به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا،نسل Z در ایران امروز با تجربهای تازه از خشونتهای خانگی روبهروست؛ خشونتهایی که بیشتر ریشه در فشارهای اقتصادی، تعارض میان ارزشهای خانوادگی و اجتماعی و چالشهای فضای دیجیتال دارد تا ضعف فردی. این نسل، میان انتظارهای والدین و ارزشهای اخلاقی خود گرفتار شده و با خشونت روانی، کنترلهای رفتاری و نیاز به پنهانکاری مواجه است. تفاوت موقعیت اقتصادی، زندگی در شهرهای بزرگ یا مناطق دورافتاده و تغییر نقش زنان و مردان، شکل و شدت این تجربهها را متفاوت کرده و نشان میدهد که دغدغههای نسل جوان بیش از هر چیز حاصل شکاف میان ساختارهای اجتماعی و نیازهای آنهاست.
در این خصوص با اردشیر گراوند پژوهشگر اجتماعی به گفت و گو پرداختیم که در ادامه می توانید بخوانید:
خبرنگار: بر اساس مطالعات و مشاهدات شما، نسل Z در مقایسه با نسلهای قبلی چه نوع رفتارهای خشونتآمیز خانگی را بیشتر تجربه میکند یا اعمال میکند؟ آیا این خشونتها تغییر ماهیت داشتهاند یا تنها شدت و فرکانس آنها متفاوت است؟
اردشیر گراوند: مهمترین خشونتی که امروز نسل زد با آن دست و پنجه نرم میکند، ناشی از گیر کردن آنها در یک مرحله گذار عجیب و پیچیده فرهنگی و اجتماعی در کشور است. ما با جامعهای مواجهیم که نظام ارزشها و هنجارهایش به شدت دچار تنش و آشفتگی شده است. این تنش در نظام ارزشی، به شکل مستقیم بر نظام هنجاری نیز تأثیر گذاشته و باعث شده نسل جوان اساساً نتواند تشخیص دهد کدام ارزشها برای زندگی شخصی و اجتماعیشان اهمیت دارد. آنها در واقع گرفتار سردرگمی و بیثباتی شدهاند، زیرا ما در طول تاریخ، به ویژه در ۱۰ تا ۲۰ سال اخیر و بهویژه در پنج تا شش سال اخیر، نتوانستهایم یک نظام ارزشی منسجم و قابل اتکا برای آنها ایجاد کنیم و بر اساس آن، سازوکار هنجاری رفتارهایشان را سامان دهیم.
به همین دلیل، رفتار نسل زد به هیچ وجه قابل پیشبینی نیست و نباید آنها را در این زمینه مقصر دانست. مقصر اصلی، جامعه و سیستمهای ما هستند؛ جامعهای که نتوانسته بستر مناسبی برای شکلگیری یک نظام ارزشمند و هنجاری فراهم کند. بزرگترین خشونتی که نسل زد امروز تجربه میکند، دقیقاً همین فقدان نظام هنجاری و ارزشی است. این خلا باعث میشود که آنها در فشار و تنش شدید قرار گیرند و از سوی دیگر، والدین، نظام سیاسی، نظام حقوقی و قانونی و کلیت ساختار ارزشهای کشور نیز رفتار مناسبی با آنها نداشته باشند.
نسل زد در واقع در برابر یک فروپاشی ارزشها و هنجارها قرار گرفته و گرفتار یک خلأ فرهنگی و اجتماعی عمیق شده است. این شرایط، سطح بالایی از خشونت اجتماعی و روانی را بر آنها تحمیل میکند و واقعیت این است که بسیاری از آنها در اثر این بیثباتی و بیهنجاری، تحت فشار و آسیب جدی قرار دارند. بنابراین، نمیتوان گفت این نسل مقصر است؛ آنها قربانی شرایطی هستند که ما و سیستمهای موجود ایجاد کردهایم.
خبرنگار: با توجه به موقعیت اقتصادی و فرهنگی، آیا خشونت خانگی در طبقه متوسط نسل Z با طبقات پایینتر یا بالاتر تفاوت دارد؟ مثلاً آیا نوع خشونتهای روانی، اقتصادی یا فیزیکی متغیر است و چرا؟
اردشیر گراوند: با توجه به موقعیت اقتصادی و فرهنگی افراد، بررسی خشونت خانگی در نسل زد نشان میدهد که نوع و شدت خشونت ممکن است با توجه به طبقه اجتماعی متفاوت باشد. طبقه متوسط، به عنوان گروهی که نه در فقر مطلق قرار دارد و نه در رفاه کامل، با مجموعهای از فشارهای خاص اقتصادی و فرهنگی مواجه است که میتواند الگوی خشونت خانگی را شکل دهد. در این طبقه، خشونتهای روانی و عاطفی، به دلیل انتظارات اجتماعی و فرهنگی نسبت به عملکرد فرد در خانواده و جامعه، بسیار شایع است. فشار برای موفقیت شغلی، کنترل هزینهها، و رعایت هنجارهای اجتماعی باعث میشود که تنشهای خانوادگی در قالب خشونتهای روانی و کلامی نمود بیشتری پیدا کند.
در مقابل، در طبقات پایینتر اقتصادی، خشونتهای اقتصادی و فیزیکی به دلیل محدودیت منابع، نابرابری مالی و فشار شدید معیشتی بیشتر مشاهده میشود. در این گروه، فقدان حمایتهای اجتماعی و محدودیت دسترسی به خدمات روانشناسی و حقوقی، به شدت بار خشونت را تشدید میکند. در این شرایط، اختلافات مالی یا ناتوانی در تأمین نیازهای اولیه خانواده میتواند به درگیریهای فیزیکی یا خشونت اقتصادی مستقیم منجر شود.
طبقات بالاتر، از سوی دیگر، ممکن است کمتر با خشونت فیزیکی مواجه باشند، اما خشونتهای روانی، کنترل رفتاری و محدودیتهای عاطفی، شکل پیچیدهتری پیدا میکند. این خشونتها معمولاً در قالب فشارهای اجتماعی، انتظارات عملکردی یا کنترل منابع اقتصادی و اجتماعی ظاهر میشوند و با بهرهگیری از شبکههای قدرت و سرمایه فرهنگی تقویت میشوند.
در نتیجه، میتوان گفت که نوع و شدت خشونت خانگی در نسل زد، رابطهای مستقیم با موقعیت اقتصادی و فرهنگی دارد. هر طبقه با مجموعهای از محدودیتها، فشارها و انتظارات خاص مواجه است که نحوه بروز خشونت را شکل میدهد. تفاوتها در نوع خشونت—روانی، اقتصادی یا فیزیکی—نشاندهنده تعامل پیچیده بین ساختار اقتصادی، فرهنگی و هنجارهای خانوادگی است و توضیحدهنده این است که چرا تجربه خشونت در یک طبقه اجتماعی میتواند ماهیتی متفاوت با طبقهای دیگر داشته باشد.
خبرنگار:نسل Z بیش از نسلهای قبلی با شبکههای اجتماعی، بازیهای آنلاین و فضای مجازی درگیر است. این تعاملات چه نقش و تأثیری در شکلگیری خشونتهای نوین خانگی (مثل خشونت دیجیتال، کنترلهای رفتاری و روانی) دارند؟
اردشیر گراوند: در زمینه خشونتهای فرهنگی، موضوع مهم این است که ما تلاش میکنیم ارزشهایی را به نسل جدید تحمیل کنیم که اساساً مبنای تاریخی یا فرهنگی محکمی در کشور ندارند. واقعیت این است که ما دارای یک سری ارزشهای تاریخی و فرهنگی بنیادی هستیم که ریشه در تمدن و تفکر ایرانی دارند و حتی پیش از دوران هخامنشیان شکل گرفتهاند. این ارزشها جایگاه ویژهای در تاریخ و هویت ملی دارند و میتوان به آنها افتخار کرد. همچنین ارزشهای اخلاقی جهانشمولی وجود دارند که به طور طبیعی میتوان بر سر آنها گفتوگو کرد و آنها را به عنوان معیارهای رفتاری پذیرفت.
نسل جدید در مقابل ارزشهای تحمیلی، ارزشهای خود را تعریف میکند؛ ارزشهایی که غالباً مبتنی بر اخلاق و انساندوستی هستند و نه الزاماً بر اصول مذهبی و سنتی.
اگر به آموزههای دینی نگاه کنیم، پیامبر اسلام (ص) فرمودند که «من مبعوث شدم تا کمال اخلاق را کامل کنم». این بیان نشان میدهد که دین و مذهب در اصل برای تکمیل اخلاق و ارزشهای انسانی آمدهاند. بنابراین، اگر فردی بر اساس ارزشهای اخلاقی عمل کند، در حقیقت مسیر موفقیت و تعالی انسانی را طی میکند، حتی بدون الزام به پذیرش تمام ارزشهای دینی یا مذهبی سنتی.
نسل جدید، به ویژه نسل زد، تمایل دارد زندگی خود را بر اساس ارزشهای اخلاقی و انسانی شکل دهد و بر این مبنا رفتار کند. بهتر است بر زمینههای مشترک اخلاقی و انسانی تأکید کنیم و با نسل جدید بر اساس آنها گفتوگو و تعامل داشته باشیم.
خبرنگار:با توجه به تابوها و فشارهای اجتماعی، نسل زد در خانه چه نوع خشونتهایی را تجربه میکند که کمتر دیده یا گزارش میشود؟ آیا سکوت و پنهانکاری در نسل زد متفاوت از نسلهای قبلی است و چه پیامدهای روانی دارد؟
اردشیر گراوند: در مورد خشونتهای موجود در جامعه، یکی از مهمترین منابع آن را میتوان در ساختارهای سنتی و ارزشهایی دانست که هنوز در ذهن والدین نسل جدید حاکم است. والدین، به دلیل پایبندی به این ارزشها و الگوهای رفتاری، اغلب اصرار دارند که فرزندانشان همانند خودشان باشند و مسیر زندگی آنها را دنبال کنند. اما علی علیهالسلام در این زمینه هشدار میدهد که «این فرزندان برای زمان غیر از زمان شما آفریده شدهاند و شما باید تلاش کنید آنها را همراهی کنید، نه اینکه به زور بخواهید مطابق دنیای خودتان باشند». این آموزه به روشنی نشان میدهد که اعمال فشار والدین برای شکل دادن به فرزندان بر اساس الگوهای گذشته، خود نوعی خشونت محسوب میشود.
به طور تاریخی، خشونت والدین در همه نسلها وجود داشته است و بخشی از تجربه تربیتی خانوادهها بوده، اما نسل امروز، به ویژه نسل زد، با شدت و عمق بیشتری درگیر این نوع خشونت شده است. دلیل آن این است که این نسل ارزشها و هنجارهایی را پذیرفته که لزوماً ریشه در سنتها و فرهنگ بومی کشور ندارند و بسیاری از این ارزشها و رفتارها از بیرون وارد جامعه شدهاند. والدین، در مواجهه با این تفاوتها، سختگیری بیشتری اعمال میکنند و به جای همراهی و گفتوگو، تلاش میکنند فرزندان را مطابق الگوهای خودشان شکل دهند.
علاوه بر این خشونت فرهنگی و تربیتی، نسل زد با مجموعهای از فشارهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نیز مواجه است. فقر، محدودیت دسترسی به امکانات، نابرابری فرصتها و ناامیدی نسبت به آینده، همه این فشارها را تشدید میکند. هرچه فقر و محدودیت اقتصادی بیشتر باشد، آسیبپذیری نسل زد نیز بیشتر است. همچنین، دسترسی محدود به امکانات و فرصتهای رفاهی، فشار روانی و اجتماعی را افزایش میدهد و حس ناامیدی نسبت به آینده را تقویت میکند.
در شرایط کنونی، تمام این عوامل به صورت همزمان بر نسل زد تأثیر میگذارند. فشار اقتصادی و اجتماعی خانوار و جامعه، فشار فرهنگی و اجتماعی ناشی از فضای دیجیتال و شبکههای اجتماعی، و فشار ناشی از ساختارهای سیاسی و مدیریتی کشور، همه با هم تجمیع شده و این نسل را گرفتار کرده است. حس ناامیدی عمیقی که در میان این نسل وجود دارد، آنها را در معرض آسیبهای جدی قرار میدهد و این آسیبها در آینده میتواند پیامدهای گستردهتری برای جامعه داشته باشد.
به نظر میرسد که برای کاهش این فشارها و جلوگیری از گسترش آسیبها، نظام سیاسی و مدیریتی ایران نیازمند بازنگری جدی در سیاستهای داخلی و اجتماعی است و توجه بیشتری باید به شرایط زندگی و نیازهای نسل جدید معطوف شود، نه صرفاً تمرکز بر مسائل بینالمللی. نسل زد امروز، تحت فشار شدید اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی قرار دارد و اگر این شرایط ادامه یابد، میزان آسیب و اختلال در زندگی آنها به طور چشمگیری افزایش خواهد یافت.
در مورد پنهانکاری در میان نسل جدید، به ویژه نسل زد، باید گفت که این پدیده بسیار گسترده و متنوع است و شکلهای مختلفی به خود میگیرد. یکی از دلایل اصلی افزایش این رفتار، دسترسی آسان و گسترده آنها به منابع و خدماتی است که پیشتر در جامعه ما ممنوع یا بد تلقی میشد؛ از جمله فیلمها، محتواهای دیجیتال، مواد دخانی و حتی مشروبات الکلی و روابط بین دختر و پسر. در عین حال، مقاومت و سختگیریهای نظام سیاسی و نظام خانواده نسبت به این رفتارها بسیار بالاست. این فشارهای بیرونی باعث میشود نسل زد به شدت مجبور به پنهانکاری شوند.
پنهانکاری میان نوجوانان و جوانان، پدیدهای تاریخی است و به هیچ وجه منحصر به نسل امروز نیست. حتی ما نسبت به والدین خود نیز بسیاری از امور را پنهان میکنیم و این رفتار نوعی سازوکار طبیعی اجتماعی و روانی برای حفظ استقلال فردی و حریم خصوصی است. با این حال، در نسل امروز، به دلیل ترکیب چند عامل کلیدی — فشار اقتصادی، محدودیتهای فرهنگی، دسترسی به فضای مجازی و افزایش دسترسی به منابع ممنوعه— میزان پنهانکاری بسیار بیشتر شده است و پیامدهای آن نیز شدیدتر است.
متأسفانه، پنهانکاری پیامدهای روانی و اجتماعی منفی دارد. فرد را مجبور به دروغگویی میکند و دروغ، اساس بسیاری از مشکلات و گرفتاریهای شخصی و اجتماعی است. نسلی که به اجبار مجبور شده است بخش عمده زندگی خود را پنهان کند، با خانواده و جامعه خود صمیمیت کمتری تجربه میکند و همواره در شرایطی از ترس و اضطراب به سر میبرد. ترس از انواع مجازاتها —چه مجازات خانوادگی، چه مجازات اجتماعی و چه مجازاتهای قانونی و حکومتی— عامل مهمی است که این نسل را به پنهانکاری واداشته است.
از جمله مهمترین حوزههای پنهانکاری در نسل امروز میتوان به دسترسی به مواد و دخانیات، مشروبات الکلی، روابط بین دختر و پسر و فعالیتهای آنلاین و مجازی اشاره کرد. این حوزهها به دلیل سهولت دسترسی و فشار اجتماعی و خانوادگی، بیشترین زمینه را برای مخفیکاری ایجاد کردهاند. فضای مجازی به عنوان محیطی که امکان نظارت والدین و جامعه بر آن محدود است، شدت این رفتار را افزایش داده و فشار روانی و روحی ناشی از پنهانکاری را تشدید میکند.
بنابراین، نسل زد امروز با پدیده پنهانکاری گستردهای مواجه است که نه تنها ناشی از انتخابهای فردی، بلکه معلول فشارهای فرهنگی، اجتماعی، خانوادگی و سیاسی است. این پنهانکاری، اگر کنترل و مدیریت نشود، میتواند آسیبهای جدی و بلندمدتی بر سلامت روان و کیفیت زندگی این نسل داشته باشد.
خبرنگار:قبلا بیشتر خشونت در خانه را مردان نسبت به زنان اعمال می کردند حال در نسل z این ماجرا چه فرق هایی با توجه به تحولات اجتماعی کرده است؟
اردشیر گراوند: اعمال خشونت، چه علیه زنان و چه علیه مردان، پدیدهای است که ریشههای عمیقی در تاریخ و ساختارهای اجتماعی ما دارد و به نظر من این مسئله از دیرباز وجود داشته است. در گذشته نیز خشونت میان دو جنس بهنوعی متقابل بوده، اما تفاوت اصلی در این بود که زنان غالباً توانایی ابراز خشونت خود از طریق کلام و گفتگو را داشتند، در حالی که مردان به دلیل ساختارهای تربیتی و اجتماعی موجود، بیشتر به روشهای فیزیکی و مستقیم متوسل میشدند. به نظر من، این پدیده در اصل یک مسئله ذهنی و اندیشهای است و همچنان ادامه خواهد داشت، صرفنظر از اینکه کدام جنس نسبت به دیگری اعمال خشونت میکند.
یکی از دلایل بنیادی این مسئله، نقص در نظام آموزش و تربیت ماست. ما نه تنها حقوق یکدیگر را به درستی نمیشناسیم، بلکه بسیاری اوقات حتی حقوق بنیادین و قواعد زندگی مشترک را نیز درک نکردهایم. زمانی که مالکیت یک فرد بر دیگری مسلط بود، فرد تحت مالکیت کل قواعد مالکیت را نمیپذیرفت و مالک نیز حاضر به چشمپوشی از این قواعد نبود. اما اگر بپذیریم که قانون، مبتنی بر مالک و مملوک نیست و زندگی مشترک بر پایه شراکت و قراردادهای متقابل بنا شده است، آنگاه قواعد مشخصی برای این شراکت تعریف میشود و باید در زندگی روزمره اعمال شود.
در عمل، هیچگاه به درستی تفهیم نشده است که مرد مالک زن نیست و زن نیز مالک مرد نیست. زوجین، به عنوان شرکای زندگی، باید بر اساس قراردادی مشترک با یکدیگر زندگی کنند و هدف از این زندگی، استمرار نسل و ساختن زیست مشترک است. در زمانی که قوانین مالکیت به جای شراکت اعمال شود، مالک حق اعمال خشونت برای خود قائل میشود و مملوک نیز برای مقاومت در برابر آن تلاش میکند. این برخورد مستقیم بین دو طرف، همان خشونت است.
آنچه در جامعه امروز مشاهده میکنیم، ناشی از عدم شفافیت در تعریف مشارکت و مالکیت بین زن و مرد است. در جامعه سنتی، به ویژه جوامع کشاورزی و دامداری، زن تا حد زیادی جزئی از داراییها و زندگی مرد به شمار میرفت و حتی در برخی ساختارهای مذهبی، مهریه و سایر اسناد مشابه به نوعی بیان مالکیت مرد نسبت به زن بوده است. در این چارچوب، زن تحت مالکیت مرد قرار داشت و قواعدی برای این مالکیت تعریف شده بود. اما در زندگی مدرن، این نگرش دیگر پذیرفته نیست و افراد حاضر نیستند که کسی متعلق به دیگری باشد، بلکه هر انسانی حق آزادی و انتخاب شریک و معشوق را دارد، بدون اینکه مالک یا مملوک کسی محسوب شود.
این تغییر نگرش، بدون ایجاد یک نظام ارزشگذاری جدید و بدون بازتعریف دقیق حقوق و مسئولیتها در خانواده و جامعه، مشکلات و تنشهای فراوانی ایجاد کرده است. به نظر من، خشونتهایی که امروز مشاهده میکنیم، محصول همین برداشتهای ناکامل و ناسازگار با زندگی مدرن است؛ ما هنوز موفق نشدهایم ساختاری برای فهم و اجرای صحیح زندگی خانوادگی و اجتماعی مدرن ایجاد کنیم و این خلا فرهنگی و تربیتی، بستر اصلی خشونتهای امروز است.
خبرنگار: تفاوت خشونت خانگی در شهرهای بزرگ و مناطق دور افتاده تر در همین نسل z چگونه است؟
اردشیر گراوند: در بحث خشونت در خانوادهها و مراکز کشور، لازم است چند نکته کلیدی را مطرح کنم. ابتدا باید گفت خشونت در سه سطح عمده خود را نشان میدهد. نخست، خشونت پدران نسبت به فرزندان، به ویژه فرزندان دختر؛ دوم، خشونت مردان علیه زنانشان؛ و سوم، خشونت زنان علیه مردان. اگر به روند چند سال اخیر نگاه کنیم، مشاهده میکنیم که موارد قتل دختران توسط پدران افزایش یافته است. این خشونتها غالباً با موضوعات اخلاقی، جنسی و ارتباطی مرتبط بودهاند و ریشه در فشارهای اجتماعی و تربیتی دارند.
نکته مهمی که باید در این زمینه در نظر گرفت، سهم واقعی خانواده در تربیت فرزند است. بر اساس مشاهدات و مطالعات، حداکثر اثرگذاری خانوار در تربیت یک دختر در شرایط امروز جامعه، حدود ۱۵ درصد است. این میزان اثرگذاری شامل پدر، مادر و خانواده است و سایر عوامل تأثیرگذار شامل دوستان، مدرسه، فضای مجازی و دانشگاه نیز سهم قابل توجهی دارند. وقتی این ۱۵ درصد را به رسمیت بشناسیم، مسئولیت والدین در برابر رفتارها و اشتباهات فرزندشان محدود به همین سهم میشود.
اما مشکل اصلی اینجاست که وقتی دختر یا پسر دچار اشتباه اخلاقی یا اجتماعی میشوند، نه تنها جامعه سهم خود را در تربیت و تأثیرگذاری به رسمیت نمیشناسد، بلکه فشار و توقع ناعادلانهای بر والدین وارد میکند. رسانهها، فضای مجازی و حتی همسایگان، والدین را مسئول کامل رفتار فرزندشان میدانند و انتظار دارند که والدین تمام مجازات و تنبیه را اعمال کنند. در حالی که فرزند تحت تأثیر چندین عامل تربیتی و اجتماعی بوده و والدین تنها بخشی از این مسیر را شکل دادهاند.
این شرایط باعث میشود که برخی والدین، در مواجهه با فشار اجتماعی و توقع غیرمنصفانه، دست به خشونت شدید علیه فرزند خود بزنند، حتی تا حد قتل. این پدیده به ویژه در خانوادههای ایرانی، که در آنها سهم والدین در تربیت فرزند محدود و فشار اجتماعی بسیار بالاست، مشاهده میشود. اگر والدین سهم خود را به اندازه واقعی آن یعنی حدود ۱۵ درصد در نظر بگیرند، میزان تنبیه و کنترلشان نیز منطقی و متناسب با همین سهم خواهد بود، اما وقتی سهم بسیار ناچیز والدین در رفتار فرزند نادیده گرفته میشود، انتظار اعمال خشونت و مجازات ناعادلانه به وجود میآید.
یکی دیگر از دلایل افزایش خشونت خانگی، فشارهای اقتصادی و ناتوانی خانوادهها در تأمین نیازهای فرزندان نسل جدید است. نسل امروز، معروف به نسل Z، نیازها و خواستههای متفاوتی دارند که خانوادههای سنتی و حتی متوسط توان برآورده کردن آنها را ندارند. این نیازها شامل پوشاک متنوع، ابزارهای رسانهای مانند گوشی و اینترنت، لپتاپ، کتاب و ابزارهای آموزشی و تفریحی است. این ابزارها دیگر صرفاً وسایل ارتباطی نیستند، بلکه به نیازهای اولیه و ضروری زندگی تبدیل شدهاند. خانوادهها در تأمین این نیازها با محدودیت و فشار شدید روبهرو هستند، در حالی که فرزندان انتظار دارند تمامی این نیازها برآورده شود.
تأمین ناکافی این نیازها و فشارهای اقتصادی، باعث افزایش تنش در خانواده و بروز خشونت خانگی میشود. علاوه بر این، سبک زندگی امروز تغییر کرده و انتظارات و استانداردهای زندگی بالا رفته است، در حالی که ساختار خانواده و توان اقتصادی آن قادر به پاسخگویی به این نیازها نیست. به همین دلیل، یکی از چالشهای مهم جامعه و خانواده ایرانی، برآورده کردن نیازهای اولیه و ضروری فرزندان نسل جدید و مدیریت صحیح مسئولیت تربیتی والدین است.