آدمهایی که در زندگی، انتظاراتی معمولی دارند که رسیدن به آنها خیلی هم سخت نیست، حال بهتری از آدمهایی دارند که شانس رسیدن به آرزوها و آرمانهای بزرگشان در حد برندهشدن در بلیت بختآزمایی است. درواقع وقتی بدانیم که نمیتوانیم، حالمان بهتر از زمانی است که ندانیم که نمیتوانیم و دائم شکست بخوریم.
زمانی بود که روشنفکران ریشه همه ناتوانیها را در نخواستن و ندانستن جستوجو میکردند. آنها میگفتند دانستن باعث درستخواستن میشود و خواستن هم که همان توانستن است. ولی با اینکه بهلطف فضای مجازی «دانستن» تبدیل به کالایی در دسترس همه شده است و تقریباً بیشتر مردم خوب میدانند چه چیزهایی را باید بخواهند، ولی باز هم خواستن، توانستن نیست.
برای سالهایسال خیلیها فکر میکردند کافی است تا مردم دنیا محاسن دموکراسی را بفهمند و بخواهند تا دموکراسی در همه عالم فراگیر شود، ولی امروزه با وجود بیشتر دانستن و بیشتر خواستن دموکراسی، تعداد دولتهای دموکراتیک در عالم سالبهسال درحال آب رفتن است.
زمانی همه فکر میکردند بهزودی خواهند توانست دنیا را تبدیل به دهکدهای جهانی، بدون مرز و بدون تعصب کنند ولی نهتنها نتوانستند، بلکه سالبهسال دیوارهایی که کشورها دور خودشان میکشند، بلند و بلندتر میشود. سالهاست بیشتر مردم دنیا دیگر به آنهایی که رویافروشی میکنند و تکهکلامشان خواستن و توانستن است، رأی نمیدهند و در ایران ما هم آنکه میگفت، میخواهم و میتوانم، رأی کمتری از کسی آورد که بیشتر از ندانستن و نتوانستن گفت.
شاید ما ایرانیها اگر مانند آن بیماری که وقتی فهمید وزوز گوشاش هیچ درمانی ندارد حالاش بهتر شد، آن روزی که بفهمیم نهتنها رسیدن به زمان کوروش کبیر یا سالهای عظمت ایران بلکه حتی رسیدن به اوضاع 20 سال پیشمان هم لااقل تا سالهایسال ممکن نیست، حال بهتری پیدا کنیم. البته بهنظر میرسد حالا که بسیاری از ایرانیان مدتهاست فهمیدهاند خواستن توانستن نیست، دیگر نوبت مسئولان ماست که چون مردم ایران، این را بفهمند و به نتوانستن اعتراف کنند.
سیاستمداران فنلاند سالها ماشینهای قراضه روسی را میخریدند و درحالیکه در کشورشان آزادی رسانهای برقرار بود، یک کلمه از کمونیستها انتقاد نمیکردند؛ چون فهمیده بودند که در هیچ صورتی نمیتوانند با همسایه ترسناکشان یعنی شوروی دربیفتند و البته ۵۰ سال صبر کردند تا زمان توانستن فرا برسد.
شاید روزی که هم مردمان، هم مسئولان ما معنای نتوانستن را بفهمند و کمتر بخواهند، آن روز مثل آن کسی که میفهمد نمیتواند از شر وزوز گوشاش خلاص شود یا آن عاشقی که یقین پیدا میکند باید معشوقاش را برای همیشه فراموش کند یا زنی که مطمئن میشود دیگر هرگز نمیتواند بچهای را در رحماش بزرگ کند، درهای رحمت و شادی روی همه باز شود. گاهی قبول شکست و نتوانستن، شجاعانهترین و قهرمانهترین کار عالم است و شاید اولین سیاستمدار ایرانی که جرأت کند نتوانستن را فریاد بزند، بتواند به یکی از بزرگترین قهرمانان ایران تبدیل شود.
17302












