به گزارش اقتصادنیوز، در ظاهر، زندگی روزمره خانوادههای ایرانی ادامه دارد. خیابانها شلوغ است، بچهها به مدرسه میروند، مغازهها بازند و چرخ اقتصاد هرچند آهسته، اما میچرخد. زیر پوست فعالیتهای عادی، بار سنگینی از نااطمینانی در حال فرسایش تدریجی احساس امنیت، امید و تعلق در خانوادههاست.
«زهرا کریمی» عضو هیاتعلمی دانشگاه مازندران و متخصص اقتصاد توسعه، در گفتوگو با «هدا احمدی» در شماره 608 هفتهنامه تجارت فردا با نگاه دقیق به ریشهها و پیامدهای نااطمینانی، آن را نه فقط بحران اقتصادی، بلکه بحران روانی و اجتماعی میداند که در تاروپود زندگی مردم تنیده شده است. کریمی بر این باور است که تورم مزمن، نوسان شدید ارزی، تحریمها و بیثباتی در سیاستگذاریهای کلان، مهمترین عامل شکلگیری این وضع است. به گفته او، نااطمینانی اقتصادی صرفاً به معنای ندانستن آینده نیست، بلکه زندگی در شرایطی است که بدتر شدن اوضاع از ثبات یا بهبود آن محتملتر است. آنچه خانوادههای ایرانی را تهدید میکند، گرانی یا تورم نیست، بلکه احساس مستمر بیثباتی و فقدان افق روشن است. بحرانی که اگر برای آن راهحل جدی اندیشیده نشود، میتواند پیامدهای عمیق به همراه داشته باشد. در گفتوگو با زهرا کریمی به این پرسش پاسخ میدهیم که نااطمینانیها چه بلایی بر سر خانوادههای ایرانی آورده است؟
***********
* ریشههای اصلی نااطمینانیها در ایران چیست و نااطمینانیها چگونه بر زندگی روزمره خانوادهها اثر میگذارد؟
ریشههای نااطمینانی در ایران ناشی از عوامل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی است که بهطور جدی بر زندگی مردم تاثیر گذاشتهاند. یکی از مهمترین این عوامل، متوسط نرخهای بالای تورم است که در سالهای گذشته در ایران به شکل مزمن حضور دارد. نوسان شدید بازار ارز و بیثباتی در سیاستهای اقتصادی، شرایط را برای پیشبینی سخت کرده است. تحریمهای بینالمللی و تنشهای منطقهای فضای عدم اطمینان را تشدید کردهاند و چشمانداز مبهمی برای آینده اقتصاد شکل دادهاند.
این وضع باعث شده خانوادههای ایرانی نتوانند برنامهریزی دقیقی برای مسائل ساده زندگی روزمره خودشان انجام دهند. از تعیین بودجه برای خرید مواد غذایی گرفته تا پرداخت اجاره خانه و حتی تصمیمگیری درباره سرمایهگذاری یا مهاجرت، همه این امور با دشواری و نگرانی همراه شده است. نااطمینانی به معنای ندانستن آینده نیست؛ بلکه به معنای زندگی در وضعی است که احتمال بدتر شدن شرایط از امروز میرود و این موضوع بهطور جدی سلامت روانی خانوادهها و انسجام اجتماعی را تحت تاثیر قرار داده است. یکی از برجستهترین عوامل نااطمینانی، تورم مزمن و بالاست. برخلاف کشورهای پیشرفته که تورم کنترلشده و پایین دارد، تورم بالا باعث شده قیمت کالاها بهصورت تدریجی افزایش یابد و پیشبینی هزینههای زندگی برای خانوادهها به امر دشواری تبدیل شود. تورم باعث به هم ریختن قیمتهای نسبی کالاها میشود؛ یعنی قیمتها نهتنها افزایش مییابد، بلکه نسبت قیمت کالاها به یکدیگر نیز تغییر میکند که این موضوع نظم بازار را برهم زده است. یکی از مهمترین پیامدهای این وضع، جهش اجارهبهاست که خانوادههای با درآمد متوسط را در فشار مالی شدید قرار داده و مجبورشان کرده به حاشیه شهرها مهاجرت کنند. کوچ اجباری مشکلات جدیدی همانند افزایش زمان و هزینه رفتوآمد را به همراه داشته است. تغییر قیمتها، بیثباتی بازار و فشارهای اقتصادی، فقط معیشت خانوادهها را تحت تاثیر قرار نمیدهد، بلکه باعث افزایش استرس، اضطراب و کاهش کیفیت زندگی شده است. علاوه بر این، تورم و بیثباتی اقتصادی به کاهش اعتماد عمومی میان مردم و نهادها دامن زده و حس ناامنی و بیاعتمادی در جامعه گسترش یافته است.
* نااطمینانیها چه تاثیری بر سلامت روان و انسجام اجتماعی خانوادههای ایرانی دارد؟
نااطمینانیهای اقتصادی و اجتماعی پیامدهایی فراتر از فشارهای مالی دارد. زندگی در شرایطی که آینده نامعلوم و غیرقابل پیشبینی است، باعث افزایش اضطراب و استرس در افراد میشود که سلامت روانی آنان را تهدید میکند. وقتی خانوادهها نمیدانند فردا چه شرایطی دارند، سطح نگرانیها افزایش مییابد و این میتواند باعث بروز اختلاف خانوادگی، کاهش کیفیت روابط بین اعضای خانواده و تضعیف بنیان خانواده شود. مردم در شرایط نااطمینانی، احساس میکنند مورد سوءاستفاده قرار میگیرند. حس بیاعتمادی، سرمایه اجتماعی را که پایه و اساس همکاری و همبستگی در جامعه است، تضعیف میکند. یکی دیگر از پیامدهای نااطمینانی، افزایش میل به مهاجرت است. بسیاری افراد (بهویژه جوانان و کسانی که توانایی مهاجرت دارند) به دلیل نبود چشمانداز روشن و احساس ناامنی، ترجیح میدهند وطن را ترک کنند. این روند، فرار سرمایه انسانی و مالی را تسریع میکند و به کاهش پتانسیلهای رشد و توسعه منجر میشود.
* چه گامهایی میتوان برای کاهش نااطمینانی و بازگرداندن ثبات به زندگی خانوادههای ایرانی برداشت؟
هرچند مشکلات پیچیده و چندوجهی است و راهحلهای ساده وجود ندارد، اما مسیر پیشرو روشن است. نخست، کاهش تنشهای داخلی و بهبود رابطه بین دولت و مردم حیاتی است که اعتماد عمومی دوباره شکل بگیرد. همچنین، تلاش برای کاهش فشارهای خارجی و تحریمها میتواند به کاهش ریسکها و بیثباتیها کمک کند. از سوی دیگر، سرمایهگذاری در زیرساختها و حمایت از بخش خصوصی میتواند به ایجاد اشتغال و بهبود اقتصاد خانوادهها کمک کند. همه این اقدامها به همراه کاهش استرس روانی و بهبود امنیت روانی، میتواند خانوادهها را دوباره به برنامهریزی برای آینده و امید به زندگی تشویق کند. بازگرداندن امید و امنیت به خانوادهها، کلید عبور از بحران فعلی است.
* چرا نااطمینانیها آثار پنهان و پیامدهای ناگوار دارند؟
در ظاهر، زندگی ادامه دارد. مردم سر کار میروند، خرید میکنند، بچهها به مدرسه میروند، و خیابانها مملو از رفتوآمد است. اما زیر پوست این فعالیتهای روزمره، احساس سنگین و پنهانی از بیثباتی و ناامنی روانی جریان دارد. نااطمینانی چیزی نیست که در گزارشهای خبری یا آمارهای رسمی تمام و کمال دیده شود، بلکه بیشتر در نگاههای مضطرب والدین، گفتوگوهای کوتاه سر سفره شام، و برنامهریزیهایی که هرگز عملی نمیشوند، خودش را نشان میدهد. این پدیده بیش از آنکه صرفاً شاخص اقتصادی باشد، وضع ذهنی و روانی فراگیر است. ابهام مزمن، بهتدریج در رفتارها، تصمیمگیریها و حتی در احساسهای خانوادهها نفوذ کرده است. کودکانی که امروز در چنین فضایی بزرگ میشوند، والدینشان با اضطراب و نگرانی تصمیم میگیرند. بسیاری از والدین از گفتوگو درباره آینده خودداری میکنند، چون خودشان تصویر روشنی از فردا ندارند. در نتیجه، نااطمینانی به عنصر طبیعی از زندگی بدل شده است.
* چه پیوندی میان بحرانهای سیاسی-اجتماعی و وضع روانی خانوادههای ایرانی وجود دارد؟
رابطه میان فضای سیاسی و امنیت روانی خانوادهها رابطه مستقیم و تنگاتنگی است. وقتی جامعه بهطور مداوم با اخبار ناگوار، تنشهای سیاسی، تهدیدهای امنیتی و بحرانهای بینالمللی مواجه میشود، خانوادهها نیز بهصورت غیرمستقیم و عمیق تحت تاثیر قرار میگیرند. بهعبارت ساده، هیچ دیواری نمیتواند اضطراب ناشی از بحران سیاسی را از چهارچوب خانهها دور نگه دارد. تحریمهای اقتصادی، تنشهای منطقهای و بیثباتی روابط خارجی، تنها بر عملکرد دولت یا بازار ارز تاثیر نمیگذارند. آنها در دل خانهها نفوذ میکنند، سفرهها را کوچک میکنند، و احساس امید را کمتر. پدری که نگران از دست دادن شغلش است، یا مادری که نمیتواند هزینه تحصیل فرزندش را تامین کند، تنها بحران اقتصادی را تجربه نمیکنند، بلکه دچار نوعی بیثباتی درونی میشوند که میتواند بنیان خانواده را بلرزاند. در کنار این مسائل، احساس رهاشدگی نیز تقویت میشود. وقتی دولت نتواند پاسخگوی دغدغههای معیشتی و امنیت روانی مردم باشد، این احساس در مردم ایجاد میشود که در برابر مشکلات تنها هستند. چنین وضعی میتواند باعث بروز افسردگی، اضطراب مزمن، پرخاشگری در روابط خانوادگی و کاهش تحمل در برابر فشارهای زندگی شود.
* چرا افراد بدون چشمانداز تصمیم به مهاجرت میگیرند و این موضوع چه تاثیری بر خانوادهها دارد؟
مهاجرت، در بسیاری موارد، تصمیمی است که خانوادهها آن را بهعنوان تازهترین راهحل، نه برای پیشرفت، بلکه برای بقا انتخاب میکنند. در سالهای گذشته، حتی کسانی که پیش از این تصمیم به مهاجرت گرفته بودند اما ارتباط خود را با ایران حفظ کردند (بهطور مثال با نگه داشتن خانه یا رفتوآمدهای منظم) اکنون بهتدریج این پیوند را نیز قطع میکنند. آنها دیگر نهتنها به بازگشت دائم فکر نمیکنند، بلکه حتی بازگشت موقت برایشان خطرناک یا بیفایده تلقی میشود. دلیل اصلی این وضع، نااطمینانی عمیقی است که در فضای عمومی کشور حاکم شده است. نااطمینانیها باعث میشود کشورهایی همانند ترکیه، با وجود مشکل اقتصادی، برای بسیاری از ایرانیان «پناهگاه» امن به نظر برسد. خروج نیروهای متخصص، جوانان تحصیلکرده و خانوادههایی که انگیزه و ظرفیت سازندگی داشتند، تنها یک مهاجرت ساده نیست؛ بلکه شکافی عمیق در ساختار اجتماعی کشورمان ایجاد میکند. این فرآیند نه فقط از منظر جمعیتشناسی خطرناک است، بلکه نشاندهنده کاهش امید جمعی به بهبود شرایط نیز هست. وقتی انسانها، بدون داشتن مقصد روشن، حاضرند همه چیز را رها کنند، نشان میدهد که شرایط زیستی به حدی دشوار شده که باقی ماندن، شجاعتی بیشتر از رفتن میطلبد.
* چرا حس تعلق به وطن در میان برخی خانوادهها تضعیف شده و چه پیامدهایی میتواند داشته باشد؟
انسانها بهطور طبیعی تمایل دارند در جایی بمانند که احساس امنیت، احترام و امید به آینده داشته باشند. وطن برای بسیاری از ما نهفقط سرزمین فیزیکی، بلکه مجموعهای از خاطرات، پیوندهای عاطفی و سرمایههای فرهنگی است. بااینحال، وقتی نااطمینانی دائمی باشد، حس تعلق نیز بهتدریج فرسوده میشود.
در چنین شرایطی، «مهاجرت ذهنی» زودتر از مهاجرت فیزیکی اتفاق میافتد. افراد ممکن است هنوز در ایران باشند، اما از نظر فکری، عاطفی و اجتماعی، پیوندشان را با کشور گسستهاند. این افراد دیگر در امور اجتماعی مشارکت نمیکنند، در سیاست دخالت نمیکنند، در گفتوگوها امیدی ندارند و عمدتاً در حالت انفعال به سر میبرند. بیتفاوتی، خطرناکتر از هر بحران اقتصادی یا سیاسی است. چون بدون مشارکت مردم، بدون احساس تعلق، هیچ نظامی نمیتواند اصلاح شود یا بهبود یابد.
خانوادههایی که نسبت به سرنوشت کشورشان بیتفاوتاند، فرزندانشان را نیز با همین نگاه بزرگ میکنند. آنچه امروز بسیاری از خانوادههای ایرانی تجربه میکنند، چیزی بیش از مشکلات مالی، تورم، یا کاهش قدرت خرید است. آنها با نوعی فرسایش تدریجی در احساس امنیت مواجهاند. این فرسایش میتواند در درازمدت پیامدهایی عمیقتر از کاهش درآمد یا افزایش هزینه داشته باشد.
احساس نااطمینانی، به مثابه ابر خاکستری افق را تار میکند، انگیزهها را کاهش میدهد و انسجام اجتماعی را تهدید میکند. وقتی مردم نتوانند آینده را تصور کنند، برای آن هم تلاش نمیکنند. و وقتی تلاش نباشد، پیشرفت ممکن نیست. تنها راه عبور از این وضع، نه شعارهای سیاسی است و نه وعدههای کوتاهمدت اقتصادی. بازسازی اعتماد، کاهش تنشها، شفافسازی سیاستها و بازگرداندن ارتباط واقعی میان دولت و مردم، نخستین گامهای ضروریاند. اگر این مسیر با برنامهریزی دقیق، همدلی واقعی و اصلاحات ساختاری همراه باشد، میتوان امیدوار بود که دوباره خانوادهها بتوانند با اطمینان بیشتری به آینده بنگرند. دورنمای بهتر برای خانوادههای ایرانی در گرو به رسمیت شناختن بحران نااطمینانی و مواجهه شجاعانه با آن است. این مسئولیتی است که نهتنها بر عهده سیاستگذاران، بلکه بر دوش همه ماست.
* چه راهکارهایی برای کاهش نااطمینانیها و بهبود شرایط زندگی خانوادهها وجود دارد؟
بحران نااطمینانی در ایران پیچیده و چندبعدی است و راهحلهای ساده و فوری برای آن وجود ندارد. بااینحال، کارشناسان بر این باورند که کاهش تنشهای داخلی و بهبود روابط بینالمللی، از جمله پیششرطهای ضروری برای ایجاد فضای آرامش و ثبات در کشورمان است. سیاستگذاریهای داخلی باید با رویکرد بلندمدت، شفاف و متعهدانه به سمت کنترل تورم، ایجاد ثبات در بازار ارز و بهبود شرایط اقتصادی حرکت کنند.
احیای اعتماد عمومی یکی دیگر از کلیدهای حل بحران است. دولتها باید با شفافیت در سیاستگذاری و پاسخگویی به مطالبات مردم، فضای بیاعتمادی را کاهش دهند و زمینه را برای همبستگی اجتماعی فراهم کنند. توجه به بعد روانی و اجتماعی بحران نااطمینانی مهم است. حمایتهای روانی، ایجاد فرصتهای گفتوگو و تقویت سرمایه اجتماعی میتواند به خانوادهها کمک کند با فشارهای موجود کنار بیایند. علاوه بر این، ایجاد فرصتهای شغلی پایدار، بهبود زیرساختهای حملونقل عمومی و کاهش هزینههای زندگی از طریق برنامههای حمایتی میتواند فشارهای اقتصادی خانوادهها را کاهش دهد. با اتخاذ سیاستهای جامع و هماهنگ میتوان امیدوار بود نااطمینانیها کاهش یابد و زندگی خانوارها به سمت ثبات و آرامش حرکت کند.
نااطمینانی در ایران چیزی فراتر از اعداد و ارقام است. این پدیده، همانند بیماری فراگیری است که نهتنها بازارها و اقتصاد را تحت تاثیر قرار میدهد بلکه بر روابط خانوادگی، تصمیمگیریهای روزمره و سلامت روان افراد نیز تاثیر دارد. وقتی مردم نمیدانند فردایشان چگونه است، این نگرانی به روابط اجتماعی و خانوادگی هم سرایت میکند. بهطور مثال ممکن است خانوادهها دیگر نتوانند برنامهریزی بلندمدت کنند، یا اعتماد بین اعضا به دلیل فشارهای اقتصادی و روانی کاهش یابد. نااطمینانیها، فشار مضاعفی ایجاد میکند که میتواند به فروپاشی بعضی روابط منجر شود. وقتی قیمتها بهسرعت افزایش مییابد و درآمدها ثابت میماند یا کاهش مییابد، خانوادهها با مشکلات مالی مواجه میشوند. فشارهای مالی تنها باعث استرس نیست، بلکه احساس ناامیدی و نگرانی مداوم نسبت به آینده را ایجاد میکند. چنین فضایی باعث میشود افراد کمتر به اصول اخلاقی پایبند باشند و اعتماد بین اعضای جامعه کاهش یابد. در چنین شرایطی، انسجام خانوادهها نیز آسیب میبیند. اعضا ممکن است به جای همدلی، به دنبال راههای فردی برای بقا باشند. ناامیدی روانی، همراه با بیثباتی اقتصادی، خانوادهها را در معرض خطر جدایی، نزاعهای داخلی و آسیبهای روانی قرار میدهد.