با زنده ياد افشار در سال ۵۸ در جهاد سازندگى آشنا شدم. او از موسسان و نخستين اعضاى شوراى مركزى جهاد سازندگى بود.
متواضع، متبسم و گشاده روی، انقلابى و مومن و بسيار پر كار و بى ادعا و صبور بود. فضايل حميده اخلاقى والايی داشت. ارادت و رفاقت من و او در طول اين سالها بيشتر و بيشتر شده بود.
سمت ها و مسئوليت مختلفى داشت؛ از معاونت وزارت كشور در دو مقطع تا فرمانده نيروى مقاومت بسيج، از معاونت در ستاد كل نيروهاى مسلح و… و آخرين مسئوليت او رئیس انديشكده جنگ نرم دانشگاه و پژوهشگاه عالى دفاع ملى و تحقيقات راهبردى بود.
با هم قرار داشتيم تا طرحى را براى وفاق و وحدت جريانات سياسى و نيروهاى انقلابى وفادار به نظام و انقلاب تدوين كنيم، كه اجل مهلت نداد.
شادروان عليرضا افشار فارغ التحصيل دانشكده مكانيك دانشگاه صنعتى شريف، از مبارزان دوران ستم شاهى كه رنج دوران زندان قبل از انقلاب را تحمل كرده بود و از دانشجويان مسلمان پيرو خط امام در تسخير لانه جاسوسى (سفارت آمريكا در تهران) بود.
تمام دوران زندگى بعد از انقلاب او در سنگر جهاد سازندگى، جنگ، سپاه، نيروى مقاومت بسيج و نيروهاى مسلح سپرى شد.
مجاهدت ها و جانفشانى های او در دوران جنگ موجب شد " *نشان درجه يک نظامى نصر* " را از فرماندهى كل قوا دريافت نمايد.
به قول نويسنده شهير ايران محمود دولت آبادى" *نسل ما دارد تمام مى شود* ".
سرداران، مجاهدان، جهادگران و نسل انقلابيون اصيل و ريشه دار دارند ميروند.
وصف حال امثال من در غم و وداع دوستان دوران مبارزه و جنگ و انقلاب همان است كه "ابوالحسن فراهانى" گفته است؛
"نگويم حال خود از حال من گو بى خبر باشد
به بى دردان بيان درد دل، درد دگر باشد".
رحمت خداى بزرگ بر شهيدان و مجاهد و جهادگر نستوه عليرضا افشار باد