به گزارش مهر بعد از ظهر سهشنبه ۲۹ ام مهر به ایران مال میرسم، جایی که سومین روز از چهل و دومین جشنواره فیلم کوتاه تهران به دبیری بهروز شعیبی در حال برگزاری است. نخستین مسألهای که با آن مواجه میشوم مسافت طولانیای است که باید طی کنم تا به محل برگزاری جشنواره برسم؛ جایی که در ساعات بدون ترافیک بیش از یک و ساعت و ربع از مرکز شهر تهران فاصله دارد.
با بالا رفتن از طبقات ایران مال سرانجام به محل برگزاری جشنواره میرسم. انبوه جوانان، فیلمسازان، هنرمندان، دانشجویان و علاقهمندان در آنجا گرد هم آمدهاند و درباره فیلمهایی که ساخته شده است با یکدیگر گفتگو میکنند. دیوارها و طراحی مجموعه نیز با توجه به جشنواره تغییر کرده است. افراد بسیاری هم در آنجا حاضر شدهاند تا نظم و آسایش جشنواره را تأمین کنند. در آن میان حضور هنرمندانی چون رابعه اسکویی، فریبا کوثری، جعفر دهقان و امید شمس به فیلمسازان و هنرمندان انگیزهای دوچندان داده است.
به سالن نمایش شماره هفت وارد میشوم. تمامی صندلیها پر شده و ناگزیر روی یکی از پلههای انتهایی سالن مینشینم تا فیلمها را تماشا کنم، خبری از بردن چیپس و پفک به درون سالن نیست و همه با جدیت به تماشای آثار نشستهاند.
نخستین فیلمی که به تماشایش نشستم «هایکپی» بود. فیلمی با بازی الهام کردا که توجهات بسیاری را به خود جلب کرده است. کردا که پیش از این نیز در فیلمهای کوتاه به نقشآفرینی پرداخته است در این فیلم نقش همسری را ایفا میکند که با وسواسهای فکری شوهرش دست و پنجه نرم میکند و در این میان دوستش به او شرکتی را معرفی میکند که میتواند رباتهایی بسیار خاص بسازد. قدرت «هایکپی» در پایان دور از ذهنش نهفته است. جایی که تماشاگر با شوکه شدن از نو به ارزیابی شخصیتها میپردازد.
«یکی از همین روزها خسرو میمیرد» عنوان دومین فیلمی بود که روی پرده رفت. اثری اقتباسی که به زندگی پیرمردی به نام خسرو میپردازد. فیلم با حرکات سریع دوربین آغاز میشود اما پس از آن با تکیه بر جزئیات زندگی خسرو و طراحی صحنه خاص خود جلو میرود. فیلم پایانی کاملاً متفاوت با فضای فیلم و تصور تماشاگر دارد اما شاید آنقدر متفاوت و دور از ذهن است که دیگر چندان لذتی در آن غافلگیری نیست.
«کاپیتان تورس» فیلمی با فضایی تاریخی بود که در روزهای قحطی گسترده ایران در جنگ جهانی دوم روایت میشود. فیلم با سکانسی هیجانانگیز آغاز میشود و در فضایی پرتنش و سراسر تعلیق ادامه مییابد. جایی که شخصیت اصلی فیلم باید برای کشتن یکی از فرماندهان سرکوبگر تصمیم بگیرد. روایتی خاص از ترس، انتقام و خشم در پیوند با فلشبکهایی که اطلاعات تماشاگر را بیشتر میکند «کاپیتان تورس» را به فیلمی قابل توجه تبدیل کرده است.
«لباس عروس» آخرین فیلمی بود که آن را تماشا کردم. اقتباسی از داستان «آبجی خانم» صادق هدایت که ماجرای مراسم عروسیای است که با رخ دادن برخی حوادث مسیرش تغییر میکند. به تصویر کشیدن فضایی رویاگونه و استفاده از تکنیک سکانس پلان از ویژگیهای این فیلم بود. همچنین بازی و نقش خاص و متفاوت رابعه اسکویی به کیفیت فیلم افزوده است.
از سالن خارج میشوم. مدتها بود که ندیده بودم سالن سینمایی آن هم به بزرگی سالن های ایران مال مملو از جمعیت باشد. افراد درباره فیلمها گفتگو میکنند و به مقایسه آثار میپردازند. در بیرون از سالنهای نمایش، سیدعباس صالحی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، رائد فریدزاده رئیس سازمان سینمایی و بهروز شعیبی دبیر جشنواره از جشنواره بازدید میکنند و به دیدن چند فیلم در سالن شماره یک مجموعه می نشینند.
حالا دیگر پاسی از شب گذشته است. از محوطه ایرانمال خارج میشوم. این روزها همه از زوال و مسیر رو به افول سینمای ایران صحبت میکنند. به جوانها و فیلمسازانی میاندیشم که امروز آنها را دیده بودم. به کسانی که با بودجههای اندک و دستهای خالی تلاش کرده بودند تا کارهای بزرگی انجام دهند. امید، انگیزه و شور اتمسفری بود که بر سراسر این جشنواره حاکم بود. اینجا سرزمین امید است؛ جایی که مردمانش میخواهند بزرگترین کارها را با کمترین امکانات انجام دهند. جایی که میتوان از آن طلوع زودهنگام آیندهای روشن را رصد کرد.