به گزارش خبرنگار مهر، نشست «حسین منزوی؛ حنجره زخمی غزل»، امروز و به مناسبت ۱ مهر سالروز تولد حسین منزوی، با حضور محمود جعفری دهقی، ابراهیم اسماعیلی اراضی و غلامرضا طریقی در سرای اهل قلم برگزار شد.
در ابتدای برنامه ابراهیم اسماعیلی اراضی پس از خوانش شعری از حسین منزوی، گفت: بهانه اصلی برگزاری این جلسه حسین منزوی است و ما درباره شعر و شخصیت منزوی صحبت میکنیم، اما با توجه به اینکه انجمن ایرانشناسی هم در برگزاری آن مشارکت دارد، بخشی از جلسه درباره ایران عزیزمان خواهد بود.
اسماعیلی اراضی ادامه داد: عشق همیشه اولین دستمایه در شعر فارسی بوده است. حتی خیلی از ما شاعران وقتی چیز دیگری برای گفتن نداریم، سراغ همین مضمون میرویم و از عشق مینویسیم. اما باید به این سوال فکر کنیم در سرزمینی که امثال سعدی از عشق گفتهاند، حسین منزوی چگونه در گفتن و سرودن از عشق به زبان دیگری رسید و شعر خودش را در ادبیات فارسی ماندگار کرد. حسین منزوی در مسیر خود از کجاها رفته و به کجاها سرک کشیده که وقتی به حسین منزوی میرسیم، با لحن تازهای از سرودن درباره عشق میرسیم. این موضوعی است که دوست دارم غلامرضا طریقی بحثش را با آن شروع کند.
حسین منزوی در تکیه به ادبیات کهن و ضرورت نوگرایی، متعادل است
سپس غلامرضا طریقی شاعر و از شاگردان حسین منزوی، گفت: هروقت صحبت منزوی میشود حسم فرق میکند و دست و پایم میلرزد. چون درباره کسی حرف میزنم که اگر قرار باشد یک انسان مهم در تمام زندگیام انتخاب کنم، آن انتخاب حسین منزوی است. چند روز پیش جای دیگری گفتم اگرچه زنجانی بودن برای من از خیلی جهات محدودیت داشته ولی این خوشبختی را هم داشته که همشهری منزوی باشم.
طریقی ادامه داد: الآن که بیست و چندسال از درگذشت منزوی گذشته است. طبیعتا من به عنوان یکی از مخاطبان شعر در هر دورهای به یک عزیز شاعری علاقه افراطی داشتهام. مثلا یک دوره اخوان را در حد پرستش دوست داشتم. یک دوره فکر میکردم مهمتر از شاملو نداریم. چندی پیش برای خودم این سوال به وجود آمد چه چیزی در منزوی وجود داشته که من با وجود تمام این ترددها، ایستگاهی که به آن برگشتهام و مطمئنم تنها کسی است که نمیخواهم از او گذر کنم، حسین منزوی است؟ فکر میکنم مهمترین دلیل آن، نوجویی و نوآوری در شعر منزوی است. در شعر فارسی، طبق خواندههای من، هیچ دورهای نبوده که علاقه به نوجویی و نوآوری در بین شاعران وجود نداشته باشد. همه تلاش میکردند نسبت به شاعران پیش از خودشان نوگراتر باشند و راه جدیدی را باز کنند. همیشه هم یک گروه از شاعران سردمدار این مسیر بودهاند. معمولا هم شاعران بزرگی که الآن میشناسیم کسانی نیستند که الزما به وجودآورنده آن زاویه جدید و راه جدید باشند. در دورهای یک شاعر احساس میکند زاویه شعر را تغییر دهد و بعد از آن آدمهایی میآیند و از ماحصل این تغییر استفاده میکنند و در مسیر تازهای قدم برمیدارند. معمولا مهمترین شاعرانی که از آن دورهها باقی ماندند، همین شاعرانی هستند که میتوانیم به آنها میانهرو بگوییم. اینها دو ویژگی دارند؛ یکی شناخت دقیق شعر گذشته و دیگری همداستان بودن با کسانی که فکر میکنند در شعر نیاز به نوآوری نیاز داریم. حسین منزوی از این دسته است.
عشق در شعر منزوی هم همین دو ویژگی را دارد. شناخت دقیق از چیزی که بر شعر فارسی گذشته، دانش دقیق نسبت به شعر عاشقانه، و همچنین میل به نوآوری و نوجویی در سرودن درباره عشق. منزوی بدون توجه به اینکه آیا این نوجویی و نوآوری برایش آب و نان خواهد داشت یا نه، این کار را کرد.
وی افزود: عشق در شعر منزوی هم همین دو ویژگی را دارد. شناخت دقیق از چیزی که بر شعر فارسی گذشته، دانش دقیق نسبت به شعر عاشقانه و همچنین میل به نوآوری و نوجویی در سرودن درباره عشق. منزوی بدون توجه به اینکه آیا این نوجویی و نوآوری برایش آب و نان خواهد داشت یا نه، این کار را کرد. اگر دقت کنید نیما و پس از آن شاعرانی چون اخوان و شاملو و فروغ و… با این فرض که نوجویی در شعر ما ضرورت دارد، هرکدام در نسبتی که با ادبیات کهن ما داشتند، یک مسیری را برای خودشان تعیین کردند و پیمودند. یک گروه از شاعران بزرگ هم داشتیم که آخرین قلههایش ملک الشعرای بهار بودند که میگفتند ما خیلی نمیتوانیم این زوایه را تغییر دهیم و باید با تکیه به شعر کهن پیش برویم. آدمی مثل منزوی که در میانه این دو مسیر میایستد، چند ویژگی دارد. یکی اینکه هر دو مسیر را میشناسد. او میداند که نمیتوان مسیر قبلی را بالکل کنار گذاشت و همچنین میداند که شعر در زمانه ما نیازهایی دارد که مسیر قبلی پاسخگوی آن نیست و باید مسیر تازهای را پیمود.
نقش قصهگویی مادر حسین منزوی در شاعر شدن و روایت در شعر منزوی
طریقی با بیان اینکه سومین ویژگی در حسین منزوی فروتنی است، ادامه داد: بدیهیترین کاری که در هنر میتوان کرد این است که به صورت آنی مانیفست بنویسیم و پدر و مادر و بنیانگذار یک نوع از شعر بشویم. این راحتترین کاری است که میتوان کرد؛ پدر شعر فرافرم، پدر شعر خودکار و شعر مسلحانه و غیره. چیزی که حسین منزوی میپذیرد، این است که ما قرار نیست نام و نانی از پدر چیزی بودن به هم بزنیم. در کنار محمدعلی بهمنی، منزوی شاید تنها غزلسرای معاصر است که نه روی شعرش اسم میگذارد و نه ادعای شیوهای جدید میکند. یک تعادل بین سنتی که ملک الشعرای بهار به آن معتقد است و مدرن بودنی که بعضی شاعران معاصر. منزوی در این میانه قدم برمیدارد. منظرش نسبت به عشق هم دقیقا همینجوری است.
طریقی افزود: تفاوت کسانی که با مانیسفت شعر مینوشتند و همدوره منزوی هم بودند، با خود منزوی، همین است که منزوی عمیقا گذشته را میشناسد و بدون اینکه فرمولی انتخاب کرده باشد، به تناسب نیازهایی که حس میکند، بین این دو مسیر، مسیری باز میکند و راه خودش را میپیماید.
سپس ابراهیم اسماعیلی اراضی با بیان اینکه جای دکتر اصغر دادبه که دچار کسالت شدند در این جلسه خالی است، گفت: تصور بسیاری از ما درباره معاصر بودن، اشتباه است. ما فکر میکنیم شاعر معاصر باید حتما یک کار خارقالعادهای بکند که پیش از آن نشده است. در حالی که معاصرت این است که بتواند عصر خودش را بشناسد و نسبت خودش را با آن دقیق تعریف کند و بر اساس همان، در کمال صداقت و آیینگی، تجربه زیستهاش را ثبت کند و در اثرش منتشر کند.
اسماعیلی اراضی ادامه داد: من درباره حسین منزوی معاصرت را با دو ویژگی تعریف میکنم؛ یعنی ژن و محیط. بخش مهمی از موفقیت حسین منزوی و همه آن چیزهایی که بعدها در متن حسین منزوی با آن مواجه هستیم، به خاطر خانوادهای است که در آن متولد میشود. در این خانواده، مسیر تبدیل او به حسین منزوی، به مناسبترین و موثرترین شکل برایش فراهم است. خانوادهای که پدر آن معلم و شاعر است و مادرش مصداق دقیق و کامل عاطفه است. عاطفهای که در شعر منزوی میبینیم، اساسا همانی است که مادر برایش باز میکند. خود منزوی مدام میگفت من نمیدانم آن دفترچه چرمی پدرم بیشتر در شاعر شدن من موثر بود یا قصههای مادرم؟ همچنین روایت در شعر منزوی متأثر از قصهگویی مادر است؛ قصهگویی که با عاطفه آمیخته است. مادر منزوی سواد نداشت. خود منزوی میگفت دوبار امیر ارسلان را برایش خوانده بودند و مادرم آن را از بر شده بود.
باید به سوگسرودههای منزوی به شکل ویژه بپردازیم
وی افزود: خود منزوی میگوید مهمترین رشوهای که من را از شیطنت بازمیداشت، هیمن بود که مادرم برایم قصه بگوید. گاهی تهدیدش میکردم که اگر میخواهی شیطنت نکنم، باید برای قصه بخوانی. بچهای را در نظر بگیرید در حین شنیدن امیرارسلان، این بیت را میشنود که «گر بمانیم زنده بر دوزیم جامهای کز فراغ چاک شده / ور بمردیم عذر ما بپذیر، ای بسا آرزو که خاک شده»؛ چنین فرزندی، قطعا طور دیگری تربیت میشود. وقتی اینها به آگاهیهای خودش اضافه میشود، حسین منزوی را شکل میدهد.
منزوی میگوید مهمترین رشوهای که من را از شیطنت بازمیداشت، هیمن بود که مادرم برایم قصه بگوید. گاهی تهدیدش میکردم که اگر میخواهی شیطنت نکنم، باید برای قصه بخوانی.
این شاعر و ترانهسرا با اشاره به شناخت دقیق منزوی از شعر کلاسیک و معاصر، گفت: استاد میگفت من قبل از اینکه دانشگاه بروم، با رسول مقصودی تمام آثار شاعران معاصر را دوره کرده بودیم. میگفت شب مینشستیم و تا فرداصبح بخش قابل توجهی از شاملو را دوره کرده بودیم. چنین ذهن آماده و پروردهای به دانشگاه تهران میآید و با استادان بزرگی همنشین میشود. خود منزوی میگفت من هنوز یکی از بزرگترین آرزوهایم این است که یکی زنگ خانه را بزند و یک دوره کامل از مجله سخن را برای من بیاورند و من یکبار دیگر در همه آنها غرق شوم.
اسماعیلی گفت: این تجربهها بر تجربههای انجمنی حسین منزوی افزوده میشود و یک نوع معاصرت را در او شکل میدهد. این معاصرت راحت اتفاق نمیافتد. تکتک این اجزاء موثر بوده است و با مرور کتابهای او میبینیم که دفتر به دفتر کارش تغییر پیدا میکند تا در نهایت به نسخه کامل و اعلای خودش میرسد. در «حنجره زخمی تغزل» میبینیم که این تازهجویی حاصل آشنایی منزوی با شعر معاصر و علاقهاش به شعر کلاسیک است. در این دوره چیزی که بیشتر چربش دارد، همان آگاهی عاطفی و اکتسابی است. در دفتر دوم که «از شوکران و شکر» باشد، کاملا تأثیر حافظ و مولانا است و انگار شعر آنها را بازخوانی میکند. چه در موسیقی و چه در نوع نگاه به هستی، تحت تأثیر این دو شاعر است. جالب اینکه بعدتر یک پینوشت به کتاب اضافه میکند و میگوید «من جایی گفته بودم حافظ و مولانا را بزرگترین شاعرانی میدانم که بر من موثر بودهاند، اما الآن باید تصحیح کنم که سعدی را هم باید به آن دو نفر بیفزایم».
وی ادامه داد: حتی ارتباط با شهریار و دوستی نزدیکش با اخوان، همه اینها منجر میشود به نسخه نهایی شعر حسین منزوی؛ آن عصاره پالوده به تمام معنایی که در مجموعههای بعدی با آن برخورد میکنیم. نهایتا در اوج این منحنی به مجموعه «کهربا و کافور» میرسیم که همه اینها در متعادلترین نسخه و در اوج خودش اتفاق میافتد. یعنی در حدود سال هفتاد و در دهه پنجم زندگی منزوی است که با نسخه کامل شعر منزوی مواجه میشویم.
ابراهیم اسماعیلی اراضی در پایان، گفت: یکی از نکاتی که دوست دارم درباره آن صحبت کنم، سوگسرودههای حسین منزوی است. به نظرم باید به سوگسرودههای منزوی به صورت ویژه بپردازیم، چون ویژگیهایی دارد که کمتر در شاعران معاصر به آن برخورد میکنیم.
زردشت، پیامبر ایرانیها، خود شاعر بوده است
در ادامه محمود جعفری دهقی، گفت: یکی از بزرگترین گنجینههایی که ایران دارد شعر است. این نیست مگر اینکه پیشینه چند هزار ساله در این زمینه وجود دارد. شعر در کشور ما مولود امروز و دیروز نیست. وقتی در متون باستانی تفحص میکنیم، به آثار زیادی برمیخوریم که نشاندهنده پیشینه شعر در ایران است.
جعفری دهقی ادامه داد: آن چه به صورت مکتوب داریم، در کهنترین کتاب ما، اوستا است. بعضی معتقد هستند بخش «گاهان» که سرودههای اوستا است، سروده خود زردشت بوده است. یعنی در ایران پیامبری داریم که شاعر هم بوده است. زردشت، وقتی که میخواسته به خداوند تقرب پیدا کند، از این سرودهها استفاده میکرده است. روحانیون زردشتی هم در کنار آتشکده همین سرودهها را میخوانند و ما هم در دانشگاه آن را درس میدهیم. این سرودهها خیلی زیبا است و ترجمه فارسی آن هم موجود است. انتشارات مروارید آن را در دو جلد چاپ کرده است و پیشنهاد میکنم آن را مطالعه کنید.
وی افزود: در کنار اینها ما در همان دوره گزارشهایی داریم که میگوید شعر جایگاه خیلی ممتاز و ویژهای در اندیشه ایرانی داشته است. گروهی از سرودخوانان بودهاند که از این ولایت به آن ولایت میرفته و شعرخوانی میکردهاند؛ گروهی به نام «گوسانها». اینها نوازندگان دورهگرد بودند که سازی به همراه داشتند و برای مردم، بسته به شرایط اجتماعی، شعر میخواندند. وقتی اسکندر به ایران حمله میکند، با سقوط هخامنشی، فضای منفعل و دلسردکنندهای در جامعه ایرانی ایجاد میشود. نخستین حماسههای حماسه ملی ایران، شاهنامه، در این دوره ایجاد میشود؛ یعنی بعد از حمله اسکندر و در دوره اشکانیان.
جعفری دهقی اضافه کرد: داستانهایی که امروز در شاهنامه داریم، در این دوره تشکیل میشود تا روحیه ایرانیان را محکم و آنها را در مقابل مشکلات قوی کند. در دوره ساسانیان هم همین وضع را داریم که یکی از مهمترین آنها «یادگار زریران» است که یک نمایشنامه شاعرانه است. اما وقتی به دوره اسلامی میرسیم یک اتفاقی میافتد. شعری که در آن دوره داریم، شعر هجایی است؛ یعنی با شعر امروز ما متفاوت است. شعر امروز ما عروضی است اما آن زمان هجایی بوده است. در این دوره خلیل ابن احمد عروضی پیدا میشود. ایرانی ها دو نوع شعر را ارائه میدهند. یعنی شعر هجایی را کنار نمیگذارند اما شروع میکنند به نوشتن شعر عروضی. شعر هجایی هنوز هم در ترانههای محلی ما نمود دارد. ترانههای محلی ما وزن عروضی ندارند و عموما وزن هجایی دارند که ادامه همان شعر هجایی ما در پیش از اسلام است. در همین دوره است که در خراسان بزرگ، شعر عروضی شکل جدیتری به خودش میگیرد و شعر فارسی را وارد مسیر تازهای میکند.
شعر ترکی منزوی به شعر فارسی او کمک کرده است
وی افزود: این سبکهای ادبی در ادبیات فارسی نشانه چیست؟ نشانه نوجویی ایرانیان. در دوره خراسانی بحث ما زیبایی طبیعت و معشوق و بهار است ولی به دوره تازهای میرسیم که با سنایی غزنوی آغاز میشود. سنایی یک مفهوم تازه به شعر ما میآورد و آن تصوف و عرفان است. شعر او، شعر را دگرگون میکند. این نوجویی تمام نمیشود. بعد از سعدی و حافظ و این بزرگان، تفکر تازهای در دوره صفوی داریم. شعر درباری تعطیل میشود و شاعران ما راهی کوچه و بازار و قهوهخانهها میشوند. پس موضوع و محتوا در شعر دگرگون میشود و موضوعات اجتماعی و مردمی وارد شعر میشود. بعدش هم انقلاب مشروطه را داریم که شعر را بیش از پیش اجتماعی و سیاسی میکند. آخرین نسل از این نوگرایان هم نیما است که شعر نیمایی را پیشنهاد میدهد. بعد از نیما هم این تحولات ادامه دارد یکی از سردمداران آن، حسین منزوی است.
احاطه و تسلط منزوی به شعر ترکی، به تجربههای عاطفی و وزنی او در شعر فارسی هم خیلی کمک کرده است. حتی خیلی از جاها در غزل فارسی منزوی، آگاهی او از نوع دیگری از وزن که در شعر ترکی با آن روبرو هستیم، از نظر زبانی هم به او کمک کرده است.
سپس غلامرضا طریقی با اشاره به آثار ترکی حسین منزوی، گفت: یک تفاوت عمده بین شعر فارسی و عشعر ترکی حسین منزوی وجود است. منزوی در شعر فارسی هرکاری که دلش خواسته کرده، عاشقانه و اجتماعی و سوگسروده و… دارد و حسابی در شعر فارسی قلدری کرده است، اما در شعر ترکی حال و هوایش متفاوت است. من معتقدم بخش پنهان حسین منزوی در شعر ترکی است؛ ما شاهد یک شاعر مظلوم ساکت، هرچند توانمند و پرخروش، هستیم. آدم احساس میکند اینجا با یک آدم خیلی نرمخوتر و خستهتر و پناهبردهتر مواجه است. حتی جایی که میخواهد با شکوه بنویسد، یک غم و غربتی در شعرهای ترکیاش است که در شعرهای فارسی او نیست.
طریقی در پایان گفت: من فکر میکنم احاطه و تسلط به شعر ترکی، به تجربههای عاطفی و وزنی منزوی در شعر فارسی هم خیلی کمک کرده است. حتی خیلی از جاها در غزل فارسی منزوی، آگاهی او از نوع دیگری از وزن که در شعر ترکی با آن روبرو هستیم، از نظر زبانی هم به او کمک کرده است.