همشهری آنلاین - سیدسروش طباطباییپور: دخترکی کتاب بهدست، ذوق دیدن فضای سبز اطراف بزرگراه را داشت، اما مادر به فرزندش یادآوری میکرد که نباید فرصتهایش را از دست بدهد و دائم به او تذکر میداد که کتاب درسیاش را بخواند و وقتی میدید دخترک سر به راه نمیشود، برایش خط و نشان میکشید و تهدید و تطمیعش میکرد.
ماجرا مرا به یاد خبری انداخت که چند روز پیش خوانده بودم؛ افتتاح مدرسهای در خوی در روز اول مهر و سخنانی که ژاله آموزگار، یکی از برجستهترین شخصیتهای ادب فارسی ایران برای بچهها ایراد کرد.
خانم آموزگار ۸۶ساله که لقب «بزرگ بانوی مطالعات ایران باستان» را دارد، از دختران محصل خواست که از زیباییهای زندگی لذت ببرند، بازی کنند، شاد باشند و زندگی را بهمعنای واقعی کلمه تجربه کنند. او به معلمها هم گفت تدریس باید با لبخند باشد؛ چراکه زندگی موهبتی بزرگ است که خداوند به همه ارزانی داشته است. از این موهبت بهره ببرند؛ نه فقط برای دویدن، بلکه برای زیستن و لذت بردن.
او که خود متولد شهر خوی است و دوران کودکی و مدرسه را در این شهر گذرانده، گفت: من نیز چون شما، دختری بودم از خوی که در دبستان دولتی سپهر و دبیرستان ایراندخت، پشت نیمکتهای چوبی ۳نفره، با تختهسیاه و معلمان دلسوز آن زمان درس خواندم. هیچگاه فردی فوقالعاده نبودم؛ دختری بودم مثل شما، اما در مسیری درست قرار گرفتم، مصمم بودم، تلاش کردم و درس خواندم.
دلم میخواست به مادر دخترک بگویم که اجازه دهد دخترش کودکی کند، اجازه دهد فرزندش از دیدن طبیعت اطراف بزرگراه مدرس لذت ببرد و به او یادآوری میکردم که به دخترش بگوید درس، تنها بخشی از زندگی است و نه همه آن.
وقتی بهخود آمدم، مادر و دخترک از تاکسی پیاده شده بودند و طبیعت اطراف پل طبیعت، منتظر نگاههای کودکانی بودند که باید کودکی کنند.