در حال حاضر دو قرائت اصلی در فضای فکری و رسانهای درباره آینده «نظم منطقهای» دیده میشود: گروهی با نگاهی خوشبینانه، معتقدند منطقه در حال ورود به ساختاری تازه است؛ نظمی که بر پایه توافقهای سیاسی و عادیسازی روابط کشورهای عربی با اسرائیل شکل میگیرد و با بازگشت فعال ایالات متحده، میتواند دورهای جدید را رقم بزند. در مقابل، قرائت بدبینانه بر این باور است که آنچه در جریان است، صرفاً نوعی بازچینی تاکتیکی قدرتهاست نه دگرگونی بنیادین؛ و این تغییر موازنهها ممکن است خود به زایش منازعات تازه در جبهههای دیگر منجر شود.
به گزارش ایران، واقعیت میدانی و روندهای قدرت نشان میدهد که خاورمیانه همچنان در مرحله «گذار» قرار دارد، نه در آستانه استقرار نظم جدید. ایالات متحده پس از یک دهه عقبنشینی نسبی از غرب آسیا (۲۰۱۱ تا ۲۰۲۱)، اکنون در تلاش است تا حضور سیاسی و امنیتی خود را بازیابی کند.
حجم تسلیحات آمریکایی در خلیج فارس در سال ۲۰۲۵۲۰۲۴ حدود ۳۵ درصد نسبت به سال۲۰۲۰ افزایش یافته و همزمان، توافقهای دوجانبه با عربستان، امارات و بحرین فعالتر شده است. با این حال، این بازگشت نه به معنای سلطه کامل، بلکه نشانهای از رقابت چندسطحی قدرتهاست. چین در تجارت انرژی منطقه سهمی بیش از ۳۵ درصد دارد، روسیه در پروندههای مختلف به نسبت کمتری نقش امنیتی ایفا میکند و بازیگران منطقهای نیز به دنبال توسعه نفوذ خود یا تثبیت آن هستند. پنج گزاره کلیدی در این رابطه وجود دارد:
۱. نظم امنیتی و سیاسی منطقه در حال دگرگونی است؛ اما هنوز شاخصهای نهادی و ثباتساز ندارد.
۲. پایان جنگ غزه میتواند روند گذار را تسریع کند، اما لزوماً به معنای استقرار نظم تازه نیست. بهعکس، خروج بازیگران از بحران غزه میتواند میدان رقابت را به حوزههای دیگر مانند یمن، لبنان، ایران یا دریای سرخ منتقل کند.
۳. نقش آمریکا پررنگتر از دو دهه گذشته است، ولی نه به عنوان بازیگر مسلط، بلکه بهمثابه هماهنگکننده موقت ائتلافهای منطقهای.
۴. هیچ بازیگر مسلطی از دل این نظم بیرون نخواهد آمد.
۵. ثبات خودکار از دل این نظم زاده نمیشود؛ زیرا تعارضات امنیتی و ناهماهنگی منافع ملی کشورهای منطقه همچنان فعال است.
در چنین فضایی که شاهد افزایش نقشآفرینی آمریکا در ترتیبات سیاسی و امنیتی در منطقه هستیم، ایران مهمترین دستورکار ایالات متحده در خاورمیانه خواهد بود. از یکسو، ایران همچنان یک چالش مهم برای منافع آمریکا و اسرائیل در منطقه است و از سوی دیگر، طرحهایی نظیر عادیسازی روابط اعراب–اسرائیل یا ائتلافهای امنیتی با حمایت ناتو، میتواند در بلندمدت با منافع امنیتی تهران در تعارض قرار گیرد. بنابراین، ایران باید با استفاده از ظرفیتهای دیپلماسی منطقهای (بهویژه با عربستان، قطر و عمان)، تکیه بر قدرت بازدارندگی سخت و نرم برای جلوگیری از فشارهای امنیتی و تبدیل موقعیت جغرافیایی به اهرم توسعه اقتصادی و ترانزیتی، مسیر موازنهسازی هوشمند را دنبال کند.
به طور کلی، خاورمیانه پس از غزه لزوماً در آستانه استقرار نظم جدید نیست؛ بلکه در حال عبور از مرحله بازتعریف نقشهاست. برای ایران، چالش اصلی انتخاب میان «پیوستن به نظم دیگران» یا «شکل دادن به نظمی مطلوب» در مشارکت با دیگران است. بهویژه اینکه، آینده منطقه را نه پیروزی در جنگها، بلکه توان کشورها در مدیریت گذار نظم تعیین خواهد کرد.
نصرتالله تاجیک سفیر پیشین ایران در اردن؛ آینده منطقه بستگی کامل به کمیت و کیفیت بازیگران داخلی و بینالمللی دارد و بدون در نظر گرفتن نقش آنها نمیتوان سناریوی قطعی ترسیم کرد. شواهد کنونی نشان میدهد منطقه در مسیر کاهش تنش است، بویژه به دلیل شرایط داخلی و خارجی اسرائیل. شواهد برای ارجحیت سناریوی کاهش تنش شامل پیام مقامات اسرائیل به پوتین برای اجتناب از درگیری با ایران، دعوت ترامپ از ایران به اجلاس شرمالشیخ برای بررسی آتشبس در غزه و تمایل ایران به مدیریت بحران و کاهش تنش است. با این حال، احتمال عملیاتهای اسرائیل در لبنان و یمن پس از آتشبس وجود دارد، اما تحلیل نهایی باید نقش طرفهای مقابل و دیگر بازیگران را نیز در نظر بگیرد.
در این بین، سه سطح از عملکرد بازیگران را باید مدنظر قرار داد. سطح داخلی: کنش طرفین در غزه و سرزمینهای اشغالی بر پایداری آتشبس و آینده منطقه اثرگذار است. نتیجه مذاکرات مشخص میکند که توافق به یک سازه باثبات برد–برد منجر میشود یا موافقتی متزلزل که بیثباتی ایجاد میکند. سطح منطقهای: عملکرد بازیگران اصلی مانند ایران و اسرائیل و سپس عربستان، مصر و ترکیه تعیین کننده مسیر منطقه است. میزان تمایل آنها به کاهش یا افزایش تنش، آینده منطقه را شکل میدهد.
در سطح فرامنطقهای، بازیگری و منافع قدرتهای بزرگ مثل روسیه، چین، آمریکا و اتحادیه اروپا تعیینکننده موازنه قوا و در نتیجه ثبات یا بیثباتی غرب آسیا است. تمرکز آمریکا بر چین، نیازمند منطقهای آرام و بدون اصرار بر رویارویی با ایران است و فرصتی مثبت برای کشور جهت تقویت قدرت نرم ایجاد میکند. این روند نشان میدهد احتمال کاهش تنش در منطقه بیشتر از افزایش آن است و نقش ایران در مدیریت بحرانها، در صورت بازی درست، حساس و تعیینکننده است. رویکرد ایران به کاهش تنش و حرکت در مسیر ثبات و آرامش، میتواند به ایجاد اهرم قدرت و کارت بازی مؤثر برای کمک به ثبات منطقه تبدیل شود. این گزینه منطقیترین راه برای تقویت سیاستهای داخلی و خارجی ایران و بهبود شرایط منطقه است.
تحقق این روند میتواند الگویی جدید از تعامل و تفاهم میان کشورهای منطقه ایجاد کند که مسیر توسعه، همکاری اقتصادی و حل مسائل داخلی را هموار میکند، در حالی که تداوم وضعیت فعلی لرزان، پیامدهای منفی اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را به همراه خواهد داشت و فضا را به سمت خشونت و بیثباتی سوق میدهد. از اینرو، شکلگیری یک اراده جمعی و منطقهای برای تلاش در جهت ایجاد ثبات و آرامش میتواند بهطور جدی به نفع همه طرفها تمام شود و به تثبیت روند کاهش تنش در غرب آسیا کمک نماید و این میتواند محور حضور دیپلماتیک ایران در تحولات و مناسبتهای منطقهای باشد.
احمد دستمالچیان سفیر اسبق ایران در لبنان؛ توافق آتشبس اخیر غزه در تاریخ منازعه فلسطین پدیده تازهای نیست بلکه امتداد سلسلهای از تجربههای شکستخوردهای است که همگی در یک نقطه مشترکاند: نادیده گرفتن حقوق بنیادین مردم فلسطین. مرور تاریخ معاصر نشان میدهد که پیمانهایی چون کمپ دیوید، اسلو و کنفرانس مادرید هر یک بهجای آنکه گرهی از مسأله فلسطین بگشایند، خود به گرهی تازه در مسیر صلح بدل شدند. علت تکرار این ناکامیها روشن است: تمام این معاهدات، بدون توجه به حقوق مسلم و غیرقابلانکار فلسطینیها چون تعیین سرنوشت، بازپسگیری اراضی اشغالی، بازگشت آوارگان و حق حاکمیت ملی بر سرزمین مادری شکل گرفتند. وقتی این اصول نادیده گرفته میشود و اشغال همچنان تداوم دارد، طبیعی است که مقاومت نیز در اشکال گوناگون ادامه یابد و مسأله هیچگاه به سرانجام نرسد.
این همان واقعیتی است که غرب بویژه ایالات متحده، هرگز تمایلی به درک آن ندارد. آنها در پی صلحی هستند که نظم مطلوب خودشان را حفظ کند، نه صلحی که بر پایه عدالت برای فلسطینیها بنا شود. از همین رو، این بحران مانند زخمی کهنه در پیکر خاورمیانه باقی مانده و هر بار با نامی تازه باز میشود.
تاریخ نیز گواهی روشن بر این واقعیت دارد. زمانی که آریل شارون به بیروت حمله کرد و یاسر عرفات و رهبران سازمان آزادیبخش فلسطین را از لبنان بیرون راند، تصور میکرد که با پایان حضور آنان، پرونده مقاومت نیز بسته خواهد شد. اما نتیجه درست عکس آن بود: از دل همان سرکوب، گروههایی ریشهدارتر و مصممتر چون حماس شکل گرفتند و حمایت توده مردم را با خود همراه کردند. تحولات دو، سه سال اخیر غزه نیز بار دیگر ثابت کرد که جامعه فلسطینی، به رغم فشارها و محاصرهها، ارادهای راسخ برای ایستادگی دارد و همین پایداری است که به حماس امکان ادامه مبارزه را داده است.
با چنین صبغهای میتوان گفت که طرح کنونی آتشبس در غزه در چهارچوب سنتی قبلی قرار دارد و بهطور بنیادی خواستهای مهم فلسطینیان از جمله بازگشت آوارگان، پایان اشغال و تضمین حقوق بنیادین را مورد توجه قرار نمیدهد. با این وجود، اراده و ایستادگی مردم فلسطین همچنان تعیینکننده است؛ تاریخی که نشان داده تا زمانی که سرزمین و خانهشان اشغال باشد، مردم جز مقاومت و تلاش برای بازپسگیری حقوق خود راهی نمیپذیرند.
در این عرصه، حماس به سبب پایداری و مقاومت سیاسی و نظامی در شرایط سخت، نزد بسیاری از ناظران پیروز میدان محسوب میشود؛ چرا که تلاشهای نتانیاهو برای نابودی کامل این ساختار به نتیجه نرسید و روندی برای آزادی اسیران و زندانیان فلسطینی شکل گرفت. از منظر تهران نیز رویکردی ثابت مبنی بر حمایت سیاسی و حقوقی از حق تعیین سرنوشت فلسطینیان و نه مداخله نظامی دنبال میشود. ایران بر این باور است که بیتوجهی به واقعیتهای میدانی و تاریخی همانگونه که تجربه کمپدیوید و اسلو نشان داد، هر روند صلحی را محکوم به شکست میکند و پیشنهاد میدهد سرنوشت فلسطین از طریق رفراندوم همه ساکنان سرزمین تعیین شود.
عابد اکبری استاد دانشگاه و تحلیلگر مسائل خارجی؛ تحولات اخیر در خاورمیانه، بهویژه در پی توافقهای مرتبط با بحران غزه، بهسرعت به عنوان نشانهای از «نظم جدید منطقهای» تفسیر شدهاند. در نگاه اول، برخی تحلیلگران این روند را بازگشت آمریکا به منطقه و شکلگیری نوعی تعادل جدید میان بازیگران محلی و جهانی میدانند؛ تعادلی که گویا میتواند ثبات، همکاری اقتصادی و کاهش تنشهای تاریخی را به همراه آورد. اما این قرائت خوشبینانه بیش از آنکه بر واقعیتهای ژئوپلیتیکی استوار باشد، بازتابی از آرزوهای نخبگان سیاستگذاری در واشنگتن و برخی پایتختهای عربی است.
در واقع، آنچه در حال وقوع است نه بازسازی نظم، بلکه بازچینی تاکتیکی نیروها در یک محیط بیثباتتر است. تجربه تاریخی نشان میدهد، هرگاه قدرتهای بزرگ برای مدیریت بحرانهای محلی به ابزار توافقهای شکننده و ترتیبات موقت متوسل شدهاند، اغلب زمینه برای درگیریهای تازه فراهم آمده است.
امروز نیز توافقهای موسوم به «توافق غزه» بیش از آنکه نشانه ثبات باشند، بازتابی از نگرانی مشترک واشنگتن، تلآویو و برخی بازیگران عرب از تداوم جنگی است که میتواند نظام امنیتی شکننده خاورمیانه را به فروپاشی بکشاند. از نگاه واقعبینانه، ایالات متحده در پی آن است که هزینههای حضور خود را کاهش دهد بدون آنکه نفوذ استراتژیکش را از دست بدهد.
این سیاست، برخلاف ادعای رسمیاش درباره «صلح و توسعه»، در عمل نوعی مدیریت از راه دور بحرانهاست؛ مدیریت نه برای حل مناقشه، بلکه برای کنترل دامنه و جهت آن. در این چهارچوب، ایران نه به عنوان یک عامل مزاحم، بلکه به عنوان متغیری تعیینکننده در معادلات امنیتی منطقه باقی میماند. هر توافقی در مورد غزه یا آینده فلسطین، خواهناخواه با ادراک تهدید از سوی ایران گره خورده است. ایالات متحده و اسرائیل میکوشند با شکلدهی به ائتلافهای جدید عربی، ظرفیت بازدارندگی خود در برابر تهران را تقویت کنند، در حالی که کشورهای عربی نیز از طریق این فرآیند به دنبال کسب تضمینهای امنیتی و اقتصادی هستند.
این روند نهتنها موجب کاهش تنش نمیشود، بلکه احتمال نظامیتر شدن نظم آینده منطقه را افزایش میدهد. از سوی دیگر، ایران نیز بهخوبی آگاه است که هرگونه عادیسازی گسترده میان اسرائیل و کشورهای عربی، بهویژه اگر با حمایت واشنگتن همراه باشد، میتواند موازنه منطقهای را به زیان تهران تغییر دهد. از همین رو، سیاست منطقهای ایران احتمالاً به سمت تثبیت عمق راهبردی و حفظ محور مقاومت متمایلتر خواهد شد.
از منظر گستردهتر، روند کنونی نشان میدهد که نظم پساآمریکایی در خاورمیانه نه به معنای خروج واشنگتن، بلکه به معنای تغییر شیوه مداخله آن است. در چنین چهارچوبی، هرگونه تصور از «نظم جدید» باید با احتیاط نگریسته شود. منطقهای که طی دهههای گذشته درگیر جنگهای نیابتی، فروپاشی دولتها و رقابت ایدئولوژیک بوده است، بهسادگی به سمت صلح پایدار حرکت نخواهد کرد. توافقهای فعلی، اگرچه میتوانند تنشها را موقتاً مهار کنند، اما در غیاب یک سازوکار جامع امنیتی که منافع همه بازیگران از جمله ایران را لحاظ کند، تنها تعویقی بر درگیریهای آینده خواهند بود.
در نهایت، نگاه بدبینانه به این توافقات نه از سر بدگمانی، بلکه بر اساس تجربه تاریخی است. خاورمیانه امروز در مرحلهای از گذار قدرت قرار دارد که بازیگران بزرگ و کوچک در حال آزمودن خطوط قرمز یکدیگرند. توافق غزه شاید آتشبس موقت باشد، اما به احتمال زیاد آغاز دورهای از رقابتهای ژرفتر ژئوپلیتیکی است؛ دورهای که در آن نقش ایران، نه حاشیهای بلکه مرکزی خواهد بود چه به عنوان عامل موازنه، چه به عنوان هدف مهار.
قاسم محبعلی سفیر اسبق ایران در مالزی، ایران از منظر سیاسی نقش جدی و مؤثری در تحولات و درگیریهای غزه داشته است؛ بویژه پیش از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ و پس از آنکه جنگ حتی به مرزهای ایران کشیده شد، چه به طور مستقیم و چه غیرمستقیم، بخشی جداییناپذیر از این تحولات بوده و کنارهگیری آن نمیتواند تأثیری اساسی بر روند کلی تحولات خاورمیانه داشته باشد. به بیان دیگر، هر گونه صلح یا آتشبسی که امروز مطرح میشود، بدون حضور فعال ایران به طور کامل قابل تحقق نخواهد بود.
با این حال، چالش سیاست خارجی ایران در این دوره، همزمان فعال بودن در میدان بحرانها و غیبت در مذاکرات و توافقات است. این غیبت میتواند ناشی ازعدم تمایل کشورهای عربی و اسرائیل به مشارکت ایران در مذاکرات یاعدم تمایل تهران باشد.
بحث حضور ایران در مذاکرات مهم است اما نکته حیاتی به رسمیت شناخته شدن حضور ایران و داشتن سهمی مشابه قطر، مصر و دیگر کشورها در میانجیگری است.
در عرصه بینالملل هیچ کشوری نمیتواند با اصول ثابت و بدون سازگاری با شرایط متغیر عمل کند. همانطور که محیط و شرایط طبیعی تغییر میکنند، سیاست نیز باید با تحولات منطقهای و بینالمللی انعطافپذیر باشد. از این رو، حفظ حضور فعال در تحولات، ضرورتی راهبردی است.
توافق آتشبس در حالی شکل گرفته است که تفسیر طرفهای مختلف از روند سه مرحلهای توافق، شامل اسرائیل، اعراب و فلسطینیها متفاوت است. تاکنون مبادله گروگانها در برابر زندانیها و برقراری آتشبس موقت، رخ داده است. اسرائیل بخش قابل توجهی از غزه را از حدود ۸۰ درصد به ۵۳ درصد بازگردانده، با این حال بخشهایی از غزه همچنان تحت اشغال باقی مانده است. مراحل بعدی توافق شامل خلع سلاح گروههاست اما تفسیر این بند متفاوت است؛ حماس با امضای توافق، کلیت خلع سلاح را پذیرفته اما حزبالله، دولت لبنان و ارتش لبنان برداشتهای متفاوتی دارند. این درحالی است که دیپلماسی تنها بخشی از تحولات را پوشش میدهد و توازن قوا در میدان جنگ تعیینکننده است. با وجود تلاشها و قدرت موشکی حماس، اسرائیل نتوانسته تمامی اهداف خود را محقق کند. بنابراین باید منتظر ماند و دید پس از مبادله گروگانها، تحولات چگونه پیش خواهد رفت و آیا آتش دوباره روشن میشود یا خیر.
اگر روند مذاکرات و توافقات پیش برود، ایران باید تصمیمات راهبردی و جدی اتخاذ کند. حمایتهای ایران از حماس، حزبالله و یمن نشاندهنده نفوذ ایران در منطقه است اما اگر دیگر طرفها به توافق برسند و ایران در آن مشارکت نکند چه بسا چالش برانگیز باشد.