از همان روزهایی که در دبیرستان شهیدمطهری بودیم و درمورد رسالت روحانیت حرف میزدیم تا بعدها که برای این که واقعا روحانی بشی، رفتی قم ... سالها فقط و فقط درس خواندی... به تمام پیشنهادهای کاریای که برایت رسید پشت پا روی و فقط درس خواندی. دفترهایی که تو از درس خارج بزرگان حوزه نوشتهای، کم نظیر است و شاید کمتر کسی از جوانان همدوره، مثل تو با زی طلبگی و در عمق حوزههای علمیه زیست کرده و درس خوانده باشد.
وقتی به این نتیجه رسیدی که وقت جهاد فرهنگی و به قول امروز، جهاد تبیین است، از همه تعینات و تعلقاتت در قم دست کشیدی و برای خدمت به دین به تهرانی برگشتی که مجبور بودی سالها در آن مستاجر باشی...
من، خوب یادم است که وقتی مطمئن شدی که دیگر نمیشود در دفتر تبلیغات کار کرد، یک روزه کنارش گذاشتی بدون هیچ آینده تضمینشدهای که نگرانیهای روزمره یک مرد را میسازد.
وقتی که احساس کردی مدرسه امام حسن و به قول خودت خانه امام حسن میخواهدت، بی هیچ توقعی رفتی...
من خوب یادم هست که این حوزه پر از گرد و خاک بود، حجرهای نداشت، مسجدی نبود، وضع طلبهها هم که معلوم بود...
خوب یادم هست که آجر روی آجر گذاشتی، آن هم نه در فضای آرام بلکه در فضایی که پر از تهمت بود، لاکچری شدی، مرفه بیدرد شدی، اشرافی شدی، حتی با همه امضاها و اجازههایی که داری، نزدیک بود به سنگ ضدانقلابیبودن هم تو را رجم کنند.
من آن روزهایت را دیدهام... سکوتت را، صبرت را، طرح و برنامههایت را ، آیا کسی میداند که این سختی ها تعداد قرصهایت را یازدهبرابر یازدهسال پیش کرده است؟
من مطمئنم که امروز هم یقین کردهای که باید جمع کرد و رفت... و تو مرد تصمیمهایی هستی که مطمئنی که باید گرفت. تو- دوست ۳۵ ساله من- مرد همین لحظههایی... نمیگذاری توجیههای ما آدمهای مثلا عاقل تو را از باورت دور کند... انگار قیام میکنی ولو یکنفره و من عاشق این لحظههای قیام توام: ان تقوموا لله مثنی و فرادی
مثل همیشه، اصلا نگران نباش. ما که کنارت بودیم میدانیم که تو تمام تلاشت را کردهای و البته ما که کسی نیستیم... اربابمان امام حسین لحظه لحظه خدمتگزاری تو به خانه برادرش را دیده و برایت ثبت کرده است، همه حرصخوردنهایت، تلاشهایت، صبرهایت، دویدنهایت، دلسوزیهایت، پدریهایی که برای طلبهها کردی و البته چقدر دستپاکی و چقدر مواظب ریالریال پولی بودی که پول بیتالمال نبود ولی پول همه کسانی بود که دل در گرو دین و حوزه و روحانیت داشته و دارند...
این چند کلمه نه گله از تولیت آن حوزه علمیه شریف و نه اعتراض به جریان مدیریتی حوزه علمیه است فقط قدردانی از دوستی مهربان، مدیر و دوستداشتنی است که با خدا معامله کرده و البته آنجور که شایسته بود و هست نه دیده شده و نه از او قدردانی شده است.
خودت را برای خانههای دیگر آماده کن، هر کسی ندیده باشدت، امام حسن دیده و کریم عادت ندارد بدهکار کسی بماند....
فاستبشروا ببیعکم الذی بایعتم به....
۵۷۵۷