چرا حمله اسرائیل به قطر شکست خورد و برای تل‌آویو مشکل‌ساز شد؟

رکنا شنبه 05 مهر 1404 - 08:51
رکنا سیاسی: حمله هوایی اسرائیل به قطر، نه تنها روابط تل‌آویو با کشورهای عربی را به پایین‌ترین سطح رسانده، بلکه روند عادی‌سازی روابط منطقه‌ای را مختل کرده و ایده تشکیل ناتوی عربی را تقویت کرده است.
چرا حمله اسرائیل به قطر شکست خورد و برای تل‌آویو مشکل‌ساز شد؟

حمله هوایی اسراییل به دوحه، پایتخت قطر نقشی تعیین‌کننده در معادلات خاورمیانه ایفا کرد. این حمله، که با هدف ادعایی حذف رهبران سیاسی حماس انجام شد، ضمن تغییر پارادایم‌های منطقه، روابط اسراییل با کشورهای حاشیه خلیج فارس را به پایین‌ترین سطح در دهه‌های اخیر رساند تا جایی که گروهی از تحلیل‌گران این حمله را «حمله به صلح » خوانده و اسراییل را تهدیدی امنیتی برای قطر قلمداد کردند.

به گزارش اعتماد، حالا قطر به عنوان بازیگری که در ۱۲ حوزه میانجی‌گری فعال بود، از جمله مذاکرات حماس-اسراییل، اکنون روابطش با تل‌آویو را غیرقابل‌بازیابی می‌بیند. ناظران دیگر معتقدند که این حمله ادراک تهدید در خلیج فارس را دگرگون کرده است.به باورشان اگر پیش‌تر اسراییل به عنوان شریکی بالقوه علیه افراط‌گرایی دیده می‌شد، اکنون به عنوان «متجاوز » تلقی می‌شود. با این حال، امارات و بحرین، اعضای توافق ابراهیم، روابط رسمی خود را حفظ کرده‌اند. اما عربستان سعودی، که پیش‌تر در آستانه عادی‌سازی روابط قرار داشت، اکنون با فرانسه برای به‌رسمیت‌شناختن فلسطین هم صدا شده است.

از همین رو می‌توان گفت مانور تجاوزگرایانه اسراییل، نه تنها عادی‌سازی روابط اعراب با اسراییل را با چالش مواجه کرده و ایده‌هایی مانند تشکیل ناتوی عربی را تقویت کرده است؛ گزاره‌ای که به واسطه نیاز پادشاهی‌ها به کمک‌های اقتصادی و امنیتی ایالات متحده اجرایش دور از ذهن است اما نشان از هراس پادشاهی‌ها از تداوم دکترین سلطه با توسل به قدرت اسراییل دارد؛ دکترینی که در کوتاه‌مدت نیز کنشگری‌های منطقه را تحت تاثیر قرار داده و تا جایی پیش رفته که زمینه‌ساز توافق پاکستان به عنوان قدرت هسته‌ای با عربستان شده؛ توافقی که اسلام‌آباد را ملزم می‌کند در برابر برخورداری از حمایت‌های مالی پادشاهی، ریاض را زیر چتر امنیتی‌اش قرار دهد.

در همین راستا با هدف واکاوی معادلات منطقه که روز به روز پیچیده‌تر می‌شود و به بهانه نشست اخیر مارک روبیو، وزیر خارجه امریکا با پادشاهی‌های خلیج فارس که در ظاهر به بهانه نحوه اداره غزه برگزار شد اما در سطح کلان نشان از تکاپوی امریکا برای آرام کردن اعراب دارد با سید محمد علی سید حنایی، رییس هیات امنای اندیشکده دیپلماسی ملل گفت‌وگو کرده ایم. مشروح گفت‌وگو در ادامه: 

 به عنوان سوال نخست، گروهی از تحلیلگران براین باورند که معادلات خاورمیانه بعد از حمله اسراییل به مقر حماس در دوحه تغییر کرده و کنشگری‌های کشورهای حاشیه خلیج‌فارس را به شکلی منفی متاثر شده است، ارزیابی شما در این زمینه چیست؟

به نظر می‌رسد تحولات اخیر خاورمیانه نشان‌دهنده تغییرات اساسی در نظم منطقه‌ای است. در سال‌های گذشته، برخی کشورهای منطقه با اجازه تأسیس پایگاه‌های نظامی ایالات متحده در خاک خود و سرمایه‌گذاری‌های کلان در امریکا، بریتانیا و سایر کشورهای اروپایی، تلاش داشتند امنیت خود را تضمین کنند. این کشورها بر این باور بودند که با این اقدامات، از تهدیدات احتمالی در امان خواهند ماند.با این حال، پس از رویدادهای هفتم اکتبر، خاورمیانه شاهد شکل‌گیری نظمی نوین است.

در این شرایط، اسراییل با حمایت ایالات متحده و ناتو به دنبال برهم زدن نظم موجود منطقه‌ای بوده و تا حدی نیز در این مسیر پیشرفت کرده است. کشورهای عربی، به‌ویژه کشورهای حاشیه خلیج فارس، که گمان می‌کردند با سرمایه‌گذاری‌های کلان از گزند تحولات منطقه‌ای مصون خواهند ماند، پس از حمله به دوحه با شوک سیاسی و امنیتی مواجه شدند.در واکنش به این رویداد، برخی مقامات قطری در صفحات شخصی خود ابراز انزجار کرده و حتی انتقادات شدیدی علیه ایالات متحده و اسراییل مطرح نمودند که این امر پدیده‌ای جدید و قابل توجه بود.

قطر، به‌رغم چالش‌های تاریخی خود با نظم منطقه‌ای، با سرمایه‌گذاری‌های هنگفت در بریتانیا و امریکا و همچنین سفر اخیر رییس‌جمهور ایالات متحده به این کشور و اهدای هدیه‌ای گران‌بها از سوی امیر قطر به دونالد ترامپ، تصور می‌کرد که می‌تواند امنیت خود را در شرایط کنونی منطقه تضمین کند.علاوه بر این، پس از کشته شدن خبرنگاران شبکه الجزیره در غزه، فشار افکار عمومی در قطر برای اتخاذ موضعی قاطع در برابر اسراییل افزایش یافت. این مطالبه اجتماعی، همراه با تحولات اخیر، دولت قطر و سایر کشورهای منطقه، از جمله ترکیه و مصر، را در موقعیت حساسی قرار داده است.

از منظری دیگر باید گفت بر اساس تحلیل‌های موجود، قطر معتقد است که حمله به دوحه با استفاده از حریم هوایی عربستان سعودی انجام شده و سامانه‌های پدافندی پایگاه‌های امریکایی در منطقه هیچ‌گونه ردیابی یا واکنشی در برابر این حمله نشان نداده‌اند. این موضوع خشم افکار عمومی و دولت قطر را برانگیخته است. با این حال، با توجه به وابستگی کشورهای حاشیه خلیج فارس، از جمله قطر، به امنیت استیجاری و متکی به قدرت‌های خارجی، توانایی این کشورها برای اتخاذ مواضع قاطع‌تر محدود است.

   فارغ از اختلاف‌ها و رقابت‌های عریان و پنهان ایران و پادشاهی‌های خلیج‌فارس در حوزه‌های مختلف بالاخص ژئوپلیتیک و انرژی، آیا استراتژی توسعه‌طلبانه اسراییل می‌تواند برای دستگاه دیپلماسی کشورمان فرصت‌ساز باشد و نوعی بازدارندگی ایجاد کند؟

حمله به دوحه و قطر نقطه عطفی در افکار عمومی جهان اسلام نسبت به مساله اسراییل ایجاد کرده است. هرچند این کشورها در حال حاضر قادر به محکومیت صریح یا اقدام متقابل علیه اسراییل و ایالات متحده نیستند، اما باید توجه داشت که شرایط کنونی فرصتی برای جمهوری اسلامی ایران ایجاد کرده است. متأسفانه، ایران در سال‌های گذشته فرصت‌های متعددی را در عرصه بین‌المللی از دست داده و پنجره‌های فرصت یکی پس از دیگری بسته شده‌اند.

در حال حاضر، ابزارهای ایران برای مذاکره و تعامل در سطح بین‌المللی محدود است. با این وجود، در هر تهدیدی فرصتی نهفته است و در هر فرصتی تهدیدی وجود دارد. اگرچه تهدیدهایی نظیر فعال شدن مکانیسم ماشه (اسنپ‌بک) و تهدیدات نظامی اسراییل و ناتو وجود دارد، اما تحولات اخیر فرصتی منطقه‌ای برای ایران فراهم آورده است. تغییر در دیدگاه افکار عمومی و ذهنیت رهبران کشورهای حاشیه خلیج فارس، به‌ویژه قطر، عمان و تا حدی کویت، نسبت به مفهوم امنیت استیجاری می‌تواند زمینه‌ساز بازنگری در سیاست‌های بلندمدت این کشورها باشد. این تحول، فرصتی برای ایران است تا با نقش‌آفرینی مثبت در منطقه، جایگاه خود را تقویت و به بهبود روابط و تعاملات منطقه‌ای کمک نماید.

   آیا می‌توان مدعی شد که طرح پیشنهادی محور تل‌آویو-واشنگتن مبنی بر تعریف ناتوی خاورمیانه علیه ایران به واسطه هراس اعراب از تبدیل شدن هژمونی اسراییل به عنوان تهدیدی بالقوه خنثی شده است؟

پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و تا پیش از آن، اسراییل به عنوان تهدید اصلی جهان اسلام و منطقه خاورمیانه شناخته می‌شد. اما پس از انقلاب، تلاش‌های اسراییل، ایالات متحده و به‌طور کلی محور غرب بر آن بود که با امنیتی‌سازی پرونده جمهوری اسلامی ایران، آن را به عنوان تهدید منطقه‌ای معرفی کنند و توجه را از اسراییل به ایران معطوف سازند. یکی از ابعاد این پروژه، پرونده هسته‌ای ایران بود که علی‌رغم تأکید مکرر ایران بر صلح‌آمیز بودن آن، فتوای مقام معظم رهبری در این خصوص و بازرسی‌های مکرر آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، غرب بر امنیتی‌سازی این پرونده اصرار ورزید. هدف این رویکرد، ایجاد فاصله بین کشورهای منطقه و ایران، معرفی ایران به عنوان تهدید منطقه‌ای و مظلوم‌نمایی اسراییل با استناد به تاریخ هولوکاست و شعار «هرگز تکرار نمی‌شود» بود.

این سیاست در دهه‌های اخیر با موفقیت نسبی همراه بود و پیمان ابراهیم یکی از نتایج آن به شمار می‌رود. این پیمان با هدف معرفی ایران به عنوان تهدید منطقه‌ای و ترغیب کشورهای عربی به پیوستن به بلوک اسراییل در مقابل ایران طراحی شد. تا پیش از رویدادهای هفتم اکتبر، شاهد پذیرش تدریجی پیمان ابراهیم توسط برخی کشورهای عربی و تأسیس سفارتخانه‌های متقابل بین این کشورها و اسراییل بودیم. حتی زمزمه‌هایی از احتمال پیوستن عربستان سعودی به این پیمان مطرح شده بود که در صورت تحقق، با توجه به جایگاه این کشور به عنوان الگویی برای سایر کشورهای عربی، می‌توانست به تکمیل این پیمان منجر شود.

با این حال، در هفتم اکتبر، گروه حماس با درک این تحولات و نگرانی از پیشرفت پیمان ابراهیم، تصمیم به آغاز عملیاتی گرفت که می‌توان آن را جنگ بقا نامید. این گروه معتقد بود که در صورت تداوم این روند، اهداف بلندمدت مبارزه فلسطینیان به خطر خواهد افتاد. هدف حماس از این اقدام یا متوقف کردن روند پیمان ابراهیم از طریق پیروزی در این درگیری بود یا دست‌کم به تعویق انداختن آن برای چندین سال. اگرچه این اقدام به فاجعه انسانی در غزه و کشتار گسترده منجر شد، اما واکنش افکار عمومی جهان عرب و برخی از سران کشورهای اسلامی را به همراه داشت. این واکنش‌ها شامل عقب‌نشینی از پیمان ابراهیم و در مواردی، تعطیلی سفارتخانه‌های مرتبط با اسراییل، به‌ویژه پس از حمله به قطر، بود.با این وجود، این تحولات به نظر دایمی نخواهد بود. انتظار می‌رود پس از پایان درگیری‌ها و عادی‌سازی شرایط، روند پیمان ابراهیم با وجود مخالفت‌های افکار عمومی، بار دیگر از سر گرفته شود. 

   ایران در این بازه زمانی با تکیه بر چه اهرم‌هایی می‌تواند از تهدیدهای حاکم فرصت‌سازی کند؟

شرایط کنونی فرصتی استراتژیک برای جمهوری اسلامی ایران فراهم آورده است. ایران که خود قربانی نظم جدید منطقه‌ای بوده و خاکش مورد حمله قرار گرفته، اکنون در موقعیتی است که می‌تواند از تغییر دیدگاه منطقه‌ای به نفع خود بهره‌برداری کند. تحولات اخیر نشان داده‌اند که اسراییل، و نه ایران، عامل اصلی برهم زدن صلح و امنیت منطقه‌ای است. این تغییر در افکار عمومی و ذهنیت سیاست‌گذاران کشورهای منطقه، فرصتی برای ایران است تا با اتخاذ دیپلماسی فعال منطقه‌ای، چهره تخریب‌شده خود را بازسازی کند، امنیتی‌سازی علیه خود را خنثی سازد و با تأکید بر همکاری‌های مبتنی بر منافع متقابل، از انزوای منطقه‌ای و بین‌المللی خارج شود. این رویکرد می‌تواند جایگاه ایران را به عنوان بازیگری تأثیرگذار در منطقه تقویت کند.

   در این میان شاهد بودیم که حمله اسراییل به قطر واکنش تند ترکیه و مصر را به همراه داشت ارزیابی شما از معادلات فوق چیست. آیا می‌توان گفت در صورت تداوم تنش‌ها، منطقه بالاخص شام شاهد نوعی رویارویی بالاخص میان انکارا و تل‌آویو خواهد بود؟

حمله اسراییل به مقر حماس در چارچوب سیاست «اسراییل بزرگ» که در اظهارات رسمی مقامات این کشور، رسانه‌ها و محافل علمی مطرح شده، قابل تحلیل است. این سیاست که به دنبال گسترش نفوذ اسراییل در منطقه خاورمیانه است، به‌صورت مستقیم و غیرمستقیم کشورهای متعددی از جمله مصر، سوریه و ترکیه را تحت تأثیر قرار داده است. ترکیه، به‌ویژه با توجه به منافع اخیر خود در سوریه و جایگاهش به عنوان یک قدرت منطقه‌ای، در کنار دیگر کشورها، از این سیاست احساس خطر می‌کند.این شرایط بار دیگر فرصتی برای جمهوری اسلامی ایران ایجاد کرده است تا با بهره‌گیری از نگرانی‌های کشورهای منطقه، زمینه‌ساز همکاری‌های مشترک مبتنی بر اعتماد، تفاهم و تضمین‌های امنیتی متقابل شود. تهدیدات خارجی، مانند سیاست‌های توسعه‌طلبانه اسراییل، می‌تواند به اتحاد درونی میان کشورهای منطقه و جهان اسلام منجر شود. 

   آیا تهران تاکنون توانسته در این مسیر گامی جدی بردارد؟ 

ایران در گذشته فرصت‌های متعددی را به دلیل عدم نقش‌آفرینی فعال از دست داده و اگر ایران نتواند در شرایط کنونی نقش مثبتی ایفا کند، ممکن است این فرصت نیز به تهدیدی تبدیل شود و بار دیگر اجماعی منطقه‌ای علیه ایران شکل گیرد یا ایران از فرآیندهای تصمیم‌گیری در مورد مسائل منطقه‌ای، مانند بحران غزه، کنار گذاشته شود.برای مثال، در نشست اخیر سازمان ملل متحد که به بررسی بحران غزه اختصاص داشت، کشورهایی نظیر ترکیه، مصر، عربستان سعودی، پاکستان و اندونزی حضور فعال داشتند. اما ایران در این نشست غایب بود و در بحث‌های مربوط به پیشنهاد عربستان و فرانسه برای راهکار دو دولتی، که مورد پذیرش اکثریت کشورها قرار گرفت، مشارکت نداشت.

این عدم حضور، وجهه مناسبی برای ایران ایجاد نمی‌کند و می‌تواند به از دست رفتن فرصت‌های دیپلماتیک منجر شود. در حالی که ایران نیز در گذشته با راهکار دو دولتی  مخالفت داشته و اخیرا در رأی‌گیری این طرح حضور نیافت، بنابراین، ایران باید به جای عدم فعالیت دیپلماتیک، به دیپلماسی فعال منطقه‌ای روی آورد. مشارکت فعال در مجامع بین‌المللی می‌تواند به بهبود جایگاه ایران کمک کند. این رویکرد نه‌تنها به خنثی‌سازی تصویر منفی ایجادشده علیه ایران کمک می‌کند، بلکه فرصتی برای تقویت همکاری‌های منطقه‌ای و خروج از انزوای بین‌المللی فراهم می‌آورد.

حال با توجه به اتحاد نانوشته میان کشورهای منطقه، ایران همچنین باید، با استفاده از شکاف‌های موجود در منافع ملی امریکا و اسراییل، از طریق کنشگری و دیپلماسی فعال منطقه‌ای، نقش خود را در خاورمیانه تثبیت نماید. پیشنهاد تشکیل پیمان امنیت جمعی منطقه‌ای می‌تواند گامی بسیار مثبت در این راستا باشد. البته این پیشنهاد با موانع جدی مواجه است، زیرا امریکا و اسراییل با نفوذ خود ممکن است مانع آن شوند. با این همه ایران می‌تواند با محوریت قطر، ترکیه و مصر، این توافق امنیتی متقابل را پیش ببرد. همچنین، پاکستان و شاید عربستان سعودی – که اخیرا توافق امنیتی دوجانبه‌ای امضا کرده‌اند و در سال‌های اخیر روابط خوبی با ایران داشته‌اند – می‌توانند در این پیمان شریک شوند. 

   با توجه به پیچیدگی معادلات منطقه، به باور شما حمله اخیر اسراییل چه پیامی برای پادشاهی‌های خلیج فارس داشت؟

حمله اخیر اسراییل به قطر پیامی صریح به پادشاهی‌های حاشیه خلیج فارس ارسال کرد مبنی بر اینکه اسراییل در راستای ایجاد «اسراییل بزرگ» و نظم نوین منطقه‌ای در خاورمیانه عمل می‌کند و هر کشوری که در برابر این نظم مقاومت کند، در امان نخواهد بود. پیش از این، حملات اسراییل عمدتا به محور مقاومت، شامل لبنان، سوریه، یمن و ایران، محدود بود. اما این حمله نشان‌دهنده تغییر پارادایم در سیاست‌های اسراییل است که پیامی مستقیم به سران کشورهای حاشیه خلیج فارس ارسال می‌کند: یا با نظم جدید همراهی کنند یا با عواقب مخالفت با آن مواجه شوند.

این پیام، هرچند قاطع، تأثیر عمیقی بر تصمیم‌گیری‌های آینده مقامات منطقه خواهد داشت.با این حال، این اقدام به ضرر اسراییل تمام شده است، زیرا از منظر افکار عمومی و ذهنیت سیاست‌گذاران منطقه، به وجهه اسراییل آسیب رسانده است. بسیاری از تحلیلگران معتقدند که این حمله خطای استراتژیک بنیامین نتانیاهو بوده است. سیاست کنونی اسراییل، که به چرخه‌ای از خشونت و کشتار منجر شده، در صورت توقف می‌تواند به تضعیف موقعیت اسراییل بینجامد. از این رو، نتانیاهو ناچار به ادامه این رویکرد و گسترش دامنه درگیری‌هاست. این وضعیت، تهدیدی بالقوه و بالفعل برای کشورهای خاورمیانه، به‌ویژه کشورهای حاشیه خلیج فارس، ایجاد کرده که نیازمند توجه جدی است.

   در این میان نقش ایالات متحده را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

در خصوص نقش ایالات متحده دیدگاه‌های متنوعی مطرح شده است. با این حال، اسراییل یکی از مهم‌ترین و جدی‌ترین پروژه‌های ایالات متحده امریکا به شمار می‌رود. این پروژه از چنان اهمیتی برخوردار است که زمانی که بریتانیا آن را پایه‌گذاری کرد و سپس هژمونی جهانی خود را به ایالات متحده منتقل نمود، ر‌قابت میراث در اختیار امریکا قرار گرفت. بنابراین، نقش اسراییل در سیاست خارجی امریکا بسیار برجسته است. نقش مسیحیان اونجلیست در تصمیم‌گیری‌های سیاست خارجی ایالات متحده و نفوذ لابی یهودی در این کشور بسیار قابل توجه است. برای نمونه، در مذاکرات برجام، این لابی چندین بار اختلال ایجاد کرد، اما در نهایت یکی از موارد نادری بود که لابی یهودی شکست خورد و توافق امضا شد.

با این حال، در مذاکرات اخیر با امریکا که به‌صورت غیرمستقیم از طریق عمان انجام شد، ایالات متحده ابتدا غنی‌سازی ایران را در حد محدود ۳.۶۷ درصد پذیرفت، اما تحت فشار لابی یهودی، موضع خود را ناگهان تغییر داد و غنی‌سازی را به صفر رساند. ایران این شرط را نپذیرفت و در نتیجه، تنش‌ها تشدید شد.بنابراین، نقش رژیم صهیونیستی و لابی یهودی در سیاست خارجی امریکا بسیار مهم است. تصور اینکه این نقش تنها با حضور دونالد ترامپ جدی شده، یک خطای محاسباتی است. این سیاست همواره وجود داشته و در دوره‌های مختلف ممکن است کم‌رنگ یا پررنگ شود، اما ایالات متحده علاقه‌مند است که اسراییل را به عنوان هژمون منطقه‌ای قرار دهد. طبیعتا، عادی‌سازی روابط و پیمان ابراهیم یکی از اهداف اصلی امریکا است که رویدادهای هفتم اکتبر، به دلیل واکنش افکار عمومی جهان اسلام و ذهنیت تصمیم‌گیران، آن را به تعویق انداخت. با این حال، به نظر می‌رسد پس از پایان درگیری‌ها، این روند بار دیگر از سر گرفته شود و امریکا از آن حمایت کند.

   با این حال یکه تازی‌های اسراییل در برخی از موارد زمینه‌ساز تنش‌های جدی میان دو بازیگر شده است؟

توجه کنید، ایالات متحده حامی اسراییل است و اما به نوعی اسراییل است که ایالات متحده را هدایت می‌کند و به انجام برخی اقدامات وادار می‌نماید، نکته مهم این است که اختلافاتی میان منافع ملی امریکا به عنوان یک کشور مستقل با جمعیت زیاد و شرایط متنوع، با منافع اسراییل وجود دارد. برای مثال، به نظر می‌رسد ترجیح ایالات متحده تجزیه ایران و ایجاد ناامنی و آشوب نباشد، در حالی که اسراییل این را ترجیح می‌دهد.

ایران باید از این شکاف‌ها و اختلافات طبیعی میان امریکا و اسراییل بهره‌برداری کند و با شناسایی نقاط اختلاف، منافع ملی خود را تأمین نماید. به‌طور کلی و در سطح کلان، منافع این دو بازیگر درهم‌تنیده و بسیاری از تحلیلگران معتقدند که مشکل ایران با امریکا تا زمانی که مشکل ایران با اسراییل حل نشود، به‌طور کامل حل نخواهد شد. با این حال، به‌صورت مقطعی می‌توان با استفاده از این اختلاف‌نظرها، ایران در راستای منافع ملی خود عمل کند، همان‌گونه که در برجام شاهد آن بودیم.

   به عنوان سوال آخر چرا اسراییل قطر را که طی این سال‌ها فعالانه نقش میانجی را ایفا کرد، هدف قرار داد.

در ماه‌های اخیر و به‌ویژه در اکتبر، به قطر بارها توصیه شدکه هیات حماس را از این کشور اخراج کند. همچنین، شبکه الجزیره با پوشش گسترده و دقیق وقایع غزه، خشم اسراییل را برانگیخت و چندین تن از خبرنگاران این شبکه هدف حملات اسراییل قرار گرفتند. این اقدامات، زمینه‌ساز خشم و نفرت اسراییل علیه قطر شد. حمله به قطر، با وجود نقش این کشور به عنوان میانجی و متحد اقتصادی ایالات متحده و بریتانیا، برای قطر و دیگر کشورهای منطقه، از جمله ترکیه، رویدادی غیرمنتظره بود.

این حمله پیامی روشن به همه کشورهای منطقه ارسال کرد: حتی کشورهایی مانند قطر که نقش میانجی ایفا می‌کنند و روابط اقتصادی نزدیکی با غرب دارند، در صورت عدم همراهی با نظم جدید مورد نظر اسراییل و جبهه غربی، در امان نخواهند بود. این پیام، هشداری جدی به کشورهای منطقه است.با این حال، این اقدام به ضرر اسراییل تمام شده است، زیرا از منظر افکار عمومی و ذهنیت سیاست‌گذاران منطقه، به وجهه اسراییل آسیب رسانده است.

بسیاری از تحلیلگران معتقدند که این حمله خطای استراتژیک بنیامین نتانیاهو بوده است. سیاست کنونی اسراییل، که به چرخه‌ای از خشونت و کشتار منجر شده، در صورت توقف می‌تواند به تضعیف موقعیت اسراییل بینجامد. از این رو، نتانیاهو ناچار به ادامه این رویکرد و گسترش دامنه درگیری‌هاست. این وضعیت، تهدیدی بالقوه و بالفعل برای کشورهای خاورمیانه، به‌ویژه کشورهای حاشیه خلیج فارس، ایجاد کرده که نیازمند توجه جدی است.

اخبار تاپ حوادث

وبگردی

منبع خبر "رکنا" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.