از اقتصاد مبتنی بر حمایت تا اقتصاد مبتنی بر بازار

دنیای اقتصاد شنبه 05 مهر 1404 - 00:04
صدای چکش مجری حراج با ضربه‌ای قاطع در سکوت سالن طنین می‌اندازد. رقمی نجومی اعلام می‌شود: اثری از رضا عباسی، نقاش برجسته عصر صفوی، به قیمت ۲۲۴میلیارد ریال در حراج تهران فروخته شد.

این خبر، مانند بسیاری از رکوردهای‌میلیاردی دیگر در سال‌های اخیر، تصویری از بازاری پررونق، جهانی و سودآور را به ذهن متبادر می‌کند. اما این تصویر درخشان، تنها یک روی سکه است. روی دیگر این سکه، واقعیتی است که در آمارهای رسمی اقتصاد کلان کشور پنهان شده‌است.

بر اساس داده‌های آماری معتبر، کل بخش «فعالیت‌های هنری، سرگرمی و تفریحی» در ایران، تنها ۰.۳درصد از تولید ناخالص داخلی کشور را تشکیل می‌دهد؛ رقمی که در سه دهه گذشته تقریبا ثابت مانده و با سهم دلالی مستغلات برابری می‌کند! درحالی‌که میانگین جهانی همین شاخص، حدود ۳.۴درصد است، یعنی بیش از یازده برابرِ ایران. حجم بازار هنرهای تجسمی ایران نیز در سال گذشته، حدود ۳میلیون دلار برآورد شده که نسبت به حجم بازار جهانی آن به ارزش بیش از ۶۰میلیارد دلار، در مقایسه با جمعیت و جایگاه هنری ایران، ناامیدکننده است.

این‌جاست که تناقضی عمیق آشکار می‌شود: چگونه کشوری با میراث فرهنگی و هنری هزاران ساله که هنرمندانش در رشته‌های مختلف و در عرصه‌های جهانی ستوده می‌شوند، اقتصاد هنری چنین نحیف و از نظر آماری ناچیز دارد؟ کالبدشکافی این تناقض نیاز دارد تا با شناخت مفهوم و تاریخ اقتصاد هنر، به کاستی‌ها و آسیب‌های اکوسیستم آن بپردازیم. اکوسیستمی که به دلیل ریشه‌های تاریخی‌اش و نقاط ضعف ناشی از سیاستگذاری‌ها یا فرهنگ، متاسفانه امروز نامتوازن و ناکارآمد است. در این سلسله یادداشت، به دنبال شناخت زوایای پنهان این حوزه و پی بردن به این موضوع هستیم که اقتصاد هنر ایران چرا و چگونه باید توسعه پیدا کند.

نگاهی به تاریخ این حوزه، درس‌های مهمی برای امروز دارد. در طول تاریخ، این خانواده‌های قدرتمند و سلطنتی بودند که با حمایت مالی از برخی هنرمندان، نبض بازار هنر را در دست داشتند. هنر، ابزاری برای نمایش قدرت و ثروت بود و هنرمند، صنعت‌گری تحت حمایت یک حامی. در ایران نیز، ارزش یک اثر هنری نه با عرضه و تقاضا، که با میزان نزدیکی‌اش به کانون قدرت سنجیده می‌شد. هنر ابزاری برای سیاست‌ورزی و نمادی از شکوه پادشاهی بود. 

در دوران صفویه و قاجار نیز اگر چه با ورود تکنیک‌های جدید هنری به ایران (برای مثال ورود رنگ روغن به ایران در دوران صفویه) و اعزام هنرمندان به فرنگ (برای مثال اعزام کمال‌الملک به ایتالیا و فرانسه در دوران قاجار)، ذائقه هنری دگرگون شد، اما مدل اقتصادی آن تغییر نکرد. هنر از سوی دربار و کانون‌های قدرت و ثروت، سفارش داده می‌شد و مورد حمایت قرار می‌گرفت نه این که در بازاری آزاد عرضه شود و به فروش برسد. در هنر ایران همواره یک «نظام حمایتی» متمرکز وجود داشت که اگرچه به خلق شاهکارهای بزرگ انجامید، اما سرنوشت هنرمند را به سلیقه و توان مالی حامی گره می‌زد. اما گذار از اقتصاد «مبتنی بر حامی» به اقتصاد «مبتنی بر بازار»، یک ضرورت برای استقلال و شکوفایی پایدار هنر است و این مسیر در اقتصاد هنر ایران، قریب به صد سال است که آغاز شده‌است.

اگر اقتصاد هنر را صرفا در حوزه هنرهای تجسمی بررسی کنیم، نقطه عطف اول تاریخ اقتصاد هنر مدرن ایران را می‌توان تاسیس «گالری آپادانا» در سال ۱۳۲۸ دانست؛ اولین تلاش برای ایجاد فضایی تجاری و خصوصی برای هنر، خارج از انحصار دربار و دولت. هرچند آپادانا عمر کوتاهی داشت، اما راه را برای دیگران گشود. این دوره، سرآغاز واقعی شکل‌گیری یک «بازار» بود که در آن، به جای دولت، گالری‌داران خصوصی، به عنوان واسطه، سلیقه‌ساز و معرف هنرمندان عمل می‌کردند. در همین دوران بود که هنر، گذارِ آرام خود را از این که صرفا یک میراث فرهنگی باشد به تبدیل شدن به یک دارایی قابل معامله، آغاز کرد. 

نقطه‌عطف تاریخی دیگر در مسیر اقتصاد هنر را می‌توان حراج سال ۲۰۰۶ کریستیز در دبی دانست. برای اولین بار، هنر معاصر ایران در یک صحنه بزرگ بین‌المللی عرضه شد که نتایج آن شگفت‌انگیز بود. موفقیت هنرمندانی چون فرهاد مشیری، پرویز تناولی و حسین زنده‌رودی، به بازار داخلی نیز شوک وارد کرد و قیمت‌ها را به شکلی بنیادین تغییر داد. این اعتباربخشی خارجی در رسانه‌ها منعکس شد و در سایر رویدادهای هنری نیز ادامه یافت؛ به طوری که در نیمه نخست سال ۲۰۱۷، شش اثر از ده اثر گران‌قیمت فروخته شده در منطقه به هنرمندان ایرانی تعلق داشت.

اما نکته مهم این است که هم‌چنان، ساختار ارزش‌گذاری در بازار مدرن هنر ایران، به صورت ارگانیک و از پایین به بالا ساخته نشده. بلکه هنوز هم اعتباربخشی حراج‌های بین‌المللی و تعداد معدودی موسسه و مجموعه‌دار است که این ساختار بالا به پایین را حفظ می‌کند. 

این مسیر تاریخی، بازارِ هنر را به شدت به تعداد انگشت‌شماری از هنرمندان برجسته و شناخته‌شده در سطح جهان وابسته کرده که بر اساس مقیاس قیمت جهانی حراجی‌ها حرکت می‌کنند و البته این بازار را در برابر شوک‌های خارجی نیز آسیب‌پذیر می‌سازد. اما در سطحی دیگر، اکثریت قاطع هنرمندان نوظهور و معاصر هم چنان در یک بازار داخلی شکننده با پایگاه تعداد محدودی از مجموعه‌داران و حمایت‌های نهادی ضعیف فعالیت می‌کنند. شاید همین میزان حرکت از هنر درباری به هنر قابل ارائه به مخاطب عام، مغتنم باشد و گامی ارزشمند برای توسعه اقتصاد هنر به شمار رود؛ اما هنوز بازار هنر مدرن را می‌توان مبتنی بر حمایت دانست و نه بازار آزاد. 

درحالی‌که برای استقلال و شکوفایی هنر، راهی جز عرضه عمومی هنر و رونق یافتن بازارهای کاملا آزاد نیست که از طریق سیاستگذاری‌های کلان، تقویت بازار مصرف، گسترش تدریجی فرهنگ مجموعه‌داری، آموزش عمومی، توسعه نمایش‌گاه‌ها، تقویت آکادمی‌ها و تشکل‌های صنفی و اقداماتی از این دست محقق خواهد شد. احتمالا تاریخ طولانی حمایتگری از هنر، این باور فرهنگی را در جامعه نهادینه کرده که هنر در سپهری جدا و شاید والاتر از تجارت قرار دارد؛ تنشی بنیادین که تا به امروز ادامه یافته و مانعی جدی برای تجاری‌سازی واقعی هنر است. 

امروز بی‌تردید برای شکوفایی هنر ایران و حفظ حیات و سرزندگی هنر و هنرمند، راهی جز توسعه اقتصاد هنر نداریم؛ برای رسیدن به این هدف مهم، باید مسیر راهی را ترسیم کرد که رفته‌رفته، بازار هنر و هنرمند را هم بدون وابستگی به دولت و هم با حفظ شأن والای هنر، رونقی بیشتر ببخشد. 

منبع خبر "دنیای اقتصاد" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.