نبوده اند. اگر بخواهم واژه ای گویاتر به کار ببرم می توانم بگویم نقش انجمنی در ایران معمولا با «دل سپردگی» به شاه، ایران، فرهنگ و هنر و ادبیات و اندیشه تعریف کردنی است نه با سرسپردگی و سپردن اختیار اندیشه به قدرت.
این تقابل و تفاهم همزمان یکی از رازهای پایداری ایران در سی قرن گذشته بوده است.
از فردوسی که خلاف آمد عادت زمانه شاهنامه سرود و آن را به سلطان وقت پیشکش کرد تا فقهیانی که در خدمت سلطان، اما متکی به خرد مستقل خود بوده اند و زنانی که در خانه ی عوام یا حرمسرای سلطان هم با مردسالاری تفاهم کرده بودند و هم با کنش و منش خود در تقابل با آن بودند، از جمله هزاران نمونه ی نقش انجمنی در دوره اسلامی تاریخ ایران هستند.
نقش انجمنی متکی بر خرد مستقل، دل سپردگی، تفاهم و تقابل توامان پس از مشروطه دگرگون شد. در اثر ایدئولوژی چپ، تقابل، مبارزه، حذف قدرت، میل به آنارشیسم، ایده های موهوم و دور شدن از خرد، نقش انجمنی دیرین و ارجمند ایرانی را به ژست های بی معنا و غیر سازنده و شخصی شده و شی واره تبدیل کرد. پس از مشروطه قدرت نیز نتوانست خود را با نقش انجمنی هماهنگ و همراه کند. تمام دوره ی پهلوی در این ستیز بیهوده سپری شد. از هیبت و حشمت نقش انجمنی کاسته شد و روشنفکران با قلدری و بیخردانه کوشیدند بر قدرت چیره شوند. نتیجه از پیش روشن بود. برخلاف دوره ی های پیشین که قدرت و نقش انجمنی توامان تقویت می شدند، در دوره پهلوی و به تبع آن در جمهوری اسلامی قدرت و نقش انجمنی هر دو تضعیف شدند.
بی تردید یکی از راه های برطرف کردن مشکلات امروز ایران زنده کردن نقش انجمنی است. راه این زنده کردن از بازگشت به سنت تقابل و تفاهم و دل سپردگی می گذرد و گام اول آن عبور از صورت بندی چپ و ایدئولوژیک معاصر است.
انجمن ها دل سپرده ایران و فرهنگ ایرانشهری و زبان ملی و آینده ایران در تمام وجوه آن از جمله سرنوشت ایرانیان، رفاه آنان، محیط زیست و آب و حیثیت و امنیت ایرانیان هستند. اگر نیستند انجمن ایرانی نیستند. از سوی دیگر دولت و حکومت های مستقر نیز باید چنین دغدغه هایی داشته باشند. اگر ندارند حکومت ایرانی نیستند.
تفاهم بر سر گذشته و حال و آینده ایران همان معنای دل سپردگی مشترک است. تقابل از آنجا آغاز می شود که حکومت ها بخواهند از زور مشروع خود به صورت نامشروع استفاده کنند، فساد کنند یا از حوزه ی تخصص و دانش خارج شوند. در اینجا انجمن ها واردشدنی هستند تا راه راست را بنمایند و نقش تاریخی خود را بنمایانند.
معمولا در تاریخ ایران این نقش انجمنی بوده که ایران را در کنار قدرت از بحران ها به در برده و به منطقه ی ثبات رسانده است. بهترین و کم هزینه ترین تضمین حرکت حکومت ها در راه درست مطالعات و بررسی ها و توصیه های انجمنی است. استقلال انجمن ها و تفکر آزاد آنها نیز تضمین این نقش است. تضمین حرکت درست حکومت ها که سخت ارزشمند است، متکی به سه مولفه است.
نخست آزادی سخن و اظهارنظر، دوم دل سپردگی به ایران به عنوان حلقه ی وصل حکومت و انجمن ها و سوم به رسمیت شناختن «خیر عمومی» و پای بندی به الزامات آن.
درباره آزادی سخن همه می دانیم ولی همه از آن گریزانیم. آزادی سخن رکن فعالیت انجمنی است. وزیران و جهان پهلوانان در برابر شاهان آزادانه سخن می گفتند. آزادی با آنارشیسم یکسان نیست. در صد و پنجاه سال گذشته آزادی را آزادی خواهان قربانی کردهاند. حکومت ها نیز آزادی را فدای امنیتی موهوم کرده اند. نتیجه هولناک بوده است: سکوت نخبه ها و نجیب ها و هیاهوی شیادها و شارلاتان ها به نام مبارز و روشنفکر. بازگشت به آزادی سخن در سنت ایرانی ضروری است.
درباره دل سپردگی نیز عرض کردم. نقش انجمنی مولفه ی مهم دیگری دارد که آن را به رسمیت شناختن خیر عمومی می توان نامید. تعامل حکومت و انجمن ها جز بر بستر فهم مشترک از خیر عمومی آرام نمی گیرد. مبنای حرکت در خیر عمومی نیز قانون است.
بازتعریف نقش انجمن ها و رابطه ی آن با حکومت در شرایط امروز ایران ضروری است. نه حکومت ارث پدری است و نه انجمن ها دشمن.
ایران در طول تاریخ از دل بحران ها شکوفا شده است. شکوفایی آینده ایران نیز باید و شاید که از دل بحران کنونی پدیدار شود.