جاوید قربان اوغلی در یادداشتی در روزنامه هم میهن نوشت: واقعه هفتم اکتبر ۲۰۲۳ نهتنها یک رویداد نظامی یا امنیتی بود، بلکه به مثابه یک کاتالیزور قدرتمند، چشمانداز ژئوپلیتیکی خاورمیانه را از بنیاد دگرگون ساخت و توازن قوا را در منطقهای که پیش از آن نیز در حال تحول بود، به شکلی بنیادین بازتعریف کرد. بررسی این رخداد از زوایای گوناگون، نتایج و برداشتهای متفاوتی را به دست میدهد که در نهایت به فهمی پیچیده و سیال از وضعیت کنونی منطقه میانجامد. این تغییرات، پیامدهای مستقیمی برای جمهوری اسلامی ایران و جایگاه آن در منطقه به همراه داشته است.
یکی از مهمترین و شاید غیرقابل انکارترین پیامدهای هفتم اکتبر، بازگشت مسئله فلسطین به کانون توجهات جهانی است. پیش از این واقعه، طرحهای صلح مانند «صلح ابراهیم» که با میانجیگری داماد ترامپ، آقای کوشنر، کلید خورده بود و پنج کشور عربی نیز به آن پیوسته بودند، در مسیر پیشرفت قرار داشت. پیوستن عربستان سعودی، به عنوان لیدر جهان عرب نیز محتمل به نظر میرسید. روابط پنهان بسیاری از کشورهای عربی با اسرائیل، در ابعاد امنیتی، اقتصادی و سیاسی نیز در حال گسترش بود و به نظر میرسید مسئله فلسطین در بوته نسیان قرار گیرد.
اما هفتم اکتبر، این روند را متوقف کرد و با برجسته ساختن ابعاد انسانی فاجعه، مسئله فلسطین را بار دیگر بینالمللی کرد. در همین اواخر، رأی ۱۴۱ کشور به راهحل «دو دولت» در سازمان ملل، از جمله کشورهای مطرح اروپایی نظیر انگلستان، فرانسه و اسپانیا، گواه این مدعاست. این اتفاق، پس از ۷۷ سال مناقشه و در برابر نقشههای تقسیم از سال ۱۹۴۷ و طرحهایی چون کمپ دیوید و اسلو، نقطه عطفی است که اکنون حتی آمریکاییها نیز با اصل موضوع تشکیل دولت فلسطین موافق هستند؛ هرچند بر سر ماهیت این دولت (مسلح یا غیرمسلح) اختلافنظر دارند. این تحول، بزرگترین دستاورد غیرمنتظرهای است که واقعه هفتم اکتبر برای مسئله فلسطین به ارمغان آورد و نشاندهنده شکست سیاستهای گذشته در به حاشیه راندن این مسئله است.
از منظر فلسطین و جهان عرب، هفتم اکتبر بزرگترین شکست تاریخی اسرائیل از زمان تأسیس آن در سال ۱۹۴۸ به شمار میرود. این شکست، نه از سوی ارتشهای قدرتمند عربی که در چهار جنگ با اسرائیل ناکام مانده بودند، بلکه از سوی یک گروه فلسطینی، یعنی حماس، رقم خورد. حمله ناگهانی، نفوذ به حصارهای امنیتی چندلایه و کشتار ۱۲۰۰ نفر (حتی اگر تعداد قابل توجهی از این کشتهشدگان در اثر حمله متقابل اسرائیل باشند) و به اسارت گرفتن ۲۵۰ نفر، ضربهای کاری بر فلسفه وجودی اسرائیل وارد آورد.
هیمنه امنیتی اسرائیل که پس از جنگهای ۱۹۷۳ و تحمیل خویش بهعنوان قدرتی شکستناپذیر بر منطقه ایجاد شده بود، با این عملیات فرو ریخت. یک گروه غیردولتی، با طراحی و اجرای این عملیات، عملاً غرور و اقتدار امنیتی اسرائیل را در هم شکست. این واقعه، باور ناگسستنی به «امنترین مکان برای یهودیان» را خدشهدار کرد.
از منظر اسرائیلی نیز، هرچند که واکنش نظامی گسترده در غزه و تخریب زیرساختها، کشتار بیش از 65 هزار نفر (که یکسوم آنها کودک هستند) و کوچ اجباری بخش وسیعی از مردم، شرایط وخیمی را بر فلسطینیها تحمیل کرده است، اما نباید این صحنههای فجیع را تمام داستان دید. این تنها یک «اسلاید از یک فیلم ۷۷ ساله» است. اسرائیل در طول تاریخ خود، کشتارهای بسیار وحشتناکتری (مانند دیریاسین و کفرقاسم) و اقدامات تروریستی گستردهای (توسط گروههایی چون هاگانا، اشترن و ارگون) را تجربه کرده است که در مقایسه با آن، ابعاد تلفات کنونی اگرچه فاجعهبار است، اما رویدادهای مشابهی در تاریخ فلسطین وجود داشته است.
اما هزینههای اسرائیل در ابعاد دیگر بسیار گزاف بوده است:
هزینه اقتصادی و نظامی: جنگ غزه هزینهای بین ۷۰ تا ۱۰۰ میلیارد دلار را بر اسرائیل تحمیل کرده است. این ارقام بیسابقه، بار سنگینی بر اقتصاد این رژیم وارد کرده است.
مهاجرت معکوس: برخلاف ادعای اسرائیل مبنی بر ایجاد یک سرزمین امن، شاهد مهاجرت معکوس یهودیان هستیم که امنیت و آرامش ادعایی را به چالش کشیده است.
انزوای بینالمللی و حقوقی: فشار افکار عمومی جهانی، تظاهرات گسترده در سراسر جهان غرب و اتهامات جنایت جنگی و نسلکشی در دیوان بینالمللی کیفری (ICC) که منجر به صدور حکم بازداشت علیه مقامات ارشد کابینه اسرائیل شده است، از جمله شکستهای بیسابقه دیپلماتیک و حقوقی اسرائیل است.
هرچند اسرائیل مدعی نابودی حماس به عنوان یک گروه نظامی است (۷۰ تا ۸۰ درصد کادرها و تسلیحات آن را از بین برده)، اما حماس به عنوان یک «جنبش مقاومت و آزادیبخش» تضعیف نشده است. برعکس، گفته میشود در همین دو سال اخیر، حماس بیش از ۲۵ تا ۳۰ هزار عضو جدید جذب کرده است که نشاندهنده ریشههای عمیق این جنبش در جامعه فلسطین است. این وضعیت، جهان را به این نتیجه میرساند که ملتی نمیتواند بیحق بماند.
برخی تحلیلها، هفتم اکتبر را نتیجه طراحی اسرائیلی برای به دام انداختن حماس و نابودی آن میدانند. اما این رویکرد، در چارچوب «تئوری توطئه» قرار میگیرد. هیچ حکومتی خود را در معرض چنین شکست خفتبار تاریخی، کشتار هزار نفر از شهروندان و اسارت ۲۵۰ نفر قرار نمیدهد تا به اهداف بعدی برسد. هیمنه امنیتی اسرائیل در منطقه، مانع از چنین تصوری است.
واقعیت این است که هفتم اکتبر، ابتکار کاملاً فلسطینی و محصول طراحی حماس بوده است. حتی بسیاری از رهبران سیاسی حماس نیز از جزئیات آن بیخبر بودهاند. اما حماس در محاسبات خود دو اشتباه اساسی داشت:
- اشتباه در ارزیابی واکنش اسرائیل: حماس گمان میکرد اسرائیل پس از ۱۵ تا ۲۰ روز جنگ، تحت فشارهای بینالمللی و میانجیگری مصر و قطر، به تبادل اُسرا تن خواهد داد. اما اسرائیل برای اولین بار، جنگ را طولانی کرد و به درخواستها تن نداد، که این تصمیم بیشتر از خود نتانیاهو نشأت میگرفت.
- اشتباه در بهرهبرداری سیاسی: حماس نتوانست اهداف نظامی خود را به اهداف سیاسی تبدیل کند. این عملیات فاقد یک پیوست دیپلماتیک یا تبلیغاتی قوی برای بینالمللی کردن مسئله اُسرا و فشار بر اسرائیل برای آزادی زندانیان فلسطینی بود. حماس فکر نمیکرد اسرائیل بیش از ۱۰ تا ۲۰ روز توان جنگ داشته باشد.
در حال حاضر، توازن قوا در منطقه به ظاهر به نفع اسرائیل تغییر کرده است. اسرائیل توانسته خود را به عنوان یک قدرت برتر نظامی و امنیتی در منطقه تحمیل کند و ضربات سنگینی به حماس و حزبالله وارد آورد. اما این تغییر، تنها یک پیروزی کوتاهمدت است و پیامدهای بلندمدت و ناخواستهای برای اسرائیل به همراه دارد. طرح «صلح ابراهیم» عملاً متوقف شده و به جز امارات متحده عربی، دیگر کشورها (از جمله عربستان سعودی) از پیشبرد آن عقبنشینی کردهاند. این توقف، ضربه بزرگی به پروژه اقتصادی و منطقهای اسرائیل در خاورمیانه وارد کرده است.
علاوه بر این، حملات اسرائیل، بهویژه به قطر، این واقعیت را بر کشورهای منطقه آشکار ساخته است که این رژیم حتی با بزرگترین امتیازات نیز به صلح پایدار تن نمیدهد و میتواند خطری برای تمامی کشورهای منطقه باشد. این برداشت، حتی اگر به صراحت بیان نشود، در دستور کار سیاست خارجی کشورهای عربی قرار گرفته است.
در نهایت، خاورمیانه پس از هفتم اکتبر، منطقهای است با نظمی که هنوز شکل نگرفته و در حال «سیالیت» و «شکنندگی» است. این وضعیت، ریسکهای امنیتی را برای تمامی بازیگران، از جمله جمهوری اسلامی ایران، افزایش میدهد. ایران، بهعنوان یک بازیگر کلیدی، باید با درک عمیق از این تحولات و توازنهای شکننده، راهبردهای خود را تنظیم کند تا از پیامدهای ناخواسته در امان بماند و از فرصتها برای تقویت موقعیت خود بهره گیرد. آینده منطقه، همچنان در گرو این سیالیت و مدیریت هوشمندانه بحرانهاست.