من هنوز بعد از این همه سال از تجربیات دیگران در نوشتههایشان استفاده میکنم. او با اشاره به یکی از کتابهایش به نام «شعبده بازیگری» عنوان کرد: بازیگری سه ستون دارد؛ «روایت، کودکانه زیستن و شعبده». اول اینکه بتوانید خوب روایت کنید و طوری روایت کنید که مخاطب را جذب کنید و مهم تر از گفتن، شنیدن است. باید بیاموزیم خوب بشنویم و خوب ببینیم.
او گفت: من در کودکی خجالتیترین عضو خانواده بودم و حتی گاهی از خجالت داخل صندوقچه خانه پنهان میشدم اما با بازیگری توانستم بر این خجالتی بودنم غلبه کنم. یکی از مولفههای بازیگری این است که پشت بایدها و نبایدها پنهان نشوید. در بازیگری نباید شبیه بقیه باشید بلکه باید منحصر به فرد باشید تا بتوانید هر نقشی را بازی کنید. همه یگانهاند، هیچ دوتایی در جهان وجود ندارد. یگانگی خودت را پیدا کن! اگر میخواهید بازیگر شوید در هر سنی ابتدا باید خودتان را بشناسید و ماسکهایی را که سالیان سال بر صورت شما گذاشته شده بردارید.
او با بیان اینکه در بازیگری کودکانه زیستن بسیار مهم است، ادامه داد: کودک از کسی واهمه ندارد، کودک بیپرده زندگی میکند. کودک خودش است، کودک دیگری نیست. کودک همه چیز را کنجکاوانه نگاه میکند. یک بازیگر هم باید به همین شکل بیپروا عمل کند. وقتی وارد یک محیط جدید میشوید آنجا را خوب ببینید، باید جامعهتان را خوب تماشا کنید. به نظر من روایت کردن، کودکانه زیستن و شعبده کردن در بازیگری سه اصل اساسی است.
کیانیان با بیان اینکه طراح صحنه، طراح لباس، فیلمنامه نویس، گریمور و... نیز بوده است، عنوان کرد: یادم میآید در سریال «مختارنامه» طراح صحنه، تخت بزرگی را برای نقش من طراحی کرده بود و از من خواست تا آن را ببینم، گفت این تخت را برای تو ساختم نه عبدالله بن زبیر. همچنین با عبدالله اسکندری درباره گریم این نقش پانزده روز صحبت کردیم و به نتیجه رسیدیم. بینی ام را آنگونه که میخواستم اجرا کرد. آقای میرباقری وقتی من را از پشت سرم در آینه گریم دید گفت چرا بینی اش کج است؟ گفتم برای این که هر زمان به بینی ام مینگرم به یاد راه راست بیفتم. ایده دادن خود بازیگر برای نقشش اهمیت دارد.
او با ذکر خاطرهای از فیلم «کیمیا» ساخته احمدرضا درویش نیز گفت: آقای درویش با من تماس گرفت و گفت «برای فیلم جدیدم نقشی داریم که متعلق به یک فرد پولدار است و به دلیل اینکه من پولدارها را نمیشناسم قرار بوده عزت الله انتظامی آن را بازی کند و خودش به ما ایده بدهد اما او سر فیلمبرداری «کشتی آنجلیکا» رفته. ما این نقش را برای شما در نظر گرفتهایم». من برای این نقش ایدههایی دادم که درویش آنها را پذیرفت. من اسم این چنین ایدههایی را شعبدهبازی میگذارم و نتیجه این شد که من برای این فیلم نامزد دریافت جایزه از جشنواره فیلم فجر شدم.
کیانیان با بیان اینکه نحوه ارتباط مخاطب با بازیگر بسیار مهم است،گفت: به طور مثال من در فیلم «روبان قرمز» نقش یک فرد افغانی را بازی میکردم اما افغانی صحبت نکردم و به حاتمی کیا گفتم به نظرم اگر فیلم را لهجهدار کنیم و به آن شخصیت بدهیم مخاطب به حرفهای او گوش نخواهد کرد و برایش جالب نخواهد بود. بازیگری زندگی کردن نیست، نمایش است بنابراین اینکه میگویند در نمایش باید غرق شویم درست نیست و اصلا نباید در یک نقش غرق شویم زیرا از خود واقعی دور میشویم.
او با بیان اینکه با شخصیتهای مهمی همچون حمید سمندریان در تئاتر از سال ۶۹ همکاری کردهاست، گفت: برای وارد شدن به سینما همه کار کرده ام؛ از دستیاری طراح صحنه، تا طراحی گریم، طراحی لباس، تولید و... زحمت زیادی کشیدم تا بتوانم به عنوان بازیگر در سینما حضور پیدا کنم. حتی در یک فیلم که دستیار طراح صحنه بودم به دو بازیگری که زمانی ستاره بودند، کمک میکردم، کتشان را نگه میداشتم تا بپوشند. اینها را میگویم که بدانید از پایینترین مراحل برای ورود به سینما باید خودتان تلاش کنید.
کیانیان با اشاره به اینکه علاقهمند به نقشهای چند بُعدی و خاکستری است، ادامه داد: سعی میکنم نقشی را که به من میدهند چند بُعدی کنم زیرا معتقدم آدمها همه خاکستری هستند به طور مثال در فیلم «آژانس شیشهای» شخصیت حاج کاظم را که پرویز پرستویی بازی میکرد به نوعی شخصیت مثبت بود و همه نگاهها و توجهات به سمت او بود و من به عنوان یک شخصیت تقریبا منفی باید تلاش میکردم که نگاهها را به سمت خودم جذب کنم و در این میان تلاش کنم که آدم بد نباشم و به من هم توجه کنند. حاج کاظم در این فیلم نماد عواطف بود و یک قطبی را تشکیل داده بود که همه عواطف را به بازی میگرفت و نگاههای احساسی به سمت او بود و من نیز در مقابل قطبی را تشکیل دادم که عقل را رهبری میکرد و نشانه عقلانیت بود.
سعی کردم نقشهای متفاوتی را بازی کنم. زیرا میخواستم وقتی مخاطب فیلم تازهای از من میبیند تصویری از فیلم گذشته در ذهنش نباشد و با پیش داوری از نقشهای قبلی به سینما نیاید. به همین دلیل بعد از اولین فیلمم در سینما؛ «همه وسوسههای زمین» وقتی نقش دیگری شبیه همان نقش پیشنهاد شد، نپذیرفتم زیرا نمیخواستم نقشهایم شبیه هم باشند و کلیشه نشوم. من معتقدم هر فیلمی دنیا و قواعد خودش را دارد و وقتی شما فیلمنامهای را میخوانید باید ببینید این فیلمنامه چه قواعدی دارد و با اثر قبلی که کار کردهاید چه تفاوتهایی دارد.
کیانیان با بیان اینکه تفاوت در نقشها برایش اهمیت دارد، گفت: زمانی که فیلم «کیمیا» را بازی کردم و در سینماها به نمایش درآمد شب که به منزل آمدم متوجه شدم ناصر تقوایی برایم پیغام گذاشته؛ «فیلمت را دیدم خیلی خوب بود» و یا فریدون جیرانی هم برایم پیام گذاشته بود؛ «از همین الان اسمت آمده روی میزها» و بعدها خودم درباره آن نقش در مجله فریدون جیرانی نقدی نوشتم.
او تاکید کرد: هیچ وقت برای دیده شدن فیلم بازی نکردم بلکه فیلم بازی میکنم تا از آن لذت ببرم و حتی با دیالوگها و حرکاتها در نقشها عشق بازی میکنم.
کیانیان با اشاره به اینکه قرار بوده در فیلم «هامون» نقش علی عابدینی را بازی کند، گفت: در نمایش «ازدواج آقای میسی سی پی» زنده یاد حمید سمندریان بازی میکردم و یک روز آقای انتظامی نمایش را دیده بود و به سمندریان گفته بود؛ «این پسره کی هست که اینقدر خوب رو صحنه بازی میکند و آدم را میخورد؟» و زمانی که به پشت صحنه آمد من را نشناخت. همین آشنایی باعث شد او من را به داریوش مهرجویی معرفی کند. روزی از دفتر زنده یاد داریوش مهرجویی با من تماس گرفتند و من رفتم و یک ساعت در دفترش منتظر نشستم تا مهرجویی را ببینم.
اصلا من را تحویل نگرفتند. بعد از یک ساعت به نشانه اعتراض به دستیارش گفتم؛ «شما من را به اینجا دعوت کردهاید اما هنوز نتوانستم مهرجویی را ببینم»، بالاخره داخل اتاق او رفتم و دیدم مهرجویی پایش را روی میز انداخته، گفتم؛ «شما نقش من را در تئاتر میسی سی پی دیدهاید؟» مهرجویی باور نمیکرد که آن نقش را من بازی کردم و میگفت «آن بازیگر تو نبودی. بازیگری که دیدم قدش بلندتر بود» و در نهایت منصرف شد و من را برای نقش علی عابدینی انتخاب نکرد.
کیانیان با بیان اینکه برای گرفتن نقش هیچ وقت آویزان کسی نشده است و معتقد است شانس را خود بازیگر میسازد، گفت: هیچ وقت برای گرفتن نقش به کسی التماس نکردم و تلاش کردم شانس حضور در فیلمها را خودم برای خودم مهیا کنم.
او در پایان با بیان اینکه از فیلمهای تلخ متنفر است، متذکر شد: من معتقدم این نوع فیلمها به ما تحمیل میکنند، اوضاع همینی که هست خواهد ماند و نمیشود چیزی را تغییر داد. پس حکم محکومیت میدهند. من معمولا تلخترین وقایع زندگیام را برای دیگران طوری تعریف میکنم که همه میخندند.