اگرچه شرایط به آستانه جنگ نزدیک شده، اما وقوع جنگ همچنان به تصمیمات طرفین، رفتار متحدین منطقهای و احتمالاً یک اشتباه محاسباتی بستگی دارد. ارزیابی تحلیل گران امور راهبردی این است که در حال حاضر احتمال حل و فصل سیاسی مسائل میان ایران و آمریکا بسیار کمتر از وقوع جنگ است اما در عین حال، هر اقدام یا واکنش حساب نشده از سوی طرفین، میتواند سرنوشت این بحران را کاملا تغییر دهد.
ایالات متحده بارها و بارها به طور رسمی و غیررسمی اذعان نموده است که نهایت تلاش خود را برای جلوگیری از گسترش نفوذ قدرت منطقهای ایران به کار خواهد گرفت. دولت آمریکا در تلاش است تا از نفوذ مادی و معنوی ایران به عنوان رهبر محور مقاومت در منطقه بکاهد و همچنین توانمندیهای هستهای و موشکی ایران را به هر نحوی با چالش روبرو سازد و مسلم است که برای دستیابی به این هدف، ابزار اسرائیل، به عنوان دشمن منطقهای و ایدئولوژیک ایران گزینه بسیار مناسبی خواهد بود.
فشار حداکثری در قالب تحریمهای هدفمند اقتصادی علیه بخشهای کلیدی، محدودسازی صادرات نفت، جلوگیری از دسترسی ایران به سیستم مالی بینالمللی و اعمال محدودیت بر پروژههای زیرساختی و انرژی منطقهای طراحی شده است. این سیاست در کنار اقدامات اقتصادی، ابزارهای دیپلماتیک و امنیتی از جمله تهدید مستقیم ایران و تشدید حضور نظامی آمریکا در مناطق حساس را نیز به کار گرفته است. هدف این سیاست، محدودسازی ظرفیت ایران برای اثرگذاری در منطقه و مجبور کردن تهران به تغییر راهبردهای هستهای و منطقهای است.
در عرصه دیپلماتیک، ایالات متحده فشارهای خود را بر چین افزایش داده و خرید نفت ایران توسط پکن را تهدید کرده است، در حالی که همزمان مواضع تند وزارت امور خارجه آمریکا علیه ایران، محدود کردن همکاریهای بینالمللی و اعمال فشار بر متحدان منطقهای را دنبال میکند. رئیس جمهور آمریکا در ۱ می سال جاری در بیانیهای رسمی اعلام کرد: «هر فرد یا کشوری که نفت یا محصولات پتروشیمی از ایران بخرد از هرگونه تجارت با ایالات متحده منع خواهد شد.»
چین به عنوان بزرگترین خریدار نفت ایران، همواره هدف فشارهای ایالات متحده بوده است. تهران این فشارها را تلاشی برای قطع شریان اقتصادی کشور میداند. تحریم شرکتها و کشتیهای چینی مانند Petroquimico FZE و پالایشگاههای این کشور در فوریه و مارس ۲۰۲۵ و تحریم ترمینالهای ذخیره سازی نفت چینی مانند Guangsha Zhoushan در آوریل ۲۰۲۵ از جمله تلاشهای واشنگتن برای فشار بر پکن در جهت قطع خرید نفت از جمهوری اسلامی ایران است. براساس گزارشها و آمارهای موجود از ابتدای سال جاری میلادی تاکنون، وزرت خزانه داری آمریکا بر بیش از ۱۰۰ فرد و نهاد ایرانی و غیرایرانی مرتبط با فعالیت های تجاری و اقتصادی فرامرزی ایران تحریم هایی را اعمال کرده است.
افزون بر موارد اقتصادی و دیپلماتیک، واشنگتن حمایت کامل از اقدامات نظامی اسرائیل در منطقه و برنامههای تهاجمی علیه ایران را دنبال میکند، که نشاندهنده پیوند مستقیم فشار حداکثری با تهدیدات امنیتی و نظامی است.
جدا از تحریمهای یکجانبه آمریکا که از سال ۲۰۱۸ و همزمان با خروج این کشور از برجام بر ایران تحمیل شده، دولت دونالد ترامپ در چندماه گذشته تلاش مضاعفی را برای بازگرداندن تحریمهای شورای امنیت علیه ایران انجام داد و در این مسیر تروئیکای اروپایی که طبق متن برجام حق اسنپبک به معنی اقدام برای بازگرداندن ایم تحریمها را داشتند به بازوهای اجرایی واشنگتن تبدیل شدند. هرچند که تبعات اقتصادی، سیاسی و امنیتی بازگشت تحریمهای شورای امنیت علیه کشور قابل چشم پوشی نیست اما برخی کارشناسان معتقدند که سالها تحمیل تحریم بر تهران عملا کارآیی این تحریمها را کاهش داده است.
از طرفی دیگر اروپا باید بپذیرد که نه می توان ایران را منزوی کرد و نه ساختار امنیتی منطقه را بدون مشارکت تهران پایدار نگه داشت. ادامه تعلل اروپا در برابر سیاست های یک جانبه آمریکا تنها به تضعیف نفوذ بروکسل در خاورمیانه می انجامد.
با این حال سیاست فشار حداکثری ایالات متحده علیه ایران، که از روزهای نخست ریاست جمهوری ترامپ آغاز شد، همچنان محور اصلی رویکرد واشنگتن در قبال تهران باقی مانده است. لغو معافیتها، فشار بر پروژههای منطقهای، تهدید کشورهای ثالث و همکاری با اقدامات نظامی اسرائیل، نشاندهنده استمرار و تعمیق این رویکرد است. با این حال، گستردگی اقدامات و ترکیب فشار اقتصادی، دیپلماتیک و امنیتی، پرسشهایی را درباره اثربخشی بلندمدت این سیاست مطرح میکند: آیا فشار حداکثری قادر است اهداف واشنگتن را محقق کند، یا تنها به تشدید تنشها و پیچیدگیهای منطقهای دامن خواهد زد؟