مذاکره با آمریکا؛ راه حل یا تله‌ای راهبردی؟

صدا و سیما شنبه 05 مهر 1404 - 14:41
تجربه سال‌ها مذاکره با آمریکا ثابت کرده که این کشور هیچ گاه بر تعهداتش پایبند نبوده است.

مذاکره با آمریکا؛ راه حل یا تله‌ای راهبردی؟ // سردبیر تایید کرده است

به گزارش خبرگزاری صدا و سیما؛ بیانات اخیر رهبر معظم انقلاب اسلامی در مورد عدم سودمندی مذاکره با آمریکا، بر پایه‌ی تجربیات تاریخی چهار دهه گذشته ایران است. برای درک این موضع، باید به بررسی تاریخچه این مذاکرات با محوریت الگوی رفتاری آمریکا پرداخت. بررسی روند مذاکرات ایران و آمریکا پس از انقلاب اسلامی به‌ویژه مذاکرات هسته‌ای، نشان می‌دهد رویکرد آمریکا همواره مبتنی بر فشار حداکثری و تعهد ناپذیری بوده است.

اولین تماس‌های غیررسمی آمریکا با ایران پس از حادثه تسخیر سفارت این کشور در تهران، از سوی دولت کارتر و با هدف آزادی گروگان‌ها انجام شد. این تماس‌ها که از طریق الجزایر انجام می‌شد در سال ۱۹۸۱ به توافقی موسوم به «بیانیه الجزایر» و آزادی گروگان‌ها ختم شد. آمریکا نیز متقابلا متعهد شده بود در ازای این موضوع، در امور داخلی ایران مداخله نکند، تحریم‌ها را رفع کند و دارایی‌های مسدود شده ایران را برگرداند؛ اما پس از آزادی گروگان‌ها عملا به هیچ یک از این تعهدات عمل نکرد.

همچنین در سال ۱۳۶۵ (۱۹۸۶) آمریکا با هدف حل بحران‌هایی نظیر آزادی گروگان‌های خود در لبنان تلاش کرد مذاکرات محرمانه‌ای با ایران ترتیب دهد؛ موضوعی که به ورود پنهانی و غیرقانونی مک فارلین به ایران و در نهایت رسوایی ایران- کنترا انجامید. این رویداد به هشداری دائمی برای دیپلماسی ایران تبدیل شد: هرگونه تعامل با آمریکا باید با حزم و دوراندیشی کامل باشد. ماجرای مک فارلین نشان داد: آمریکا گاه حاضر است برای منافع خود، حتی با دشمنان مذاکره کند؛ اما این به معنای تغییر راهبرد آنها نیست؛ بلکه راه کنشی برای کسب منافع بیشتر است.

این پایان ماجرا نبود؛ روابط ناشی از بحران که واکنشی به مسائل امنیتی و منطقه‌ای بود، سال‌های بعد هم این دو کشور را بر سر میز مذاکره نشاند. گفت‌و‌گو در باب مسائل افغانستان در سال ۲۰۰۱ و مواردی از این دست را می‌توان نمونه عینی این آمد و شد‌های دیپلماتیک دانست.

ویژگی مذاکرات یاد شده این بود که همگی ناشی از چالش‌های اضطراری و موقت بودند و تاکیدی بر مسائل راهبردی نداشتند. در عین حال ما در سال‌های پس از انقلاب اسلامی شاهد مذاکراتی حول مسائل راهبردی و بنیادین نیز هستیم. مذاکرات هسته‌ای را می‌توان در شمار این موضوعات صورت بندی کرد؛ بنابراین از مذاکرات هسته‌ای با واسطه گری تروئیکای اروپایی در سال ۲۰۰۳ تا مذاکرات ژنو در سال ۲۰۱۳ و برجام در سال ۲۰۱۵ همگی نمونه‌ی بارز روابط با محوریت مسائل راهبردی است.

در سال ۱۳۸۲ (۲۰۰۳) ایران به درخواست اروپایی‌ها، به طور داوطلبانه غنی‌سازی را متوقف کرد تا فضایی برای مذاکره ایجاد شود. اما این اقدام داوطلبانه نه تنها پاداشی دریافت نکرد، بلکه مذاکرات به شکست انجامید و بهانه‌ای برای صدور قطعنامه‌هایی علیه ایران شد.

با این حال درب‌های دیپلماسی همیشه باز بود و این گفت‌و‌گو‌ها علی رغم وجود تحریم‌ها و قطعنامه‌های ضد ایرانی در سال بعد نیز ادامه داشت. در نهایت توافق برجام در سال ۱۳۹۴ (۲۰۱۵) را می‌توان نقطه اوج مذاکرات دانست. ایران با پذیرش محدودیت‌هایی بی‌سابقه بر برنامه هسته خود، در ازای لغو تحریم‌ها به توافق رسید.

 ایران تحت نظارت آژانس بین المللی انرژی هسته‌ای به تمام وعده‌های خود عمل کرد؛ اما باز هم طرف امضای خود را نادیده گرفت و شروع به بدعهدی کرد؛ به گونه‌ای که این معاهده نیز در عمل با شکست رو به رو شده بود. حتی در دوران اوباما هم که توافق منعقد شده بود ایران نتوانست از مزایای اقتصادی وعده داده شده، بهره‌مند گردد؛ زیرا ساختار تحریم‌های آمریکا به گونه‌ای بود که بانک‌ها و شرکت‌های بین‌المللی از هرگونه مشارکت هراس داشتند. آن روز‌ها برخی مسئولان کشور مانند سیف رئیس بانک مرکزی نیز طی سخنانی میزان بهره مندی از برجام را «هیچ» توصیف کرده بودند.

 در نهایت در سال ۱۳۹۷ (۲۰۱۸) ترامپ به صورت یک جانبه از این پیمان خارج شد. این اقدام، مهم‌ترین سند برای ادعای «بی فایده بودن مذاکره» است. آمریکا نشان داد که حتی توافقی که تحت قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت سازمان ملل مورد حمایت و رسمیت قرار گرفته است، با تغییر دولت‌ها قابلیت کنار گذاشته شدن دارد.

 در دوران پسا برجام نیز الگوی فشار ادامه داشت. علی رغم تغییر دولت در آمریکا، رویکرد اصلی تغییر نکرد. دولت بایدن، عملا به وعده خود برای بازگشت فوری به برجام عمل نکرد و به جای آن تلاش کرد از اهرم فشار حداکثری ترامپ برای گرفتن امتیازات بیشتری در مذاکرات استفاده کند. این رفتار تداوم راهبرد‌های گذشته آمریکا در مواجهه با ایران را نشان می‌داد.مذاکرات پیش از جنگ ۱۲ روزه نیز پرده دیگری از خیانت‌های آمریکا را به نمایش گذاشت. درحالی که نمایندگان دستگاه دیپلماسی ایران در حال آماده شدن برای حضور در دور ششم مذاکرات بودند؛ دو روز مانده به موعد آغاز گفتگوها، رژیم صهیونی با چراغ سبز آمریکا به ایران حمله کرد. دولت آمریکا با بستن در‌های دیپلماسی و بدون کمترین توجه به مذاکرات یاد شده، به حمایت حداکثری از این رژیم پرداخت.

نه تنها آمریکا بلکه متحدان اروپایی این کشور هم از الگو‌های رفتاری او پیروی می‌کنند. اروپا نیز در برجام از ابزارهایش برای فشار بر آمریکا و بازگرداندن او به این پیمان بهره نبرد و خود نیز به وعده هایش عمل نکرد. آن‌ها اخیرا نیز عدم فعال سازی مکانیسم ماشه و تاخیر در آن را مشروط به توافق ایران با آژانس کرده بودند؛ اما پس از حصول این توافق با میانجیگری مصر، باز هم به وعده خود عمل نکرده و مانع فعال سازی اسنپ بک نشدند.

رفتار آمریکا و متحدانش در این گفت‌و‌گو‌ها همیشه از الگوی ثابتی پیروی کرده است که می‌توان برخی از مهم‌ترینشان را اینگونه برشمرد: عدم تعهد بلند مدت، کوتاه نیامدن از اصول اساسی و بسنده کردن به اعطای امتیازات فرعی به طرف مقابل، مذاکره تحت فشار، استفاده از ابزار‌های نظامی و اقتصادی برای فشار بر حریف، برساخت روایتی متفاوت از گفت‌و‌گو‌ها از طریق امپراطوری رسانه‌ای خود و متحدان، گرفتن امتیاز نقد از حریف و دادن وعده‌های نسیه به او، صرف نظر کردن از میز گفت‌و‌گو در صورت ایجاد گزینه‌های جدید مانند جنگ و آشوب‌های داخلی و در نهایت نقض عهد؛ بنابراین الگوی رفتاری آمریکا و متحدان غربی اش در طول این سال‌ها روشن می‌سازد چرا مذاکراه با آمریکا نه تنها سودمند نیست بلکه منافع ملی را در معرض خطر قرار می‌دهد.

مذاکره تنها سبب تضعیف اهرم‌های فشار ایران و از بین رفتن آن‌ها می‌شود. مذاکره در شرایطی که آمریکا فشار حداکثری اعمال می‌کند، به معنای مشروعیت بخشیدن به این فشار و از دست دادن اهرم‌هایی مانند غنی سازی، بدون دریافت تضمین معتبر است. همچنین این گفت‌و‌گو‌ها باعث اتلاف منابع دیپلماتیک است. به عبارت دیگر تمرکز بر مذاکرات طولانی و بی‌ثمر، انرژی و ظرفیت دیپلماتیک کشور را منحرف می‌کند و فرصت‌های همکاری با دیگر بازیگران بین‌المللی را کاهش می‌دهد. از سوی دیگر نیز مذاکرات سبب ایجاد انتظارات غیر واقعی در افکار عمومی می‌شود. هرچند مذاکره به معنای توافق نیست؛ اما این مذاکرات همواره در افکار عمومی داخلی و بین‌المللی انتظار بهبود روابط را ایجاد می‌کند و در صورت شکست - که تاریخچه نشان می‌دهد محتمل‌تر است- هزینه‌های سیاسی و اقتصادی قابل توجهی به همراه دارد. شرطی شدن بازار و گره خوردن اقتصاد به نتایج این مذاکرات تنها بخشی از این هزینه‌ها به شما می‌رود.

خوانش این الگوی تاریخی نشان می‌دهد بیانات رهبر معظم انقلاب در مورد عدم سودمندی مذاکره با آمریکا، ریشه در یک تجربه زیسته دست کم ۴۷ ساله دارد. در حقیقت بیانات ایشان حاوی این پیام روشن است که ورود به مذاکره با آمریکا، به مثابه به رسمیت شناختن میدان بازی تکراری آمریکا برای امتیازگیری از ایران و تضعیف اوست. مذاکره با آمریکا در شرایط کنونی، نه یک راه حل بلکه یک تله راهبردی است. تا زمانی که تغییری ساختاری در اهداف استراتژیک آمریکا - از تلاش برای تغییر نظام ایران به پذیرش حاکمیت و نقش آن در منطقه - ایجاد نشود، هرگونه مذاکره‌ای تنها به تکرار چرخه شکست خورده گذشته و تحمیل هزینه‌هایی جدید بر منافع ملی ایران خواهد انجامید.

نویسنده و پژوهشگر: عباس کریمیان

منبع خبر "صدا و سیما" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.