همشهری آنلاین - سیدسروش طباطباییپور: به دو، خیز برداشتم و نان را روی جدول کنار خیابان گذاشتم. لبخند روی صورت پیرمرد، پهنتر شد و گفت «پیر بشی پسرم، سلامت باشی همیشه.» و خرامان و ناز به سمت انتهای خیابان رفت.
چهره پیرمرد، مرا به یاد پدربزرگ مهربانم انداخت. او هم به نانهای روی زمین احترام میگذاشت و با همان قد خمیدهاش، تمامقد خم میشد و بر نان بوسه میزد و آن را به کناری میگذاشت.
بیشتر بخوانید:
قصه غمانگیز و ادامهدار سینما عصر جدید
پدر بزرگ معنی سالمند را در ذهنم تغییر داد؛ موهای پدربزرگم سپید شده بود و آهستهتر از گذشته راه میرفت، او باید سر ساعت قرصهایش را میخورد و دیگر نمیتوانست در سفرهای چند روزه ما را همراهی کند؛ اما پدربزرگ تا وقتی که بود، همه به او تکیه میکردند، تا آخرین روزها همه فامیل را دور هم جمع میکرد و برای همه قوت قبل بود. از نگاه من سالمند یعنی سالدیده، کلانسال، جاافتاده، پیر و باتجربه؛ از نگاه من سالمند یعنی پدر بزرگ! در واقع سالمندان، گنجینههایی ارزشمنداند که دستاوردشان برای جوانان جامعه، خرد، تجربه و خاطراتی است که از گذشتههای دور در دل دارند و میتوانند نسل به نسل، آنها را در اختیار جوانان بگذارند. کاش بیش از گذشته هوای سالمندان را داشته باشیم تا سرزمینمان خرمتر شود.