محسن مهدیان؛ در یادداشتی نوشت؛ سؤال مهمی است که ذهن خیلیها را مشغول کرده: پیروز نهایی طوفانالاقصی چهکسی بود؟
سادهتر بپرسیم: اگر حماس دوباره به ۶ اکتبر برگردد، باز هم همان عملیات را انجام میدهد؟ و اگر آن روز از جمهوری اسلامی مشورت میخواست، ما موافق بودیم؟
پاسخ را باید در میدان واقعیت جستوجو کرد. هزینهها کم نبود؛ بیش از ۶۵هزار شهید در غزه، تخریب بیش از ۷۰درصد زیرساختها، شهادت سیدحسن نصرالله، فرماندهان حماس و حزبالله و جمعی از فرماندهان ما و مستشاران ایرانی.
حالا با همه این خسارتها، سؤال اصلی جدیتر میشود: واقعا ارزشش را داشت؟
از ۳منظر پاسخ را ببینیم:
یکم: فرض کنید ۷ اکتبر اتفاق نمیافتاد؛ آیا ماجرا متفاوت بود؟ خیر. مردم غزه پیش از آن هم در محاصره، آواره و زیر آتش بودند، اما هیچکس صدایشان را نمیشنید. هر سال صدها شهید در حملات پراکنده صهیونیستها قربانی میشدند و دنیا سکوت میکرد. بنا بر آمارهای رسمی و غیررسمی طی ۱۰سال پیش از ۷اکتبر بیش از ۱۵۰هزار فلسطینی به شهادت رسیدند.
وائل دحدوح، خبرنگار الجزیره که بعد از شهادت خانوادهاش غزه را ترک کرد، وقتی خبرنگار CNN از او پرسید آیا آرزو نمیکردی کاش ۷ اکتبر هیچوقت رخ نمیداد؟ جواب داد: این تحریف واقعیت است؛ ما پیش از آن هم همینطور میمردیم، فقط کسی نمیدید.
در اسناد اتاق جنگ رژیم صهیونیستی که بعدها منتشر شد، مشخص شد خود اسرائیل آماده حمله گسترده به غزه بوده و حماس فقط پیشدستانه عمل کرده است. حتی شیخ نعیم قاسم، دبیرکل حزبالله، فاش کرد طرح حمله به لبنان نیز پیش از ۷ اکتبر در ارتش اسرائیل تصویب شده بود.
پس سؤال «اگر ۷ اکتبر نبود، این فجایع هم نبود؟» پاسخ روشنی دارد: بود، فقط در سکوت.
دوم: حالا بیایید از زاویه رژیم صهیونیستی ببینیم. هدف آنها چه بود و آیا به آن رسیدند؟ ۳هدف اعلامی داشتند:
۱. کوچدادن مردم غزه به بیرون و تغییر نقشه جمعیتی
۲. بازپسگیری اسرا
۳. نابودی کامل حماس
حالا چه شد؟ نهتنها هیچیک محقق نشد، بلکه اسرائیل مجبور شد با همان حماس پشت میز مذاکره بنشیند و رسما بپذیرد که قادر به حذفش نیست. همین دیروز نتانیاهو اعلام کرد حماس را نتوانستیم شکست دهیم.
یک پیشنهاد جالب دیگر مقایسه طرح صلح اولیه ترامپ با طرح صلح اخیر است. در طرح صلح اولیه میخواست غزه را منطقه توریستی کند، اما در طرح صلح دوم حرفش را پس گرفت. درنهایت هم با واکنش هوشمندانه حماس که کاملا متفاوت از طرح خودش بود مجبور شد همراهی کند.
سوم: اصل حرف اینجاست؛ واقعیت این است که مسئله فقط میدان جنگ نیست. در جنگهای نامتقارن، پیروزی با تعداد موشک و کشته تعیین نمیشود؛ با تغییر موازنه معنا و قدرت تعیین میشود.
سؤال: حماس با طوفانالاقصی چه کرد؟
برای فهم این سؤال باید به ۳افسانهای نگاه کنیم که رژیم صهیونیستی در طول یک قرن بر پایه آنها ایستاده بود:
اول، افسانه «مظلومیت»؛ اسرائیل با روایت هولوکاست، سینما، رسانه و تاریخسازی، خود را قربانی ابدی نشان داد تا جنایتهایش را مشروع کند.
دوم، افسانه «اقتدار»؛ دههها تصویر یک رژیم شکستناپذیر را ساخت با گنبد آهنین، فناوریهای نظامی و سرویس اطلاعاتی افسانهای.
سوم، افسانه «امنیت»؛ امنیت را چنان تبلیغ کرد که یهودیان از سراسر دنیا با خیال آرامش به فلسطین مهاجرت کردند.
۷ اکتبر هر سه افسانه را در هم شکست.
مظلومیت؟ حالا دنیا اسرائیل را سفاکترین موجودیت قرن میداند.
اقتدار؟ ارتشی که با چند نیروی چریکی غافلگیر شد، دیگر اسطوره نیست.
امنیت؟ حالا شهرکنشینها در حال فرارند، شرکتهای بزرگ از اسرائیل بیرون میروند.
نتانیاهو بارها به صراحت گفته است: «درگیر جنگی موجودیتی هستیم.»
این همان رژیمی است که زمانی شعار «از نیل تا فرات» میداد و حالا دغدغهاش حفظ چندکیلومتر امنیت در تلآویو است. رهبر انقلاب سال گذشته دقیق گفتند که مجاهدت مردان فلسطینی ۷۰سال رژیم را عقب راند.
نظرسنجیهای گالوپ، رویترز و نیویورکتایمز نشان میدهد برای اولینبار در تاریخ، مردم آمریکا بیشتر از اسرائیل، از فلسطین حمایت میکنند. در اروپا و آمریکای لاتین هم خیابانها پر از پرچم فلسطین است و دولتها ناچارند پشت سر ملتها حرکت کنند؛ نمونهاش دهها کشور اروپایی و آمریکایی که رسما کشور فلسطین را به رسمیت شناختند.
اینها یعنی چه؟ یعنی حماس موفق شد جنگ را از خاک به ذهن منتقل کند؛ همان جایی که رژیم صهیونیستی همیشه در آن پیروز بود و حالا باخته است.
نتیجه؟ ۷ اکتبر فقط یک عملیات نظامی نبود، یک عملیات معنایی بود؛ نقطهای که ورق تاریخ برگشت. بله، هزینهها سنگین بود، اما تاریخ گاهی با خون نوشته میشود. جبهه مقاومت، زعما و بزرگانی از دست داد؛ البته قاعده جنگ نیز همین است، اما در نتیجه سراسر پیروزی به ارمغان رسید. تازه این ابتدای راه است....تا نابودی رژیم صهیونیستی.