صبح امروز (پنجشنبه ۱۰ مهرماه ۱۴۰۴)، نیروی دریایی رژیم صهیونیستی بیش از ۴۰ قایق حامل فعالان بینالمللی را که تحت عنوان «کاروان جهانی الصمود» در مسیر انتقال کمکهای بشردوستانه به نوار غزه بودند، در آبهای بینالمللی رهگیری و متوقف کرد. در این ناوگان صدها فعال سیاسی، اجتماعی و حقوق بشری از کشورهای مختلف حضور داشتند و برخی از چهرههای شناختهشده بینالمللی مانند گرتا تونبرگ نیز در میان سرنشینان گزارش شدهاند.
بر اساس گزارش رسانههای بینالمللی، نیروهای اسرائیلی با استفاده از آبپاشهای فشار قوی، نارنجکهای صوتی و حتی ورود به قایقها، بخشی از کشتیها را توقیف و سرنشینان را به بندر اشدود منتقل کردند. این اقدام موجی از محکومیتهای بینالمللی را در پی داشت. فلسطین آن را راهزنی دریایی و نقض آشکار قوانین بینالمللی توصیف کرد. ترکیه، کویت، اسپانیا و چند کشور دیگر با صدور بیانیههایی جداگانه به شدت به این موضوع اعتراض کردند. اتحادیه اروپا نیز از اسرائیل خواست فوراً فعالان بازداشت شده را آزاد کند. در آمریکای لاتین، کلمبیا اعلام کرد که دیپلماتهای اسرائیلی را اخراج میکند. همزمان تظاهرات گسترده در شهرهایی چون استانبول، مادرید، رم و بوئنوسآیرس علیه اقدام اسرائیل برگزار شد.
اما درست در همین روز و همزمان با انتشار اخبار مربوط به کاروان الصمود، خبر دیگری در رسانههای انگلیس بازتاب یافت که به سرعت در صدر اخبار داخلی این کشور قرار گرفت؛ حمله مسلحانه به کنیسهای در منچستر. پلیس انگلیس اعلام کرد که مهاجم ابتدا با خودرو به سمت جمعیت حرکت کرد و سپس با چاقو به حاضران حمله برد. در این حادثه دستکم دو نفر کشته و چندین تن زخمی شدند. مظنون توسط نیروهای پلیس مسلح هدف گلوله قرار گرفت و کشته شد.
این حادثه بلافاصله بهعنوان «اقدام تروریستی» طبقهبندی شد و واکنشهای سریع مقامهای انگلیس را بهدنبال داشت. کییر استارمر نخستوزیر انگلیس سفر کاری خود را نیمهکاره رها کرد و به لندن بازگشت تا جلسه اضطراری امنیتی برگزار کند. چارلز سوم پادشاه انگلیس با صدور بیانیهای ابراز تأثر کرد و رهبران احزاب اصلی انگلیس نیز حمله را محکوم کردند. پلیس انگلیس دستور داد تدابیر امنیتی در اطراف کنیسهها و مراکز یهودی سراسر کشور تشدید شود.
فراتر از مرزهای انگلیس، رهبران و مقامهای ارشد اروپایی نیز به این حادثه واکنش نشان داده و آن را محکوم کردند. هرچند یورش اسرائیل به کاروان جهانی الصمود هم بازتابی بینالمللی پیدا کرد و موجی از محکومیتها را در سراسر جهان برانگیخت، اما حادثه منچستر بخش عمده فضای رسانهای در انگلیس و بخشی از اروپا را به خود اختصاص داد. رسانههای انگلیسی تقریباً همگی حمله به کنیسه را در صدر قرار دادند، در حالی که موضوع کاروان الصمود بیشتر در بخشهای بینالملل بازتاب یافت.
این همزمانی، پرسشهایی جدی را در سطح تحلیلگران و فعالان حقوق بشری ایجاد کرده است. برخی بر این باورند که حتی اگر حادثه منچستر کاملاً مستقل از تحولات خاورمیانه باشد، برجستهسازی آن در رسانههای غربی بهطور مستقیم نگاهها را از اقدام رژیم اسرائیل در نقض قوانین بینالمللی و سرکوب فعالان صلح منحرف کرده است.
برخی نیز پا را فراتر گذاشته و این همزمانی را با تردید نگاه میکنند؛ بهویژه آنکه رژیم صهیونیستی در ماههای اخیر با بحران مشروعیت جهانی و افزایش اعتراضات مدنی علیه جنگ در غزه مواجه است. به باور این دسته از ناظران، هر رویداد امنیتی در اروپا میتواند بهطور ناخواسته یا هدایتشده به «سوپاپ اطمینان رسانهای» تبدیل شود تا فشارها بر اسرائیل کاهش یابد.
در سطح جهانی، بازتاب این دو رویداد شکلی دوگانه به خود گرفت؛ خبرگزاریهای بینالمللی مانند رویترز، آسوشیتدپرس و نسخه جهانی گاردین بیشتر بر کاروان الصمود تمرکز داشتند، در حالی که رسانههای انگلیس و بخشی از اروپا حادثه منچستر را در اولویت قرار دادند. همین تفاوت در برجستهسازی خبری، پرسشها درباره احتمال «انحراف افکار عمومی» را پررنگتر کرده است.
در نهایت، پرسش اصلی همچنان باقی است که آیا حادثه منچستر صرفاً یک رویداد تروریستی داخلی بود که بهطور تصادفی در همان روز رخ داد و نگاهها را به خود جلب کرد، یا باید آن را بخشی از روندی گستردهتر دانست که در آن اولویتبندی رسانهای و برجستهسازی انتخابی رویدادها، مسیر توجه افکار عمومی جهانی را تغییر میدهد؟
این پرسش زمانی جدیتر میشود که دیده میشود رسانههای جریان اصلی در انگلیس تقریباً تمام ظرفیت خبری خود را به پوشش حادثه منچستر اختصاص دادند، در حالی که یورش رژیم صهیونیستی به کاروان الصمود که ابعادی کاملاً بینالمللی داشت و نقض آشکار حقوق دریانوردی و قوانین بشردوستانه محسوب میشود، به حاشیه رانده شد.
چنین همزمانی و تفاوت در پوشش، گمانهزنیها درباره بهرهبرداری احتمالی از یک حادثه داخلی برای انحراف نگاهها از بحران اصلی در غزه را تقویت میکند. به بیان دیگر، حتی اگر حادثه منچستر ریشهای کاملاً مستقل داشته باشد، برجستهسازی آن در رسانهها به شکلی عمل کرده که فشار افکار عمومی بر رژیم صهیونیستی کاهش یابد و روایت مسلط، از نقض حقوق بشر در غزه به موضوع امنیت داخلی انگلیس تغییر جهت دهد.
این همان جایی است که بحث درباره «تصادف» یا «سازمانیافتگی» مطرح میشود و باعث تردیدها در مورد ماهیت واقعی همزمانی این دو رویداد و نحوه بهرهبرداری رسانهای از آن میشود؛ تردیدهایی که برای بسیاری از ناظران و تحلیلگران صرفاً یک پرسش جانبی نیست، بلکه به قلب مناقشه درباره نحوه شکلگیری افکار عمومی و مدیریت جریان خبر بازمیگردد.