به گزارش همشهری آنلاین، زن جوانی با مراجعه به کلانتری شفای مشهد به کارشناس اجتماعی گفت: ۱۵ سال بیشتر نداشتم که به طور سنتی ازدواج کردم، اما با هر مشکلی که در زندگیم بروز می کرد خیلی زود میشکستم و راه و روش برخورد با آن مشکل را نمیدانستم.
به همین دلیل آنقدر دیگران در زندگیم دخالت کردند که بالاخره همه چیز به آشفتگی انجامید. من هم که در آن سن و سال به حرفهای دیگران گوش میدادم، در نهایت آشیانهام را نابود کردم و تصمیم به طلاق گرفتم.
- شوهرم عاشق خواهرم بود | پدرم مرا به خانهاش راه نمیدهد
- دختر ۲۱ ساله در دام شیطان مجازی | مرا تهدید به اسیدپاشی کرد
در حالی که ۵ سال از ماجرای طلاقم میگذشت، محسن وارد زندگیم شد. او ۱۷ سال از من بزرگتر بود و خیلی جذاب و شیرین سخن میگفت. من هم که دوست داشتم آشیانهام را دوباره بنا کنم به مهربانیهای محسن دل بستم که شاید معنای امنیت خانواده را بیشتر درک کنم.
او هم از همسرش جدا شده بود و بهتنهایی زندگی میکرد به همین خاطر روابط ما ادامه یافت تا اینکه بالاخره زندگی زیر یک سقف را شروع کردیم. در حالی که آرامآرام احساس خوشبختی میکردم، ناگهان کاخ آرزوهایم فروریخت چراکه متوجه شدم همسرم به من خیانت میکند.
خیلی تلاش کردم سکوت کنم تا زندگیم متلاشی نشود، ولی نشد چراکه فهمیدم همسر قبلی او نیز به خاطر همین رفتارهای ناشایست از او طلاق گرفته است. از سوی دیگر خیانتهای محسن هر روز تکرار میشد و من همچنان زجر میکشیدم، ولی امیدوار بودم که او روزی متوجه اشتباهش شود و مسیر خیانت را طی نکند.
خانوادهام از این ماجرا اطلاعی نداشتند و من هر شب با نگرانی میخوابیدم و با ترس و اضطراب بیدار میشدم. نفرت عجیبی سراسر وجودم را فراگرفته بود و نمیدانستم با این وضعیت تلخ چه کنم. این بود که به پیشنهاد یکی از دوستانم راهی کلانتری شدم تا شاید راهکاری برای این زندگی بیابم که امروز با خیانت و توهین درهم آمیخته است چراکه وقتی موضوع را برای همسرم بازگو کردم، او مرا از خانه بیرون انداخت.
با دستور ویژه سرگرد احسان سبکبار رئیس کلانتری شفای مشهد بررسیهای روانشناختی برای نجات زندگی زن جوان از مرداب خیانت در دایره مددکاری اجتماعی ادامه یافت.











